مهدویت و فرق 9.MP3
7.1M
(✨🎙)
-صوٺجلسهنهم
•استاداحسانعبادے
🌿📻|@ohdhfvf
بویِعَطرخُدا🌱
برای نماز که می ایستاد،شانه هایش را باز می کرد و سینهش را می داد جلو. یک بار به شهید گفتم: چرا سر ن
یادم نمی رود که در میدان ایستاده بودیم که شروع به درد دل کرد، می گفت: « صبرم کم شده است» گفتم:« چطور مگه؟ تو که اهل نق زدن نبودی؟» گفت: « نه؟ نق نمی زنم گیر از منه؟ بچه بسیجی زده تو گوشم و من ناراحتم! بچه بسیجی زده ناراحتی نداره». اگر چه ممکن بود به ناحق حرف بشنود اما چون از بچه بسیجی شنیده بود! این چنین می کرد. عشق به بسیجی و بسیج در او موج می زد و دیوانه این نام بود. نامی که همه اش گمنامی است و بی نامی و مظلومیت.
[#شهیدمحمدعبدی|#شهیدانه🌱]
🌿📻|@ohdhfvf
خاطراتی از شهید محمد عبدی🌱
در سفرهای مختلف تربیتی، معمولا گروه بندی انجام می شد و یک مربی از برادران بسیج برای هر گروه منتخب می شد. مربیان معمولا با یک قشر خاصی بهتر می توانستند کار کنند و لذا عموما مربیان و نوع نوجوانان معلوم بودند اماوقتی محمد وارد فضای اردو می شد نظر به جاذبه فراوانی که داشت و با هر قشری می توانست کار کند اردو به هم می ریخت و همه گرد وجود آن بزرگوار حلقه میزدند و مربیان عملا نمی توانستند نوجوانان را در گروه خود کنترل کنند خود شهید بارها به بچه ها می گفت که هر کس باید در گروه خود باشد ولی بچه ها نمی توانستند از آن گوهر الهی دل بکنند دربسیاری از موارد متاسفانه به علت عدم توانایی بهره برداری از این جاذبه الهی محمد را در این امر تقصیر کار می پنداشتند در بسیاری از اردوها از او می خواستند که شرکت نکند! این امر برای محمد بسیار درد آور بود.
____ _
همیشه از اینکه نمی توانست شبها به منزل برود می نالید سر یک موضوعی حساس شدم و سوال کردم گفت : شبها نمی توانم خونه برم. مادرم خوابش سبکه و اگه ساعت 11 دیرتر برم نمی تونه بخوابه. گفتم : خوب یک کلید بساز و کارهات را بکن راحت برومنزل نه مزاحم مادرت می شه و نه چیزی ، با حالت خاصی گفت : احترام می کنم که خانواده خودشون به من کلید بدن!! بسیار برایم عجیب بود شاید خانواده اصلاً چنین حسابی روی بچه خود باز نکند اما این بچه چقدر ادب داشت که حتی برای کلید خونه پدرش هم تقاضای کلید نمی کرد.
«واخفِض لَهُمُا جَناحَ الذَّل مِنَ الَّرحمَهِ َو قُل رَّبِ ارحَمُهما کَمَا رَبیانی صَغیراً»
«و از سر مهربانی بال فروتنی بر آنان بگستر و بگو پروردگارا آن دو را رحمت کن چنانکه مرا در کوچکی پرورش دادند.»
او مصداق این آیه و آیات فراوان قران بود که به پدر و مادر و حقوق آنان توصیه می نماید.
____ _
با شهدا ارتباط عمیقی است. در شهرهای مختلف با شهدا اخت می شد! به سر مزارشان می رفت و التماس می کرد- مانند یک کودک که به پدر و مادرش التماس می کند- که او را هم ببرند!! عاشق شهادت و شهدا بود هر گاه که براداران تفحص شهدا را آماده تشییع می کردند به معراج می رفت و معمولا پیکری از شهدا را به پایگاه یا هیئت می آورد و همه بچه ها را به حال و هوای جنگ می برد. طبق معمول وقتی فهمید جمعه 20 رمضان قرار است شهدا را تشییع کنند شب 19 رمضان با تعدادی از بچه ها به معراج شهدا رفت و شب قدر خود را با شهدا بود و پس از لحظاتی خواهش تمنا و التماس می گفت: « من آنچه را خواستم گرفتم» در هر حال شب 21 یکی از پیکرهای مطهر شهدا را به داخل پایگاه آورد و شب قدری بود..... در گوشه ای از مجلس صدای هق هق گریه اش با ناله و التماس بلند بود و زیر لب می گفت: « من گدای دوره گردم آقا جون دورت بگردم» آه عجب شب قدری بود! ناله های آن شب محمد خیلی غریبانه بود آنقدر ناله کرد تا گرفت کمتر از 3 هفته بعد از ماه رمضان سرخود را بر عبای سبز مولایش حسین (ع) گذاشت و بدنش را بر بیابان گرم کویری که عظمت دریا را در درون خویش درک نمی کرد گذاشت.
____ _
در مورد وضعیت عقیدتی پایگاه و طرحهایی که می توان در پایگاه اجرا کرد صحبت می کردیم. می گفت: « داداش! تو رو به خدا یه فکری برای بزرگترهای پایگاه کن! مادامی که بزرگترها خودشان را درست نکنند، نمی توان کار نوجوانان کرد. اگر من که به یک نوجوان می گویم غیبت نکن، خودم اهل غیبت باشم، هیچ وقت تاثیر نمی کند. دیگر بس است که بدانیم غیبت و تهمت و دروغ بد است و اما ترکشان نکنیم دیگر بس است که بدانیم نماز شب خوب است و نخوانیم. به نظر من بهترین راه این است که بزرگترها را به یک عالم راه رفته در قم متصل کنیم و با «برنامه» راه برویم و سپس ما برای بچه ها حکم واسطه فیض را داشته باشیم و آنها را به تدریج با قم و علمای قم مرتبط کنیم و.....» چقدر ریشه ای نظر داده بود و سخنانش مصداق این حدیث شریف بود که:
«هَلَک مَن لیَس لَهُ حَکیمُ یَرشِدُهُ»
«هلاک می شود هر کس که بدون مرشد و مراد راه را بپیماید.»
طی این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
🌿📻|@ohdhfvf
ما اگر بخواهیم نظر اسلام را در مورد جامعه ایدهآل بدانیم، از زاویه این دید که میگوید در دولت مهدی علیهالسلام چنین و چنان میشود، میفهمیم که نظر اسلام درباره تکامل انسان نه معنایش این است که صبر کنید تکامل رخ میدهد. در کتاب قیام و انقلاب مهدی علیهالسلام مخصوصاً این موضوع را یادآوری کردهام و اصلًا روح این کتاب این است که تکامل، تدریجی است و باید به آن رسید.
[نبرد حق و باطل🌱]
🌿📻|@ohdhfvf
هدایت شده از شیطان🍎
اگه الان تنبلی و برا امام زمانت هیچ کاری نمیکنی بعد از ظهورم همینی. چه بسا به خاطر نفست هم جلوش وایسی :)
@Sheitan_Graphy
قضاوت را بگذار بر دوش خدا، تو بنده ی
لبِ پرتگاهی بیش نیستی..
+تک خط🌱
🌿📻|@ohdhfvf
بویِعَطرخُدا🌱
یادم نمی رود که در میدان ایستاده بودیم که شروع به درد دل کرد، می گفت: « صبرم کم شده است» گفتم:« چطور
هیچ وقت در حرم حضرت معصومه(س) با کفش دیده نشد.. از وقتی خادم حرم شد، میگفت: به من مهدی نگویید، بگویید: غلام کریمه.. امضاهایش با نام "مهدی ایمانی غلام کریمه" نقش می بست.
[#شهید_مهدی_ایمانی|#شهیدانه🌱]
🌿📻|@ohdhfvf
خاطراتی از شهید مهدی ایمانی🌱
از آنجایی که شهید مهدی ایمانی زبان خوش و اخلاق نیکویی داشتند با ایشان هم صحبت شدم و فرمودند که روزی با قاسم به بهشت معصومه یا همان گلزار شهدای قم رفتیم گفتم قاسم ببینم کی زودتر شهید میشود من یا تو کدام زرنگتریم، شربت شهادت را زودتر میخوریم قاسم رو کرد به من و گفت: معلوم است من ، حالا ببین من زودتر هم صحبت ارباب بی سرمان در بهشت میشوم شهید ایمانی می فرمودند وقتی قاسم شهید شد انگار خاطره اون روز جلوی چشمانم گذشت آری قاسم زودتر آسمانی شد برادر فرمانده غریب ادامه دادند که به حدی این مرد بی قرار قاسم و شهادت بود که گویا هیچ نمیبیند..
____ _
خون جهاد و مقاومت در وجود این خانواده جریان ساز شده است قلب آقا مهدی نیز با مشاهده این انس و الفتی دیرینه، از کودکی با این رشادتها عجین شده بود تا با شهادت رفیق و با جناق و دوست صمیمی خویش و باز شدن در شهادت به سویش، شور و اشتیاق سفر و دلتنگی و بیقراریاش روزبهروز بیشتر میشد. تا اینکه باوجود موانع پیش رو در اعزامش، مشقتهای این حضور را به جان خرید و دست از همه تعلقات دنیایی خویش برای وصال جانان شست.
____ _
در آن زمان آقا مهدی کارمند حرم حضرت معصومه (س) و مسئول صحن صاحبالزمان (عج) بودند بهقدری اشتیاق به خدمت حضرت در وجودشان حاکم بود که خدمت به زائران را بر هر کار دیگری ارج میدانست و از هر لحظهای بدون در نظر داشتن روز تعطیلی برای حضور در بارگاه نورانی آن حضرت بهره میجست و با این گفته که هیچگاه حضرت را تنها نخواهد گذاشت روزگارش را به بهترین حال سپری میکرد.
____ _
این شهید والامقام در عمر سراسر پر خیروبرکت خویش جز به خدمت خلق و گرهگشایی و دستگیری از هم نوعانش در پی هدف دیگری نبود. در همه حال و در هر شرایطی لبخند آرامبخش او از چهرهاش محو نشد تواضع، سادگی و خوشرویی سیمای او را در نظر همگان ماندگار کرده است. در مناجات شبانه غرق اشک و عشق و اشتیاق و در توسل به ائمه معصومین زبانزد خاص و عام، بهگونهای که در برپایی هیئتهای مذهبی سرآمد همه بود.
🌿📻|@ohdhfvf
کوشش کنید فکر خودتان را در مسأله حضرت حجت با آنچه که در متن اسلام آمده تطبیق بدهید. غالب ما این مسأله را به صورت یک آرزوی کودکانه یک آدمی که دچار عقده و انتقام است در آوردهایم. گویی حضرت حجت فقط انتظار دارند که کی خداوند تبارک و تعالی به ایشان اجازه بدهند که مثلاً بیایند ما مردم ایران را غرق در سعادت کنند یا شیعه را غرق در سعادت کنند، آنهم شیعهای که ما هستیم که شیعه نیستیم. نه، این یک فلسفه بزرگ جهانی است، چون اسلام یک دین جهانی است، چون تشیع به معنی واقعیاش یک امر جهانی است. این را ما باید به صورت یک فلسفه بزرگ جهانی تلقی کنیم.
[سیری در سیره ائمه اطهار علیهمالسلام، مهدی موعود🌱]
🌿📻|@ohdhfvf
بویِعَطرخُدا🌱
کوشش کنید فکر خودتان را در مسأله حضرت حجت با آنچه که در متن اسلام آمده تطبیق بدهید. غالب ما این مسأل
انقلاب اسلامی ایران هم تنها برای ایران نبود! زمینه سازی برای حکومت جهانی حجت خدا بود. باید با این نگاه به عظمت انقلاب، به عظمت چشم انداز رو به رو نگاه کنیم. نظم نوین جدید در پیش است که تک قطبش ما هستیم...
+چقدر این مطالب را تبیین کرده ایم؟
🌿📻|@ohdhfvf
بویِعَطرخُدا🌱
هیچ وقت در حرم حضرت معصومه(س) با کفش دیده نشد.. از وقتی خادم حرم شد، میگفت: به من مهدی نگویید، بگویی
فرازی از وصیت نامه
خدایا در مردن هيچ شك و شبههاى برايم نيست، ترديدم در چگونه مردن است، آن مرگى را كه تو دوست دارى خواهانم، آن مرگ چيزی جز شهادت نيست.
[#شهید_ابراهیم_اصغری|#شهیدانه🌱]
🌿📻|@ohdhfvf
خاطراتی از شهید ابراهیم اصغری🌱
دوران ابتدایی ابراهیم با نمرات عالی سپری شد در حالی که هوش و استعداد فراوانش او را زبان زد معلمان و همکلاسیهایش کرده بود، در مقطع راهنمایی درس میخواند که با نام رهبر کبیر انقلاب آشنا شد و ایشان را ندیده، دل در گروی عشق نهاد. برای همین در مراسمات مذهبی که مخالفین رژیم پهلوی برگزار میکرد حضوری پر رنگ داشت. در سایهی همین مراسمات بود که روخوانی قرآن کریم را فرا گرفت.سال ۱۳۵۴ شمسی زمانی که در دانشسرای تربیت معلم درس میخواند، به عنوان یکی از مبارزین حکومت شناخته شد. به خاطر پخش اعلامیههای حضرت امام خمینی(ره) در آذر ماه سال ۵۴ تحت تعقیب ماموران رژیم پهلوی قرار گرفت و بازداشت شد.
____ _
ابراهیم برای پیروزی انقلاب اسلامی همدوش با جمعیت خداجوی تلاشهای زیادی کرد و از آنجا که صدای خیلی خوب و زیبایی داشت در راهپیماییها شعارها را سر میداد. با شروع جنگ تحمیلی در جبهههای حق علیه باطل حضور یافت و شمع محفل دوستان و همسنگران خود شد. در لشکر۱۷ علی بن ابیطالب (ع) در چندین عملیات شرکت کرد و به وظیفهی دینی و ملی خود عمل نمود. پس از عملیات بدر به لشکر ۳۱ عاشورا قدم گذاشت و در واحد اطلاعات لشکر مشغول خدمت شد. به خاطر تقوی و شجاعت خاصی که داشت خیلی زود زبانزد دوستان خود شد. قبل از عملیات والفجر ۸ یکی از مربیان آموزش غواصی گردانهای خط شکن بود.
____ _
در میان یادداشتهایی که از خود به یادگار گذاشته این طور نوشته: «اکنون در موقعیتی هستیم که گردانهای خط شکن حضرت علی اصغر(ع) و جناب سیدالشهدا (ع) آموزش میبینند و ما هم در کنار آنها هستیم. لباس غواصی میپوشند و روزها و شب ها تمرین میکنند. کاش میدانستم کدامیک شهید میشوند تا دستش را بگیرم و از او بخواهم که مرا هم شفاعت کند» اینها را در حالی مینوشت که خود نیز نمیدانست روزی خود شفیع دوستان و اطرافیان خود خواهد شد.
____ _
ابراهیم استاد اخلاق بود. در مراسمات، دعاهای توسل و کمیل را با نوای ملکوتی سر میداد و کمتر شبی بود که نماز شب وی ترک شود. قبل از عملیاتهای کربلای ۴ و ۵ یکی از مربیان آموزش غواصی گردان حبیب بن مظاهر بود.
____ _
به خاطر تواضع خاصی که داشت به نیروهای گردان خیلی احترام میگذاشت و در تلاش بود تا مراحل آموزش را به خوبی فرا بگیرد. و آخرین شب جمعهی قبل از عملیات کربلای ۴ بود که دعای کمیل را در حسینیهی گردان حضرت ولی عصر(عج) برگزار کرد. آهنگ صدایش سوز و گداز خاصی داشت. از کاروان شهیدان میخواند و میگفت: شاید این آخرین دعای کمیل برخیها باشد… وقتی این جملهاش را شنیدم از حسینیه بیرون آمدم و به چادر شهید «اصغر علیپور» رفتم. اکثر دوستان فهمیده بودند که عملیات نزدیک شده است. حال و هوای ابراهیم، کربلایی شده بود. غرق در افکار خود بود. خلوت گزینی را دوست داشت و در یکی از دست نوشتههایش در توصیف آن روزها نوشته است: خدایا من از این کاروان شهدا دور افتاده و در این حصار میپوسم. خدایا مرا عاق والدین قرار مده. مرگ را برایم شیرین و زندگی را برایم تلخ کن.
____ _
دست نوشته ای کوتاه از غواص شهید ابراهیم اصغری :
دلم برای آن خاکریزها و گرد و غبار ناشی از انفجار گلوله ها ، دلم برای منورها ، برای گلوله های رسام که دل تاریک شب را می شکافند و انفجارها که سکوت شب را می شکند ، دلم برای فریاد الله اکبر ، دلم برای شهدا ، برای انسان های مخلص، برای خاک های خونین ، برای صدای نوحه بسیجی های عاشق حسین (ع) ، برای صدای سینه زنی ، برای خنده ها و گریه های عاشقانه ی عارفان عاشق خدا ، برای صدای قرآن ، برای زمزمه ی راهیان خط مقدم ، برای بوسه ها و خداحافظی ها تنگ شده است .
🌿📻|@ohdhfvf
سلام خدمت بزرگواران کانال که تا اینجا ما رو همراهی کردند. ان شاءالله امروز به امید خدا راهی سفر راهیان نور هستم و اگر احیانا فعالیتی نبود، حلال بفرمایید🌹
همچنان منتظر ما باشید که ان شاءالله باز هم به فعالیت ها ادامه دهیم.
سرعت تحولات در جهان به نفع جبهۀ حق، شگفتآور است. اسرائیل و آمریکا و فرانسه، نمونههای کوچک این تحولات هستند. تحولات در مقیاس یک تاریخ و در بستر یک تمدن دارد اتفاق میافتد. بزودی شاهد تکقطبی شدن عالم و میدانداری جبهۀ حق در ساحت یک تمدن نوین خواهیم بود. جهان دارد بیش از هر زمان دیگری آمادۀ پذیرش حکمرانی واحدِ مهدوی میشود.
+اسماعیلفخریان🌱
🌿📻|@ohdhfvf