✳️داستانها
1. احضار امام هادى(ع) نزد متوكل عباسى
احمد بن اسرائيل، كاتب معتز باللَّه عباسى نقل كرده است كه وى روزى به همراه معتز نزد متوكل عباسى (خليفه وقت، در رجب سال 254 هجرى) رفت. متوكل بر كرسىِ سلطنتى نشسته و فتح بن خاقان (صدر اعظم) نزد وى ايستاده بود. معتز بر پدرش، متوكل سلام كرد و نزد او ايستاد. عادت متوكل بر اين بود كه هر گاه معتز بر او وارد مىشد، وى را گرامى مىداشت و اجازه نشستن به او مىداد؛ اما در اين روز به خاطر خشمى كه بر او مستولى بود، متوجه معتز نشده و سرگرم گفتگو با فتحبن خاقان بود. هر چه از محاوره او با فتح بن خاقان مىگذشت، بر خشم و اضطراب او افزوده مىشد.
گفتگوىِ متوكل با فتح بن خاقان درباره امام على النقى(ع) بود. متوكل مىگفت: اين مرد - امام على النقى(ع) - كه تو درباره او حسن ظن دارى، چنين و چنان كرده است. ادعاى دروغ مىكند و رخنه در دولت من مىافكند. به خدا سوگند، من او را مىكشم و سپس وى را در آتش مىسوزانم. فتح بن خاقان كه تلاش فراوان در فرو نشاندن خشم او داشت، گفت: اى اميرالمؤمنين! اينها بر او افترا است. او مرتكب هيچ خلافى نشده است. سخنان فتح بن خاقان در متوكل اثر نكرد و سرانجام دستور داد آن حضرت را نزد او آورند.
متوكل بهچهار تن از غلامان خزرى (كه كاملاً از اوضاع بى اطلاع بودند) دستور داد به محض ورود امام على النقى(ع) بهمجلس، با ضربات پى در پى شمشير، او را بهقتل رسانند. متوكل توصيههايى به غلامان خزرى نمود و تأكيد فراوان در اجراى امر كرد.
پس از چندى امام على النقى(ع) با وقار و طمانينه كامل و بدون هيچ گونه اضطراب و ترسى وارد قصر شد و لبهاى مباركش به ذكر و ثناى الهى در حركت بود. با اين كه امام(ع) را تعدادى از نگهبانان قصر احاطه كرده بودند، ولولهاى ميان نگهبانان و قصر نشينانان افتاد. آنان به احترام امام(ع) تكبير و تهليل سر دادند و به امام(ع) اشاره كرده و مىگفتند: «هذا ابن الرضا».
امام على النقى(ع) وارد مجلس متوكل عباسى گرديد. چون چشم متوكل به امام(ع) افتاد، هيبت و سطوت امام(ع) او را فراگرفت و بى اختيار از تخت به زير آمد و از امام(ع) استقبال كرد، امام(ع) را در آغوش گرفت و ميان ديدگانش را بوسيد و او را با اين القاب خطاب كرد: اى آقاى من، اى فرزند رسول خدا، اى بهترين خلق خدا، اىپسر عموى من، اى مولاى من، اى اباالحسن و....
متوكل پس از تعارفات ظاهرى، از امام(ع) پرسيد: براى چه كارى در اين وقت، نزد من آمدهاى؟
امام(ع) پاسخ داد: من حاجتى نداشتم و فرستاده تو مرا به اجبار به اين جا آورد.
متوكل گفت: آن زنا زاده دروغ گفته است و من تو را درخواست نكرده بودم. حال به خانهات برگرد و ملالى بر تو نيست. سپس به اطرافيان نزديك خويش و فتح بن خاقان، عبداللَّه و معتز گفت: آقاى مان را مشايعت و بدرقه كنيد.
غلامان خزرى، كه مأمور ترور امام(ع) بودند، چون اين وضعيت را مشاهده كردند بدون اين كه هيچ آسيبى به امام(ع) برسانند، در برابر ايشان تواضع نموده و در تعظيم آن حضرت به سجده افتادند. پس از رفتن امام(ع)، متوكل غلامان خزرى را طلبيد و باخشم به آنان خطاب كرد كه چرا دستور مرا اجرا نكرده و بر او اين همه تعظيم و تكريم روا داشتيد.
غلامان گفتند: همين كه اين مرد، وارد قصر شد و چشمان ما به او افتاد، بىاختيار شديم؛ زيرا پيرامون او بيش از صد شمشير برهنه ديديم، بدون اين كه شمشيرداران را ببينيم. مشاهده اين وضعيت، وحشت و ترسى را بر ما مستولى كرد كه قدرت انجام هر كارى را از ما سلب نمود و چارهاى جز تسليم و تعظيم نداشتيم.(2)
آرى، توطئهها و دشمنىهاى متوكل با امام على النقى(ع)، نه تنها وى را به مقاصد پليدش نزديك نمىكرد، بلكه بر عظمت و بزرگوارىِ خاندان عصمت و طهارت مىافزود.
https://eitaa.com/nsbsva
🔰#حضرت عبدالعظیم حسنی
👈عبدالعظیم بن عبدالله حسنی معروف به شاه عبدالعظیم حسنی، از جمله اصحاب خاص امام رضا (ع)، امام جواد (ع) و امام هادی (ع) بودند. مزار مطهر ایشان در شهر ری است.
در شأن و منزلت ایشان همین بس که امام هادی (ع) ثواب زیارت ایشان را اینگونه توصیف کردند:
«أَیْنَ کُنْتَ قُلْتُ زُرْتُ الْحُسَیْنَ (ع) قَالَ أَمَا إِنَّکَ لَوْ زُرْتَ قَبْرَ عَبْدِ الْعَظِیمِ عِنْدَکُمْ لَکُنْتَ کَمَنْ زَارَ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ (ع)».[۱]
«بدان که اگر قبر عبدالعظیم را در شهر خودتان زیارت کنی، مانند کسی هستی که حسین بن علی (ع) را زیارت کرده باشد».
در روایتی، حضرت عبدالعظیم حسنی، اعتقادات خویش را بر امام زمان خویش عرضه میدارد. وی از توحید شروع میکند و صفات خداوند را بیان میدارد.
سپس اعتقاد خود به پیامبر اسلام را اعلام میدارد و سپس به مسأله امامت و جانشینی رسول خدا (ص) میپردازد؛ چانشینان پیامبر را یک یک بر میشمارد تا به حضرت هادی (ع) میرسد. حضرت هادی (ع) دو امام بعد خویش یعنی امام حسن عسکری (ع) و حضرت حجت (ع) را نیز به او میشناساند و حضرت عبدالعظیم به وجود آنها و امامت ایشان اقرار میکند. آنگاه او به بیان عقاید خویش درباره معاد و قیامت و مسائل مربوط به آن میپردازد و در پایان به جنبههای علمی و احکام عبادی دین اشاره میکند.
امام هادی (ع) بر عقاید وی مهر تأیید میزند و میفرماید:
«ای اباالقاسم! (کنیه ایشان) به خدا قسم! دینی که خداوند آن را میپسندد، همین است که تو بیان کردی. پس بر آن ثابت و پایدار باش که خداوند تو را در دنیا و آخرت با گفتار استوار (یعنی اعتقاد درست و پایدار) پا بر جا و استوار بدارد».
https://eitaa.com/nsbsva
✅فرشته هایی که متوکل عباسی دید!
👈روزى متوكل خود را بر امام على النقى حضرت هادى علیه السلام عرضه داشت و دستور داد هر اسب سوارى توبره اسب خود را پر از خاك نماید.
و در محل معینى بریزند، در اثر انباشته شدن پشته و تل بلندى مانند كوه درست شد كه آن را تل المخالى (پشته توبره اسب ها) نامیدند.
متوكل و حضرت هادى بر فراز آن تل بالا رفتند متوكل گفت میدانید از چه رو شما را خواستم؟ براى اینكه سپاه مرا مشاهده نمائید تمام لشگریان او لباسهاى مخصوص پوشیده؟ غرق در سلاح با بهترین زینتها و تمام آرایش سان مى دادند. این عمل را براى ترسانیدن كسانى كه اراده مخالف با او را داشتند كرده بود و متوكل از حضرت هادى علیه السلام مى ترسید كه مبادا یكى از اهل بیت و بستگان خود را امر بخروج كند. حضرت پس از مشاهده سپاه متوكل فرمودند مى خواهى من هم سپاه خود را بتو نشان دهم گفت دهید تا لشگر شما را به بینم.
دست هاى خود را بدر گاه بى نیاز دراز كرد و دعا نمود در این هنگام متوكل دید از شرق تا غرب تمام آسمان را فرشتگان فرا گرفته اند و مانند ابر فضا را پوشانیده اند از ترس بر زمین افتاد و غش كرد.
پس از آنكه بهوش آمد حضرت فرمودند ما در دنیا اظهار چیره دستى با شما نمى كنیم و مشغول به امر آخرت هستیم نگرانى و ترس نداشته باش از آنچه خیال كرده بودى مرا نسبت به تو در این جهان مزاحمتى نیست.
انوار نعمانيه ص 404
برگرفته از کتاب: داستانها و پندها، ج2 و پند تاريخ ج اول ص55
https://eitaa.com/nsbsva
🔰نمونه امداد الهی به معصومان (ع)
✅فضائل
https://eitaa.com/nsbsva