eitaa logo
کانال ائمه جماعت
1.7هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
2.9هزار فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸دو جالب و مهم از آیت الله حائری شیرازی🔸 در قم ساکن خانه کوچکی بودم. رهن و اجاره بود. آن زمان 26 هزار تومان رهنش بود، اجاره هم 100 تومان بود و بقیه مبلغ اجاره بابت رهن بود. یک سال در این خانه بودم. یک سال تمام شد و بنا بود به محضر برویم برای تمدید یک سال دیگر. شب خواب دیدم در مجلسی مذهبی هستم و من هم در میان مردم بودم و سخنران هم آنجا بود. یکی از راه رسید و یک کاغذی به من نشان داد. کاغذ را خواندم، دیدم نوشته: «شما این مبلغ سنگین گرفتی»! من خیلی ناراحت شدم، گفتم: «من ربا گرفته‏ ام!؟» این آقا دلش به حال من سوخت، گفت: این قانون یک تبصره دارد، شما می‏توانید بگویید من از این قانون اطلاع نداشته‏ ام. از خواب بیدار شدم و گفتم: این خواب به خاطر این است که من پول را به او قرض داده‏ ام و [در عوضش] صد تومان از مال الاجاره کم کرده‏ ام. گفتم من محضر نمی آیم و نرفتم! در خانه صدای چکه آب که در چاه می‏ ریخت می ‏آمد. اهل بیت ما به صاحبخانه گفت: مثل اینکه لوله ترکیده و آب در چاه می‏ریزد. آمد و اصل شیر فلکه ما را بست. حالا ما دو تا بچه داریم یک ساله و دو ساله، این‏ها هر روز لباسشویی داشتند، اهل بیت ما هم علویه بود، از خانه همسایه یک بشکه آب آورده بود که کهنه بچه ‏ها را بشورد، آن موقع هم هنوز از این پوشک‏ ها نیامده بود. خواهرم از تهران آمد میهمان ما. رفته بودیم جمکران، در جمکران خواهرم از اهل بیت پرسید: «این بچه‏ ها چه می‏فهمند که آوردی جمکران؟» اهل بیت ما- خدا رحمتش کند- گفت: از خودشان بپرسید، آمد از این بچه ‏ها پرسید: «شما برای چه آمده‏اید جمکران؟» گفتند: ما آمده ‏ایم از امام زمان بخواهیم که خدا ما را از دست این صاحب خانه نجات بدهد! شما فکر نکنید این بچه ‏ها نمی‏فهمند، ‏ها_می‏فهمند! به هر حال، خدا فرجی کرد و خانه‏ ای که الان در قم دارم، همان موقع تهیه شد. آبرومندانه هم تهیه شد، صد متر بود که خریدیم 102 هزار تومان. مبلغ مهمش را هم مدرسه حقانی داد و این خانه خریدن ما مصداق این آیه بود: «وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا » «وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ»؛ من نرفتم تمدید کنم لذا «وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا»: خدای تعالی راه نجاتی قرار داد و از راهی که ما فکر نمی‏کردیم خانه ‏ای روزیمان کرد. این‏ها واقعیت است. بچه ‏ها خوب می‏فهمند. یادم است مدتی باران کافی در شیراز نباریده بود. من بچه 4 ساله بودم و خواهرم 6 ساله بود. پدرم مجتهد بنام شیراز بود. به ما گفت: «دو رکعت نماز بخوانید و بعد از خدا بخواهید باران ببارد». من و خواهرم رفتیم روی پشت بام دو رکعت نماز خواندیم بعد دستمان را گرفتیم همین طور که بابا گفته بود. گفتیم: خدایا باران ببار. خدا می‏داند ابر شد و ! فکر نکنید بچه ‏ها متوجه نمی‏شوند. اینجوری نیست! اینکه بعضی ‏ها بچه خردسال‏ اند و حاجت می‏دهند به خاطر این است، انسان ‏اند. @haerishirazi