حاج آقا پناهیان وقتی کودک بود...
💯 کانال دنیای قدیم ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂الهی روزگارتون وصل امید باشد
💯مطالب ناب را در دنیای قدیم مشاهده کنید
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂
کوچه های کاهگلی و خاطراتش ..🥲
💯ما اینجاخاطراتتونرو زندهمیکنیم
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
#حکایت_قدیمی
((ابن ابى لیلى ))، قاضى اهل سنت بود روزى پیش منصور دوانیقى آمد. منصور گفت : بسیار اتفاق مى افتد که داستانهاى شنیدنى پیش قضاوت مى آورند، مایلم یکى از آنها را برایم نقل کنى . ابن ابى لیلى گفت : همین طور است .
روزى پیره زن فرتوتى پیش من آمد با تضرع و زارى تقاضا مى کرد از حقش دفاع کنم و ستمکار او را کیفر نمایم . پرسیدم از دست چه کسى شکایت دارى ؟ گفت : دختر برادرم .
دستور دادم دختر برادرش را حاضر کنند، وقتى آمد ، بعد از جویا شدن جریان گفت : من دختر برادر این زن و او عمه من محسوب مى شود، کودکى یتیم بودم پدرم زود از دنیا رفت و در دامن همین عمه پروریده شدم ، در تربیت و نگهداریم کوتاهى نکرد، تا اینکه به حد رشد و بلوغ رسیدم با رضایت خودم مرا به ازدواج مردى زرگر در آورد، زندگى بسیار راحت و آسوده اى داشتم از هر حیث به من خوش مى گذشت ، عمه ام بر زندگى من حسد ورزید پیوسته در اندیشه بود که این وضع را اختصاص به دختر خود بدهد، همیشه دخترش را مى آراست و به چشم شوهرم جلوه مى داد.
بالاخره او را فریفت و دخترش را خواستگارى کرد عمه ام شرط نمود در صورتى به این ازدواج تن در مى دهد که اختیار من از نظر نگهدارى و طلاق به دست او باشد، آن مرد راضى شد هنوز چیزى از ازدواجشان نگذشته بود که عمه ام مرا طلاق داد و از شوهرم جدا کرد، در این هنگام شوهر عمه ام در مسافرت بود بعد از بازگشت از مسافرت روزى به عنوان دلدارى و تسلیت پیش من آمد. من هم خود را آراستم و دلش را در اختیار گرفتم ، طورى که در خواست ازدواج با من کرد.
با این شرط راضى شدم که اختیار طلاق عمه ام در دست من باشد، رضایت داد به محض وقوع مراسم عقد عمه ام را طلاق دادم و به تنهایى بر زندگى او مسلط شدم مدتى با این شوهر بسر بردم تا او از دنیا رفت.
روزى شوهر اولم پیش من آمد و اظهار تجدید خاطرات گذشته را نمود و گفت که : مى دانى من به تو بسیار علاقمند بوده و هستم اینک چه مى شود دوباره زندگى را از سر بگیریم . گفتم من هم راضییم اگر اختیار طلاق دختر عمه ام را به من واگذارى ، پس راضى شد و دیگربار ازدواج کردیم ، چون اختیار داشتم ، دختر عمه ام را نیز طلاق دادم اکنون قضاوت کنید. آیا من هیچ گناهى دارم غیر از اینکه حسادت بیجاى عمه خود را تلافى کرده ام .
از مکافات عمل غافل مشو...
گندم از گندم بروید جو زه جو...
💯خواندنی ترین حکایتهای قدیمی را اینجا بخوانید
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
هدایت شده از تبلیغات پر بازده💯
نظر #بوعلی سینا درباره #خلط گلو:
#خلط پشت گلو ریشه اصلیش #بلغم در قسمت سر هست ،#هیچ آنتی بیوتیکی باعث درمان آن نمی شود،فقط باید #بلغم سر را خارج کرد اگر #خلط پشت حلق درمان نشود باعث مشکلاتی مثل #نفخ و #رفلاکس معده ،#پرخاشگری ،#چاقی شکم و پهلو و #افسردگی و #کبدچرب می شود.
📌توصیه میکنم اگه هر کدوم از علائم بالا رو داری سریع فرم زیر رو پر کن تا جزء ۱۰۰ نفری باشی که توسط متخصص بصورت رایگان مشاوره میشی😍
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
https://formafzar.com/form/wbx3x
https://formafzar.com/form/wbx3x
✓قدیما که مهمون به خونمون میومد میگفتن قبله کدوم طرفه الان میگن رمز اینترنت چنده؟؟؟
✓لالایی و کتاب خوندن واس بچه پولداراس مارو یا قنداق میکردن ازتنگی نفس خوابمون میبرد یاانقد رو پا تکونمون میدادن شیر تو معدمون ماست شه بخوابیم
✓قدیما خوب بود یه مینى بوس مهمون از شهرستان برا ادم مى اومد خیارى میخوابیدن شبا تو پذیرایى، شب از اتاقت پامیشدى به هواى اشپزخونه رفتن همه رو لگد میکردى دلت خنک میشد.. چى شد اون صفا
💯دههپنجاهیا،شصتیاوهفتادیهایایتا
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
رنگ انتظار از دید هر کسی متفاوت است...
یکی به رنگ در
به رنگ گلهای توی باغچه
دیگری به رنگ خیابان
آن یکی شاید آبی؛
به رنگ آسمان
بستگی دارد آدمی به کدام سمت خیره مانده باشد
👤مریم قهرمانلو
💯مطالب ناب را در دنیای قدیم مشاهده کنید
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
چه زیبا سرود جبار باغچه بان
روی سعی بکن که مرد احسان باشی
نیکی بکنی به خلق و انسان باشی
بی رنج به مفت سودی از کس نبری
چون شمع برای جمع سوزان باشی
شاعر : زنده یاد جبارباغچه بان ،مبتکر آموزش ناشنوایان و نابینایان در ایران
💯مطالب ناب را در دنیای قدیم مشاهده کنید
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
چشمهامو بستم و شمردم
ده ... بیست... سی... چهل...
صدای دویدن و تلاش برای مخفی شدن رو میشنیدم...
صدای آروم آواز یاکریم روی درخت انگور که با اومدن یک عده گنجشک شلوغ و پر سر و صدا گم شد.
صدای گفتگوی خانمها درباره معصوم خانم و دخترش که عروس محبوب خانم شده. صدای پای مادربزرگ و بعد از اون صدای ظریف النگوهاش و سینی استکانهای چای...
صدای آشنای لحاف دوزی که با اون کمون بزرگش سوار بر دوچرخه از پشت دیوار رد میشد.
صدای شاعرانه آب حوض که داداش کوچیکه آرامششو بهم زده بود و باهاش بازی میکرد...
باز هم شمردم...
پنجاه... شصت... هفتاد... هشتاد... نود... صد.
و چشمهامو باز کردم...
تنها روی کاناپه گوشه آپارتمان تنگم نشستهم و همه اون چیزا مخفی شدن. چقدر سریع... مگه چشمهای من چقدر بسته بود؟ حتما الان همشون منتظرن من برم و پیداشون کنم...
با صدای هشدار باطری موبایلم به خودم میام.
چایی یخ کردمو برمیدارم و یه جرعه سر میکشم. سرد و تلخ.
💯دههپنجاهیا،شصتیاوهفتادیهایایتا
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
کارت عروسی در سال 56
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
ﮐﺎﺵ ﺗﺎ ﺩﻝ می گرفت ﻭ می شکست
ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺖ !
ﮐﺎﺵ می شد ﺭﻭﯼ ﻫﺮ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﮐﻤﺎﻥ
ﻣﯽ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻤﺎﻥ !!!
ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻗﻠﺐ ﻫﺎ ﺁﺑﺎﺩ ﺑﻮﺩ
ﮐﯿﻨﻪ ﻭ ﻏﻢ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﺎﺩ ﺑﻮﺩ
ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺩﻝ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﻧﻢ ﻧﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﮐﺎﺵ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪگی
ﺗﺎ ﺷﻮﺩ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﻗﺎﺏ ﺑﻨﺪﮔﯽ
ﮐﺎﺵ می شدﮐﺎﺵ ﻫﺎ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪ
ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻏﺼﻪ ﻫﺎ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪ
ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻧﺒﻮﺩ
ﺭﺩ ﭘﺎﯼ ﮐﯿﻨﻪ ﻫﺎ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﻧﺒﻮد..
ﮐﺎﺵ می شدﺯﻧﺪگی ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺩﺍﺷﺖ...
ﻻﺍﻗﻞ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺭﺍ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺩﺍﺷﺖ...
ﺳﺎﻋﺘﻢ ﺑﺮعکس می چرﺧﯿﺪ ﻭ ﻣﻦ...
ﺑﺮﺗﻨﻢ می شد ﮔﺸﺎﺩ ﺍین ﭘﯿﺮﻫﻦ...
ﺁﻥ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ، ﮐﻮﺩﮐﯽ ، ﺳﺮﻣﺸﻖ ﺁﺏ...
ﭘﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯾﻢ جای ﺧﻮﺍﺏ...
ﺧﻮﺩ ﺑﺮﻭﻥ ﻣﯿﮑﺮﺩم ﺍﺯ ﺩﻟﻮﺍﭘﺴﯽ...
ﺩﻝ ﻧﻤﯿﺪﺍﺩﻡ ﺑﻪ ﺩست ﻫﺮ ﮐﺴﯽ...
ﻋﻤﺮ ﻫﺴﺘﯽ ، ﺧﻮﺏ ﻭ بد ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ...
ﺣﯿﻒ ﻫﺮﮔﺰﻗﺎﺑﻞ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ ! !
💯مطالب ناب را در دنیای قدیم مشاهده کنید
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میدونستین سال ۱۹۰۳ اسکیت ها این شکلی بودن😄
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
زنی در حال ورزش صبحگاهی در تهران، پاییز ۱۳۷۱
💯 کانال دنیای قدیم ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
خانه قدیمی خراب شد و خانههای جدید از دل خاکها سر برآورد،
همه چیز عوض شد و هیچ چیز مثل قبل نماند
مادربزرگ دیگر مثل قبل نمیخندید...
انگار چند سال پیرتر شده بود،
خانه جدید یجورایی با خودش غم آورده بود و تنهایی و دلتنگی نیمه شب
خانه قدیمی که خراب شد انگار شادی و آسایش و دلخوشی را هم با خودش برد،
آن دورهمی های شاد و گرم و صمیمی
انگار کارگرها با بیل و کلنگشان به تن تکیده رویاها و خاطراتمان افتاده بودند،
راستش من فکر میکنم یک چیزهایی نباید خراب شوند،
چیزهایی مثل خانههای قدیمی
که خراب کردنشان روح و روان ما را برای همه عمر زخمی میکند...
💯 کانال دنیای قدیم ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گوشه ای از زندگی ناب روستایی
خونش فقط🤩
💯 کانال دنیای قدیم ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
#حکایت_قدیمی
روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید .
حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند. روستایی بی نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد.
به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند. حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب هم به او بدهید. حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت میتوانی بر سر کارت برگردی. ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند، حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت!
همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا، منتظر توضیح حاکم بودند! حاکم از کشاورز پرسید : مرا می شناسی؟
کشاورز بیچاره گفت : شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید.
حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟
سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود.
حاکم گفت: بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم، در یک شب بارانی که درِ رحمت خدا باز بود، من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حقّ این باران و رحمتت، مرا حاکم نیشابور کن! و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم، هنوز اجابت نشده، آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟!
یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد. حاکم گفت: این هم قاطر و پالانی که می خواستی، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی! فقط می خواستم بدانی که برای خدا، حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد!
🔺"نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُــورُ الرَّحِـــیمُ" : "بندگانم را آگاه کن که من بخشنده ی مهــــربانم !"
این ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد. از خدا بخواه، و زیاد هم بخواه. خدا بی نهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بی انتهاست و به خواسته ات ایمان داشته باش❣️🌸
💯خواندنی ترین حکایتهای قدیمی در 👇
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
هر چایی که دم میشود مُمِد حیات است و چون هورت کشیده شود؛ مفرح ذات
پس در هر استکان چایی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب...
💯دههپنجاهیا،شصتیاوهفتادیهایایتا
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
حمل کولر آبی با فولکس، سال ۱۳۷۴
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
#قاب_قدیم
💯 کانال دنیای قدیم ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه سبزی بیشتر از همه دوست داری
....من نعنا
💯 کانال دنیای قدیم ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
طبقه بندی دختران در قدیم
بر روی دختران در قدیم این طبقه بندی بود که دختر بین نه تا ده سال را خانمچه، دوازده تا سیزده ساله را نوچه از سیزده تا پانزده ساله را غنچه و از آن به بعد به ترتیب گلچه و بعد گنده میگفتند.
هفده تا هجده ساله را ترشیده و بیست سالگی به بعد را پیر دختر حساب
می کردند, که مگر مرد زن مُرده و مردان کامل و سالخورده باید به سراغشان بروند.
اگر چه دختران ده، دوازده ساله فقیر هم به ازدواج مردان پیر و فرتوت در میآمدند.
بی گناهانی را مردان سالمند هوسباز گرفته پس از چندی رهایشان ساخته و دیگری را میآوردند و اینان نیز به ازای محرومیتهای پیش آمده و از لج خانواده که چنین بختی را برایشان فراهم کرده بودند بعد از مدتی با این و آن سر و سری یافته و از در و بام دریچه خانه به کفتر پرانی* با پسران محل نرد عشق میباختند.
کفتر پرانی= خود نشان دادن از در و بام از آنجا که خانه های آن زمان غیر مشرف بوده و زنان و دختران هرزه به هوای رخت پهن کردن و امثال آن به پشت بام می رفتند و خودی نشان میدادند و اینکه کبوتر از بام باید پرواز داده شود.
تهران قدیم ، جعفر شهری
💯 کانال دنیای قدیم ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم ميخواهد به كودكي برگردم ؛
دور از هیاهوی جهان....
#نوستالژی
💯دههپنجاهیا،شصتیاوهفتادیهایایتا
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f