eitaa logo
دنیاے قــــدیم...💯
88.3هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.1هزار ویدیو
6 فایل
﷽ 📸مجموعه ای بسیار نفیــــس و خاطره انگیز از تصاویر آرشیوی و حکایتــــ های قدیمــــی پیش ماست همراه ما بمانید 😎🤞 #همراه‌با‌کلی‌مطالب‌نوستالژی. اگه‌این‌کانال‌حالتوخوب‌کرد‌به‌بقیه‌هم‌معرفیش‌کن🪻 ‌فقط تبلیغات👇 @ham_18
مشاهده در ایتا
دانلود
تصویری کمتر دیده شده مرحوم تختی 💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی در 👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
زنى که همیشه بسم الله الرحمن الرحیم می گفت زنى که همیشه بسم الله الرحمن الرحیم می گفت در تحفةالاخوان حکایت شده است که مردى منافق زن مؤمنى داشت که در تمام امور خود به اسم بارى تعالى مدد مىجست و در هر کار «بسم الله الرحمن الرحیم» می گفت و شوهرش از توسل و اعتقاد او به بسمالله بسیار خشمناک مىشد و از منع او چاره نداشت تا آنکه روزى کیسه کوچکى از زر را به آن زن داد و گفت او را نگاه بدارد! زن کیسه را گرفت و گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم» آن را در پارچهاى پیچید وگفت: «بسم الله الرحمن الرحیم» و آن را در مکانى پنهان نمود و بسمالله گفت.فرداى آن روز شوهرش کیسه را سرقت نمود و به دریا انداخت تا آنکه او را بى اعتقاد و شرمنده کند.پس از انداختن کیسه در دریا به دکان خود نشست و در بین روز صیادى دو ماهى آورد که بفروشد.مرد منافق آن دو ماهى را خرید و به منزل خود فرستاد که آن زن غذایى از براى شب او طبخ کند. چون زن شکم یکى از آن ماهیان را پاره نمود کیسه را در میان شکم او دید! بسم الله گفت و آن را برداشت و در مکان اوّل گذاشت.چون شب شد و شوهرش به منزل آمد زن ماهیان بریان را نزد او حاضر ساخته، تناول نمودند.آنگاه مرد گفت: کیسه زر را که نزدت به امانت گذاشتم بیاور. آن زن برخاسته، «بسم الله الرحمن الرحیم» گفت و آن را در پیش شوهرش گذاشت.شوهرش از مشاهده کیسه بسیار تعجب نموده و سجده الهى را به جاى آورد و از جمله مؤمنان گردید. 💯خواندنی ترین حکایتهای قدیمی در 👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تام و جری قدیم که یادت هست تام چقدر ذلیل بود تام و جری جدید قضیه برعکس شده😂 💯خاطرات هر ایرانی زنده میشه در👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از تبلیغات پر بازده💯
میخوای‌متوجه مشکلت بشی ودرمان‌بشی❓ ♨️بلغم ♨️دم ♨️سودا ♨️صفرا 🔰 هرکدوم ازاین طبع‌ها اگه دربدن زیادبشه; اول ماروبه علائم وبعدش به‌بیماری مبتلامیکنه💯 مثلا بلغم تو روده باعث: 😣 در معده: 😖 در گلو: سودا در سر باعث: مشکلات 😞 در پوست: پوست و.. 🔴 حالا اگه میخوای با بدنت آشنا بشی و راه پیدا کنی فرم زیر پر کن👏👇 https://formafzar.com/form/02rkt ✅منتظر باش کارشناسان‌ومتخصصین مزاج شناسی باشما تماس خواهندگرفت😍
برف آمد ذوق کردم، بی‌هوا چون کودکی خندان دویدم، راه رفتم، بغض کردم کودکی‌ها یادم آمد صبح‌ بابا از رهی می‌آمد و می‌گفت: پاشو! برف تا زانو رسیده... می‌دویدم پشت شیشه برف از زانو فراتر کوچه ساکت، شهر ساکت خانه سرد و دل به آغوشِ عزیزان مبتلاتر... برف بارید و دوباره؛ کودکی بودم که از سرما دلش آغوش می‌خواست برف، باااااید ببارد بی‌حد و ممتد ببارد بیشتر، چون کودکی‌ها من دلم آغوش می‌خواست... 💯خاطرات هر ایرانی زنده میشه در👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برف بازی های دوران ما❤️❄️ نسل جدید چه درکی از این هیجان میتونن داشته باشن😀 💯خاطرات هر ایرانی زنده میشه در👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
تهران، بهمن سال ٥٧ 💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی در 👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
چند روز زندگی کرده اید؟ مورخان می‌نویسند: اسکندر روزی به یکی از شهرهای ایران (احتمالا در حوالی خراسان) حمله می‌کند، با کمال تعجب مشاهده می‌کند که دروازه آن شهر باز می‌باشد و با این که خبر آمدن او به شهر پیچیده بود مردم زندگی عادی خود را ادامه می‌دادند. باعث حیرت اسکندر بود زیرا در هر شهری که سم اسبان لشگر او به گوش می‌رسید عده‌ای از مردم آن شهر از وحشت بیهوش می‌شدند و بقیه به خانه‌ها و دکان‌ها پناه می‌بردند، ولی اینجا زندگی عادی جریان داشت.اسکندر از فرط عصبانیت شمشیر خود را کشیده و زیر گردن یکی از مردان شهر می‌گذارد و می گوید: من اسکندر هستم. مرد با خونسردی جواب می‌دهد: من هم ابن عباس هستم.اسکندر با خشم فریاد می‌زند: من اسکندر مقدونی هستم، کسی که شهرها را به آتش کشیده، چرا از من نمی‌ترسی مرد جواب می‌دهد: من فقط از یکی می‌ترسم و او هم خداوند است. اسکندر به ناچار از مرد می‌پرسد: پادشاه شما کیست؟مرد می‌گوید: ما پادشاه نداریم مرد می‌گوید: ما فقط یک ریش سفید داریم و او در آن طرف شهر زندگی می‌کند. اسکندر با گروهی از سران لشکر خود به طرف جایی که مرد نشانی داده بود، حرکت می‌کنند در میانه راه با حیرت به چاله‌هایی می‌نگرد که مانند یک قبر در جلوی هر خانه کنده شده بود.لحظاتی بعد به قبرستان می‌رسند، اسکندر با تعجب نگاه می‌کند و می‌بیند روی هر سنگ قبر نوشته شده: ابن عباس یک ساعت زندگی کرد و مرد. ابن علی یک روز زندگی کرد و مرد ابن یوسف ده دقیقه زندگی کرد و مرد! ...ادامه دارد 💯خواندنی ترین حکایتهای قدیمی در 👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
7.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پله‌ های باستانی قله چُت، استان مرکزی خیلی جالب و با ابهته. "من این ویرانسرا رو دوست دارم" 💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی در 👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
طرح جلد کتاب تعلیمات اجتماعی دهه ۵۰ 💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی در 👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
🔻وفای به عهد بلوچ 🔹این مغازهٔ بسته در بلوچستان متعلق به یک هندو است که در جریان تجزیه هند مغازه را ترک کرد و به هند رفت. اما هنگام خروج به مردم روستا گفت که به سوی شما مردم باز خواهم گشت. 🔸این مغازه هنوز همان قفلی را دارد که تاجر هندو قفل کرد و کلید را با خود برد. این مغازه بیش از هفتاد سال است که تعطیل شده است. صاحبخانه که بلوچ بود حالا مرده به فرزندانش وصیت کرده که قفل این مغازه را نشکند. 🔹این امانت یک هندو است که نزد یک مسلمان نگه داشته و من به این هندو قول داده ام که تا تو برگردی این مغازه بسته میماند. نوادگان صاحب خانه امروز هم دست به این قفل نمی زنند. 🔸اگر چه آنها می دانند که هندو دیگر در این دنیا نیست اما این مغازه به عنوان یادبود وفاداری، همچنان یادآور قول بلوچ به این هندو است. 💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی در 👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f