eitaa logo
علما و عرفا
346 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
990 ویدیو
3 فایل
کانال کلام علما و عرفا (دامت افاضاتهم)
مشاهده در ایتا
دانلود
۞ متن زیارت عاشورا الهام خدایی است که به قلب ائمّه علیهم السّلام الهام شده است و چیزی شبیه قرآن است. اگر یک ماه محرم هر روز در خانه‎ات زیارت عاشورا را با صد لعن و صد سلامش بخوانی، خدا را می‎بینی. ۞ اگر شده در همه‎ی عمر لااقل یک بار زیارت عاشورا را با صد لعن و صد سلام بخوان و از آن محروم نمان. ▪️عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی 📗 مصباح الهدی تٱلیف استاد مهدی طیّب @olamaorafa
آیت الله سید علی قاضی(ره): 🌸بعضی‌ها میگویند آقا چه ذڪری را بخوانیم تا پیشرفت ڪنیم؟ بهترین ذڪر برای پیشرفت ڪردن، گناه نڪردن است.🌸😍 🌿 @olamaorafa 🌿
‏آیت الله بهجت: امام زمان خودش را به واسطه حسین(ع) به همه مردم عالم معرفی می‌کنند؛ بنابراین باید همه حسین(ع) را شناخته باشند؛ هنوز همه عالم حسین(ع) را نمی‌شناسند؛ این تقصیر ماست؛ ‎ بهترین فرصت برای معرفی حسین(ع) به عالم است. ‎
7️⃣معنای ۷ سال رو کی خوب ميفهمه؟ دانشجوهای پزشکی👨🏻‍⚕️ 4️⃣معنای ۴ سال رو کی ميفهمه؟ بچه های کارشناسی👨🏻‍🎓 2️⃣معنای ۲ سال رو کی خوب ميفهمه؟ سربازها💂🏻‍♂️ 1️⃣معنای ۱ سال رو کی خوب ميفهمه؟ پشت کنکوری ها🎓 9️⃣معنای ۹ ماه رو کی خوب ميفهمه؟ مادری که چشم به راه تولد نوزادش است🤰🏻 1️⃣معنای ۱ ماه رو کی خوب ميفهمه؟ روزه داران ماه مبارک رمضان🍔 1️⃣معنای ۱ روز رو کی خوب ميفهمه؟ کارگران روز مزد👨🏻‍🌾 1️⃣معنای ۱ دقيقه رو کی خوب ميفهمه؟ اونايی که از پرواز جا موندند✈️ 1️⃣معنای ۱ ثانيه رو کی خوب ميفهمه؟ اونايی که در تصادف جون سالم به در بردند🚗🚶🏻‍♂️ 1️⃣معنای ۱ دهم ثانيه رو کی خوب ميفهمه؟ مقام دوم تو المپيک🥈 ⏱معنای لحظه را چه کسی درک میکنه؟ کسی که دستش از دنیا کوتاهه⚰️ ⭕️ اما‼️ معنای ۱۱۸۱ سال تنهایی را فقط اون آقایی میداند که منتظر است تا شیعیانش برای آمدنش خود را آماده کنند و بدانند که گناهانشان ظهور را به تأخیر می اندازد.😔 💫@olamaorafa💫
🌼‍ برکت توسل به نام امام زمان ارواحنا فداه " ◈انسان در هر تنگنا و مشکلی بیفتد، اگر بتواند «یا صاحب الزمان» را درست بگوید، علیه السلام به فریاد او می‌رسند. ◈یک نفر نقل می‌ کرد: دو جوان مدت زیادی در مکه، معتکف شدند که یکی از آنها شیعه و دیگری اهل سنت بود. آن‌ دو نفر با همدیگر رفیق ‌می‌ شوند. شب‌ ها روی پشت بام می‌خوابیدند و گاهی برای تهیه غذای ساده‌ای بیرون می‌رفتند و بقیه‌ اوقاتشان را در مسجد الحرام، مشغول به عبادت خود بودند. ◈روزی مشغول به طواف بودند که پای جوان شیعه پیچ می‌خورد و دستش به لباس احرام یکی از عرب‌ها اصابت می‌ کند. آن عرب، فریاد می‌زند: سارق سارق. شرطه‌ها آن جوان را دستگیر می ‌کنند و به حجر اسماعیل می‌ برند تا مسئول آنها بیاید و او را ببرد. در همین هنگام، اذان مغرب ‌می ‌شود. آن جوان شیعه با صدای بلند می‌ گوید: «یا صاحب الزمان، یا صاحب الزمان». ◈مسئول شرطه‌ها می‌ رسد؛ اما چون نمازگزاران آماده نماز جماعت شده بودند، تصمیم می ‌گیرند آن جوان را بعد از نماز ببرند. آنها ناگهان دیدند یک نفر با آرامش و با قدم‌های محکم، بدون توجه به اطراف آمد به طوری که نظر همه را جلب کرد. سپس دست آن جوان را گرفت و او را در پیش چشمان شرطه‌ها از جمعیت بیرون برد. ◈ شرطه‌ها به مسئول خود می‌ گویند: او کیست؟ آن مسئول می‌ گوید: نمی‌دانم؛ اما یک بار دیگر هم یک قضیه‌ای اتفاق افتاد و من او را دیدم که همین کار را انجام داد؛ ولی ما اصلاً نتوانستیم حرف بزنیم. ✍🏻حجت‌الاسلام شیخ جعفر ناصری 🏴 @olamaorafa
آقایِ‌دولابی : - هروقت‌که‌به‌یادِامام‌حسین(ع)می‌افتید؛ تردیدی‌نداشته‌باشیدکه‌آن‌حضرت‌هم‌به یادِشماست . .! +قشنگ‌ترازاین؟!(:🥀💔 (ع) ••◆✾@olamaorafa✾◆••
✳️ زیارت امام حسین علیه‌السّلام با پای پیاده 🔺 آیت‌الله بهجت رحمة‌الله‌علیه: بین کربلا و نجف، در اتومبیلی بودیم. جوانی هم همراه ما بود؛ دید عدّه‌ای برای زیارتِ کربلا، پیاده می‌روند. گفت: «إذَا مَا عِندَکَ، لَیشَ تَشلَعُ رُوحَکَ؟!؛ کرایه نداری، چرا روحت را می‌کَنی؟!»[1] نمی‌دانست که اصل پیاده‌روی، خودش فضیلت دارد؛ «أفضَلُ الأعمَالِ أحمَزُهَا؛ برترین اعمال، سخت‌ترین آنهاست.»[2] امام حسن مجتبی علیه‌السّلام نیز با اینکه کجاوه‌ها و محمل‌ها همراهشان بود، پیاده به حج می‌رفتند.[3] 📚 پی‌نوشت: [1]. رحمت واسعه، ص 258. [2]. مفتاح الفلاح، ص 45. [3]. تهذیب الاحکام، ج 5، ص 13. 📎 📎 🖇 لینک مطلب: 🔸 https://btid.org/fa/photogallery @olamaorafa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 سبک زندگی خود را با حسین(علیه‌السلام) تنظیم کن.. 🎤 حجت الاسلام جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @olamaorafa ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
شهید حمید رستمی: به پهلوی شکسته فاطمه زهرا(سلام الله علیها) قسمتان می دهم که، را حجاب را، حجاب را، رعایت کنید.»
رهبرانقلاب: وجود مقدّس سیّدالشّهدا اگرچه بیشتر با بُعد جهاد و شهادت معروف شده، لکن آن بزرگوار درحقیقت مظهر انسان کامل و عبد خالص و مخلِص و مخلَص براى خدا است. و اساساً جهاد واقعى و شهادت در راه خدا، جز با مقدّمه‌اى از همین اخلاصها و توجّه‌ها و جز با حرکت در سمت انقطاع‌الی‌ا‌لله‌ حاصل نمیشود. ١٣۶٨/١٢/١٠ @olamaorafa
*😭😭😭توبه رضا* *يه خونه مجردي با رفيقامون درست کرده بوديم، اونجا شده بود خونه گناه و معصيت...دیگه توضیحش باخودتون....* *شب عاشورا بودهرچي زنگ زدم به رفيقام، هيچکدوم در دسترس نبودند* *نه نماز، نه هیئت، نه پیراهن مشکی هيچي* *ميگفتم اينارو همش آخوندا درآوردند، دو تا عرب با هم دعواشون شده به ما چه* *ماشينو برداشتم برم يه سرکي،* *چي بهش ميگن؟ گشتي بزنم* *تو راه که ميرفتم يه خانمي را* *ديدم، خانم چادري وسنگینی بود* *کنارخیابون منتظرتاکسی بود* *خلاصه اومدم جلو و سوار ماشينش کردم یه دفعه یه فکری مثل برق توذهنم جرقه زد بله شیطان خوب بلده کجاواردبشه ازچندتاخیابون عبورکردم ورسیدم به میدون ورفتم سمت خونه مجردیمون خانمه که دید مسیری که اون گفته بودنمیرم گفت نگهدارومنم* *سرعتوبیشترکردموهرچی جیغ ودادمیزدتوجه نمیکردم شانس آوردم درهای ماشین قفل مرکزی داشت وگرنه خودشومینداخت پایین بردمش توي اون خانه ي مجردي* *اينم مثل بيد ميلرزيد و گريه ميکرد و ميگفت بابا مگه تو غيرت نداري؟ آخه شب عاشوراست!!!! بيا به خاطر امام حسين حيا کن* *گفتم برو بابا امام حسين کيه؟* *اينارو آخوندا درآوردند، اين عربها با هم دعواشون شده به ما ربطي نداره* *خانومه که دیگه امیدی به نجات* *نداشت با گريه گفتش که: خجالت بکش من اولاد زهرام، به خاطر مادرم فاطمه حيا کن!!! من اين کاره نيستم،* *من داشتم ميرفتم مجلس عزای سیداشهداعزیز فاطمه* *گفتم من فاطمه زهرا هم نميشناسم، من فقط يه چيز ميشناسم: جواني، جواني کردن* *اينارو هم هيچ حاليم نيست من اینقدرغرق تواین کاراشدم مطمئنم جهنم ميرم پس دیگه آب که ازسرگذشت چه یک وجب چه صدوجب خانمه که ازترس صداش میلرزید باهمون صدای لرزان گفت:* *تو ازخداوعذاب جهنم نمیترسی درسته ولی لات که هستي، غيرت لاتي داري يا نه؟من شنیدم لاتهااهل لوتی گری ومردونگی هستن* _ *خودت داري ميگي من زمين تا* *آسمون پر گناهم ، اين همه گناه کردي، بيا امشب رو مردونگي کن به حرمت مادرم زهرای مظلومه گناه نکن، اگه دستتو مادرم زهرا نگرفت برو هرکاري دلت ميخواد بکن* *آقامن که شهوت جلوچشاموگرفته بود هیچی حالیم نمیشداماباشنیدن کلمه زهرای مظلومه که باصدای لرزان وهمراه باگریه اون زن همراه بود تنم لرزید آقایه لحظه بدنم یخ کرد غيرتي شدم* *لباسامو پوشيدم و گفتم: يالا چادرو سرت کن ببينم، امشب ميخوام تو عمرم براي اولين بار به حضرت زهرا اعتماد کنم ببينم اين حضرت زهرا ميخواد چيکار کنه مارو... يالا* *سوار ماشينش کردم و اومدم نزديک حسينيه اي که ميخواست بره پياده اش کردم* *از ماشين که پياده شد داشت گريه ميکرد* *همينجور که گريه ميکرد و درو زد به هم، ورفت* *اومدم تو خونه و حالا ضد حال خورديم و حالم خوب نبودداشتم حرفهای خانومه روکه مثل پتک* *توسرم میخوردتوذهنم مرورمیکردم* *تو راه که داشتم ميبردمش تا دم* *حسينيه، هي گريه ميکرد و با* *خودش حرف ميزد، منم ميشنيدم* چي ميگه* *اما داشت به من ميگفت* *ميگفت: اين گناه که ميکني سيلي به صورت مهدي ميزني، آخه چرا اينقدر حضرت مهدي رو کتک ميزني، مگه نميدوني ما شيعه ايم، امام زمان دلش ازدست ما ميگيره، اينارو ميگفت* *منم رانندگي ميکردم.... واردخونه شدم* *ديدم مادرم، پدرم، خواهرام، داداشام اينا همه رفتند هیئت* *تو خانواده مون فقط لات من بودم* *تلويزيونو که روشن کردم ديدم به صورت آنلاين کربلا را نشون ميده* *صفحه ي تلويزيون دو تکه شده، تکه ي راستش خود بين الحرمين و گاهي ضريحو نشون ميده، تکه دومش، قسمت دوم صفحه ي تلويزيون يه تعزيه و شبيه خوني نشون ميداد، يه مشت عرب با لباس عربي، خشن، با چفیه هاي قرمز، يه مشت بچه ها با لباس عربي سبز، اينارو با تازيانه ميزدند و رو خاکها ميکشوندند* *من که تو عمرم گريه نکرده بودم، ياد حرف اين دختره افتادم گفتم وااااااي يه عمره دارم تازيانه به مهدي ميزنم* *پاي تلويزيون دلم شکست، گفتم* *یازهرای مظلومه دست منو بگير* *یازهرا يه عمره دارم گناه ميکنم،* *دست منو بگير* *من ميتونستم گناه کنم، اما به تو اعتماد کردم.* *کسي تو خونه نبود، ديگه هرچي دوست داشتم گريه کردم* *توسروصورت خودم میزدم* *گريه هاي چند ساله که بغض شده بود، گريه ميکردم، داد ميزدم، عربده ميکشيدم، خجالت که نميکشيدم چون کسي نبودیه حس عجیبی بهم دست داده بودکه توی همه عمرم تجربه نکرده بودم احساس میکردم سبک شدم احساس میکردم تازه متولدشدم....* *نیمه شب بود، باصدای بازشدن قفل در ازخواب بیدارشدم همون پای تلویزیون خوابم برده بودپدر و مادرم از حسينيه آمدند* *تا مادرم درو باز کرد، وارد شد تو خونه، تا نگاه به من کرد (اسمم رضاست)، يه نگاه به من کرد گفت:* *رضا جان حالت خوبه؟چراچشمات قرمزه چراصورتت قرمزشده گفتم چیزی نیست گفت صدات چراگرفته همه نگران بودن دورموگرفته بودن* *گفتم چیزی نیست امشب براامام حسین عزاداری کردم همه ازتعجب مات مونده بودن مادرم گریه میکرد* *وخداروشکرمیکردمیگفت ممنونم* *
خدایا ممنونم که دعاهای منومستجاب کردی و.....* *افتادم به پای پدر و مادرم، گريه.... تورو به حق اين شب عاشورا منو ببخشید* *من اشتباه کردم* *😭بابام گريه میکردمادرم گريه میکرد خواهروبرادرام....* *صبح عاشورا، زنجيرو برداشتم و پيرهن مشکي رو پوشيدم و رفتم سمت حسینیه محلمون.* *تو حسينيه که رفتم، ميشناختند، ميدونستند من هيچوقت اينجاها نميومدم* *همه یه جوری نگام میکردن* *سرپرست هيئت آدم مسنیه* *آمد و پيشونيمو بوسيد و بغلم کرد و گفت رضاجان خوش آمدي، منت سر ما گذاشتي منم خجالت میکشیدم آخه یه عمرباعث اذیت وآزارمردم اون محله بودم...رفتم تودسته و* *هي زنجير ميزدم وبه ياد اون سيلي هايي که به مهدي زده بودم گريه ميکردم* *هي زنجير ميزدم به ياد کتکايي که با گناهانم به امام زمان زدم گريه ميکردم* *جلسه که تمام شد، نهارو که خورديم، سرپرست هيئت منو صدا زد* *گفت: رضاجان میای کربلا؟ گفتم: کربلا؟!! من؟!!! من پول ندارم!!!* *گفت نوکرتم، پول یعنی چی؟ خودم میبرمت* *هنوز ماه صفر تموم نشده بود دیدم بین الحرمینم زدم تو صورتم گفتم حسین جان میخوای با دل من چکار کنی؟* *زهراجان من یه شب تو عمرم به تو اعتماد کردم، کربلاییم کردی؟ بی بی جان من یه عمرزیربارگناه مرده بودم توزنده ام کردی؟* *اومدم ضریح آقا رو گرفتم، ضریح امام حسینو، گریه کردم. داد میزدم، حسین جان، حسین جان، دستمو بگیر حسین جان، پسر فاطمه دستمو بگیر، نگذار برگردم دوباره نذاردوباره راهموگم کنم.....* *سرپرست هیئت ،کاروان زیارتی داره، مکه مدینه میبره. یه* *روزتومسجدمنودیدصدام زدرضاجان میای به عنوان خدمه بریم مدینه، گفت همه کاراش با من، من یکی از خدمه هام مریض شده* *خلاصه آقا چندروزه ویزای مارو گرفت، یه وقت دیدیم ای بابا سال تمام نشده تو قبرستان بقیع، پای برهنه، دنبال قبر گمشده ی زهرا دارم میگردم* *گریه کردم: زهرا جان، بی بی جان، با دل من میخوای چکار کنی؟ من یه شب به تو اعتماد کردم هم کربلاییم کردی هم حاجی!!!* *خلاصه دیگه شغل پیداکردمو اهل کاروزحمت شده بودم رفیقای اون چنینی را گذاشته بودم کنار و آبرو پیدا کردم* *یه مدتی، دو سالی گذشت* *همه ماجرا یه طرف، این یه قصه که میخوام بگم یه طرف* *مادر ما گفت: رضاجان حالا که کار داری، زندگی داری، حاجی هم شدی، مکه هم رفتی، کربلایی هم شدی، نوکر امام حسین هم شدی، آبرو پیدا کردی، اجازه میدی بریم برات خواستگاری؟* *گفتم هرچی نظرشماست مادر،من روحرف شماحرف نمیزنم* *رفتند گفتند یه دختری پیدا کردیم خیلی دختر مومنه و خوبیه خلاصه رفتیم خواستگاری* *پدر دختر تحقیقاتشو کرده بود.* *منو برد توی یه اتاق و درو بست و گفت: ببین پسر من میدونم کی هستی. اما دو سه ساله نوکر ابی عبدالله شدی. میدونم چه کارها و چه جنایات و .... همه ی اینارو میدونم، ولی من یه خواهش دارم، چون با حسین آشتی کردی دخترمو بهت میدم نوکرتم هستم. فقط جان ابی عبدالله از جدا نشو.* *همین طوری بمون. من کاری با گذشته هات ندارم. من حالاتو میخرم. من حالا نوکرتم.* *منم بغلش کردم پدر عروس خانم را، گفتم دعا کنید ما نوکر بمونیم.* *گفت از طرف من هیچ مانعی نداره، دیگه عروس خانم باید بپسنده و خودتون میدونید* *گفتند عروس خانم چای بیارند. ما هم نشسته بودیم. پدرمون، خواهرمون، مادرمون، اینها همه، مادرش، خاله اش، عمه اش، مهمونی خواستگاری بود دیگه* *🌹عروس خانم وقتی باسینی چای وارد شدیه نگاه به من کرد، یه وقت گفت:* یا زهرا!!!!!* *سینی از دستش ول شد و گریه و از سالن نرفته خورد روی زمین...* *مادرش، خاله اش، مادر من، خواهر ما رفتند زیر بغلشو گرفتند و بردنش توی اتاق* *من دیدم فقط صدای شیون از اتاق بلنده* *همه فقط یک کلمه میگن: یا زهرا!!!* *منم دلم مثل سیر و سرکه* *میجوشید، چه خبره! مادرمو صدا زدم، گفتم مادر چیه؟* *گفت مادر میدونی این عروس خانم چی میگه؟* *گفتم چی میگه؟* *گفت: مادر میگه که....* *دیشب خواب دیدم حضرت زهرا اومده به خواب من، عکس این پسر شمارو نشونم داده، گفته این تازگیا* *با حسین من رفیق شده....* *به خاطر من ردش نکن* *مادر دیشب حضرت زهرا سفارشتو کرده....* ‌《✨《به خدا جوونا اگر رفاقت کنید، اعتماد کنید، اهل بیت آبروتون میده، دنیاتون میده، آخرتتون میده* *ای آبرودار آبرویم را بخر٬ جان زهرا از گناهم درگذر... یازهرا...*》✨》 🌀🌀🌀🌀🌀 *نشرهمراه باذکر ۳ صلوات...*