در دل جمعیت رها شده ام و عمیقا تنها ام.
ای غم مقدس من، امشب هم مرا بپذیر.
می شکافم و می دوزم، اما به قدری این کار را تکرار کرده ام که دیگر مفهومی برایم ندارد، مانند هزارن چیز دیگر.
می سوزم و می سازم با دنیای ننگین و امید دارم بتوانم فرار کنم به یک رویای رنگین.
رنگی از جنس خودم و جایی برای خودم، نه کسی باشد و نه صدای کسی شنیده شود، جایی که زمان متوقف شده باشد.
دست هایم را برای آمرزش بالا بردم، اما افسوس که فانیان دست هایم را قطع کردند.
و ریخته شدم خون بی رنگم.
یک جمله، یک کلمه و حتی گاهی سکوت کافی بود برای قطع کردن هر آنچه که نباید قطع می شد.
دیگر به کدام رویا چنگ بزنم؟ حتی فکر برگشتن خیالات و رویاهایم نیز ترسناک و درد آور است.
در اعماق وجودم امیدوارم بلعیده شوم و به جایی بروم که هیچ کس مرا نمی شناسد. اما نه توسط تو، نیمه تاریک من.
#short_story
هدایت شده از 🇮🇷ℕ𝕆𝔹𝕆𝔻𝕐 𝕠𝕟𝕖...🇵🇸
ولی اگه صرفا دنبال یه نفر برای همدردی میگشتید و از بخت بدتون من اومدم جلو، پس دفعهی بعدی میتونید زمانی که احساس مشکل یا شک و شبهه داشتید، حرفاتون رو با یه تراپیست دارای مدرک که ازتون پول میگیره در میون بذارید؛
من هنوز پیگیر مدرکم نشدم، اینهمه مشاورهی رایگان هم برام ضرر محسوب میشه.🚶🏻☕️
خلاف عقربه های ساعت
ولی اگه صرفا دنبال یه نفر برای همدردی میگشتید و از بخت بدتون من اومدم جلو، پس دفعهی بعدی میتونید
از سرشون هم زیادی
غلط کرده هر کی بخواد همچین شکری بخوره، شکر که هیچی سهله اون خورده