سلام
نوریه امشب شب عجیبی رو داره.
طوریه که دلش میخواد بگه
گوووووور بابای هرچی وظیفه 😵💫⚡🌪️⚡
میخوام فرار کنم
به سمت تو.
فقط سمت
تو
هیچی رو بجز تو نمیخوام
گاهی فکر میکنم درد دارم
گاهی فکر میکنم وجودم داره متلاشی میشه
و تعجبمه که هنوز زنده ام
گاهی از دردامو نشدنا و گند زدنا و نتونستنام بهت پیام میدم،ولی همون لحظه پاکشون میکنم.
گاهی میگم،
اگه اون انقدر که میگه دوسم داره،
اگه بیشتر دلش تنگ شده،
پس چرا نمیاد؟؟؟؟؟
چرا نمیاد جمعم کنه تو بغلش؟؟!
چرا نمیاد از همه اینا جدام کنه؟
گاهی میخوام برم سرش داد بزنم.
بهش بگم لعنتی میفهمی چقدر نبودنت سخته؟
اون لحظه
شاید از سخت ترین لحظه ها بود
لحظه ای که به خودم اومدم.
شاید یه لحظه وقتی دوباره به این رسیدم حواسم جمع شد انگار:
عشق یک طرفه
مگه نه که عاشق بجز معشوقش نمیبینه؟
مگه نه اینکه جز غم اون غمی نداره؟
جز درد اونو حس نمیکنه؟؟؟!
هنوز این قلب خائن و خود پرست منه که داره به درد خودش فکر میکنه .
به دلتنگی خودش فکر میکنه!
یادش میره که اصلا
اون چه دردی داره؟!
دلم میخواد از خودی که حتی عشق رو هم برای خودش میخواد فرار کنم.
میخواد که همه این سیاهی و کثیفیارو
هممممممه ی این سنگینیا رو با اشک از چشمام بالا بیارم.
دلم میخواد وجود نداشته باشم و انقدر ببارم و ببارم تا تموم شم و تموم شم.
اصلا چی قشنگ تر از این؟
شاید هنوز #تو
شدن رو نفهمم
اما کاش این #من بودنه تموم شه و اون وقت،
شاید خیلی چیزا عوض شد✌🏻
این عشق، حسیه مطمئنم که هست و هست و خیلی هست
ولی اون کسی که حداقل فعلا که لیاقتشو نداره انگار
نوریه ست❤️🩹
کارام اشکال زیاد دارن
ولی چون خودم هنوز اشکالاتش رو مبینم نمیپرسم
وقتی میپرسم که اشکالاتش رو متوجه نشم و بخوام اصلاح شه