هدایت شده از نگفته های اهالی صبور🌿
📪 پیام جدید
💬سلام خداقوت. درمورد تبلیغ که گفتین، موافقم، فقط اینکه کاش یه بنر یا یچیزی که کانال رو معرفی کنه برامون میزاشتین، که همونو بفرستیم. جامع، مختصر و مفید، ک وقتی میدیم ب مخاطبمون، بفهمه اینجا چ خبره. و کانال دقیق بهش معرفی بشه. شخصا احساس میکنم نمیتونم دقیق کانال رو بشناسونم و اخبار و احوالاتی که این مدت اینجا بوده رو توصیف کنم، یجوری که حق مطلب ادا بشه. تشکر ازتون💚
#دایگو
سری های قبل اعضا دلی معرفی می کردن
هر کدوم شون به همون حالتی که خودشون دوست داشتن و حسی که می گرفتن معرفی می کردن
اما این ها بنری هست که برای تبلیغات داده میشد ⬇️
برای کسانی که دوست دارند
خودسازی کنند و با تمثیلاتِ
قشنگ مسیر خودسازی رو یاد بگیرند..🌿
_جایی برای صبور شدن و صبوری کردن
https://eitaa.com/joinchat/2393571598C3119906284
گفت صبور باش، وعده الهی نزدیک است. از آن وقت بنت الصابری شدم بیا و ببین!
#نوریة_ساداٺ:
نویسنده متن های غریب.
محصل مکتب نور شما بخوانید"طلبه".
گوینده نگفتنی های ساعت ۱۵ 🌿👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2393571598C3119906284
البته بازم میگم تا جایی که ممکن همون حسی که خود کانال داره براتون رو بگید
یک واقعیت و حقیقت رو حتی اگر نقده
خودتون معرفی کنید کانال رو
سفیر بنت الصابر باش😂
هدایت شده از نگفته های اهالی صبور🌿
📪 پیام جدید
💬سلام وقت بخیر میشه به ادمین کانال های دیگه پیام بدیم کانال رو معرفی کنیم اونا اگه دوست داشتن لینک رو بزارن کانالشون؟
#دایگو
هرجوری که دوست دارید 🌱
اربعین تمام شد
من زائر شدم و مدت ها پیش برگشتم
اما به خدا قسم
از لحظه دوری از کربلا
از همان قدم اول که دور شد به رسم باز گشت
من بر نگشتم
جسم برگشت در حالی که بند بند وجودش آنجا جا ماند..
شاهدش خواب هایی که هر شب همان حوالی است
شاهدش حرم عباس که آن روز ها هنوز اذن ورود داشت برای خانم ها
شاهدش یک دنیا دل تنگی و جاماندگی از زیارت عباس..
اولین زیارت کربلایم کوچکی کردم و در لحظه خدا حافظی رو به حرم و سرازیری گودال زیر لب می گفتم
مرا دل تنگ زیارت نکنید، مرا دل تنگ خودتان کنید..
مدام این را می گفتم و قدمی به عقب می گذاشتم
چونان حاجی ها گرد گرد حرم را طواف می کردم و به تک تک کاشی ها و سنگ ها می سپاردم که..
این بار اما از ته دل در همان سلام اول
با زجه از درون فریاد بی صدا زدم که مرا دل تنگ خودتان و ضریح تان و حرم بکنید
اصلا این من از آن شما هرچه می خواهید بکنید
اصلا این جان ناقابل در دستان شما هر چه خواستید بکنید
مدت هاست دعایم همین است..
این را گفتم و در خیالات خودم ده روزی را کتصور شدم که میزبان زائر هایت هستم درست چفت حرمت
غافل از آنکه تو برایم خواسته ای همان شب بر گردم با حسرت زیارت هم برگردم
حرم خلوت باشد و من زیارت نرفته باشم و برگردم
برگردم و بیت الزهرای عزیزم آخرین موکب زوارت باشد..
مدت هاست من همه چیزم را به تو سپرده ام و تو مرا از همه چیز محروم می کنی تا دل شکسته شوم
و بعد به دل شکسته ام، رحم می کنی
عزیزم حسین..
مرا ببخشید بابت این ها
مدت ها بود می خواستم بنویسم و ننوشتم خجل بودم از روی حجت
امشب اما نمی دانم چه شد عنان از دست دادم..
پارسال همین روز ها بود که بیت الزهرا شد این خانه
بیت الزهرا شد و چند روز بعد اولین مهمان هایش زوار اربعین شما
با گرد راه شما وارد خانه ام شدند
یک سال گذشت و امسال هم درست در سالگرد همان روز ها بیت الزهرایم اولین و آخرین موکب زوارت شد..
قبل از اینکه راهی شوم
در دل می گفتم میزبان نور چشمی های مادرم هستم _در کربلا_ غافل از آنکه عزیز مادرم
سخت بیمارم می کند و برم می گرداند با دل شکسته برم می گرداند و بعد بابت مرهم زائر هایش را می فرستد که غبار راه از سر و جانشان بگیرم..
چقدر دلم شکسته است
چقدر حس جاماندگی دارد خفه ام می کند
چقدر دلم مانده کنار عمه ای قد خمیده با شتری مرکب دار، بدون رقیه..
چند ساعت دیگر
زینب می رسد به برادر..
این دهه ای که گذشت روضه های بسیار شنیدیم
در تمام آن روز ها
کسی در گوش من می خواند
عمه جانم.. عمه جانه.. قد کمانم..
این محرم به نام زینب گذشت