یعنی بزرگوار تر از دایگو خودشه چرا اینجوریه آخه؟ 😐

https://abzarek.ir/service-p/msg/1172986 کوچ کنیم بریم اینجا نمیشه.. اون لینک قبلی (قبل از دایگو) حسود بود/: طاقت نداره لینک دیگه ای در خدمت اسلام و مسلمین باشه

باگ هایی داشت؟ رسما وسط باگ چندتا پیام هم میومد زود گولش رو خوردم.. حالا ببینیم این لینک چطوره اینم مزایای خودش رو داره

یکی از خوبی هاش این هست که رنگش چشم رو اذیت نمیکنه و تا حدی هم جزو رنگ های آرامش دهنده است

سلام شیعه آقا 🌱 الان دقیقه چه کمکی از من برمیاد؟

خانواده صبور پیام هاتون پرید ها نشه که بشه که بگید جواب نداد.. اگر ممکن بود دوباره بفرستید

در اولین قدم باید برنامه امتحانی روی کاغذ بنویسید هر روز یک ساعت مشخص تحت هر شرایطی درس بخونید مثلا روزی سه ساعت دو ساعت این رو دیگه تحت هر شرایطی باشه ها ایده ال و کمالگرایی هم بزارید کنار نمیخواد یکدفعه ای بگید روزی چهار ساعت مثلا همون دو ساعت اینا خوبه چون اگر بیشتر باشه و روزی نرسید که بخونید سرخورده میشید و رغبت تون به برنامه کم میشه دوبارت همون آش و همون کاسه اما یک روز هایی هست که ما فرصت بیستری داریم تو اون روز ها خوب زمانش رو بیشتر کنید دیگه از درس های آخر هم شروع کنید به اول از اولین امتحان هم شروع کنید به خوندن جایی که درس میخونید نه زیاد گرم باشه که خواب تون ببره نه زیاد سرد که تمرکز بهم بریزه اگر می تونید زمان های بین الطلوعین یا از ساعت ۲_۳ شب تا اذان درس بخونید خیلی خوبه برکت زیادی داره هم در فهم هم در وقت اگر بعد از ظهر ها درس میخونید ناهار رو تا خرخره نخورید که باز خواب تون بگیره کم بخورید قبل از اینکه سیر بشید بکشید کنار

_🌿 سلام گاهی ما اینجوری میشیم دوتا چیز سوخت ما میشه یکی خود آگاهی (می تونید "خود آگاهی" رو همینجا سرچ کنید) و دیگری زیارت حالا زیارت شهدا زیارت ائمه زیارت انسان های مؤمن در کل اما ارتباط تون رو با انسان های مؤمن بیشتر کنید حتی اگر شرایطش رو ندارید سخنرانی های پخش زنده هم تأثیرگزاره از روح اون انسان ها بهره ببرید کم انگیزه بودن رو جبران می کنه

امشب هم مصداق کامل لب چشمه بودن و تشنه ماندن هستم امشب هم... خدایا به شب هایم رحمی کن

یک بقیعه یک مدینه یک امامی که حرم نداره..

بارها و بارها پیام دادید که بنت الصابر از هیئت جاموندم از زیارت جاموندم یعنی منو راهم ندادن؟ یک چیزی بگو دلم آروم بگیره.. _امشبی رو هی با خودم کلنجار رفتم که دلم رو آروم کنم از همون جواب ها به خودم بگم.. نشد که نشد

بعد یکم بیشتر دقیق شدم گفتم برای چی آروم بشی اصلا؟ الان قلب تو بیشتر می سوزه یا امامت؟ آقات الان صاحب عزاست یا تو؟ دیگه جوابی نداشتم... سوختم و سوختم و سوختم هی زیر لب گفتم یک مدینه یک بقیعه یک امامی که حرم نداره