۳۰ آذر ۱۴۰۳
۱ دی ۱۴۰۳
✓یلدا هم یلداهای قدیم، شوهر عمت با بیجامه خشتک پاره مینشست شوخیهای بیمزه میکرد، تلویزیون با ویدئو نوار بزرگ رقص جمیله و فیلم گل پری جون پخش میشد، مامانت و زن عموت بهم متلک مینداختن، آجیل فقط تخمه آفتابگردون و نخود تو پیالههای چینی گل قرمز،ما بچهها هم تا حد مرگ خوشحال بودیم.
✓در دهه هفتاد هم یک آزمایش میدانی مرسوم بود به این شکل که پفک رو آتیش میزدن بعدش نتیجه گیری میکردن که همه ش از نفت ساخته شده
💯دههپنجاهیا،شصتیاوهفتادیهایایتا
@oldaxs
@oldaxs
@oldaxs
۱ دی ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱ دی ۱۴۰۳
۱ دی ۱۴۰۳
چوپان دروغگو
معلم سر كلاس به يكي از شاگردان
گفت درس چوپان دروغگو را بخوان.
بچه زد زير گريه و گفت : نمي توانم آقا معلم!
معلم پرسيد: چرا؟
بچه پاسخ داد: آقا! پدرم اين صفحه را از كتابم پاره كرده.
معلم بر آشفت و جويا شد: به چه دليل؟
پسره با لحني لرزان گفت : آقا معلم!
پدرم چوپان است. از خواندن اين درس سخت خشمگين شد و رو به من گفت:
من و پدرم و پدر بزرگم و بسياري از پيامبران چوپان بوديم و هيچ پيامبري دروغگو نبوده است.
اما يك نفر در ده ما پيدا شد و گفت به من راي بدهيد تا براي شما مدرسه بسازم، خانه بهداشت درست كنم ، به روستا جاده كشي كنم و برای فرزندانتان شغل ايجاد كنم.
ما هم باور كرديم و به او راي داديم. اما او به هيچيك از حرف هايش هم عمل نكرد و حالا جواب سلام مان را هم نمي دهد.
به معلمت بگو اين صفحه را پاره كردم تا
به جاي چوپان درغگو درس جديد:
" مسئول دروغگو " را تدريس كند
👤الناز رحمت نژاد
💯دههپنجاهیا،شصتیاوهفتادیهایایتا
@oldaxs
@oldaxs
@oldaxs
۱ دی ۱۴۰۳
۱ دی ۱۴۰۳
واقعیت این است که تهِ تهَش
همه ی ما دلِمان برای "کودکی" تنگ میشود
که خودمان بود!
جسور و بی پروا،
شلوغ و پر سر و صدا شاید هم آرام...
اما سر زنده و بیخیال!
کودکی که در لحظه زندگی میکرد؛
اگر قهر میکرد قهرش تا قیامتی بود
که زود از راه میرسید!
وسطِ گریه هایش میخندید
و از همه مهم تر با خیالی راحت، میخوابید!
من این بار عجیب دلم کودکی را میخواهد
که از من بسیار دور است...!
💯دههپنجاهیا،شصتیاوهفتادیهایایتا
@oldaxs
@oldaxs
@oldaxs
۱ دی ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱ دی ۱۴۰۳
در زمان قدیم مردی ازدواج کرد
در روز اول ازدواج جمع شدن جهت خوردن نهار با خانواده شوهر .
و مرد سهم بیشتری از غذا با احترام خاص به همسرش داد ، و به مادر خودش سهم ناچیزی از غذا ،بدون هیچ احترامی ...
در این لحظه عروس که شخصیتی اصیل و با حکمت داشت، وقتی این صحنه را دید درخواست طلاق کرد.
و گفت شخصیت اصیل در ذات هست و نمی خواهم از تو فرزندی داشته باشم که بعدها فرزندانم رفتاری چون تو با مادرت،
با من داشته باشند و مورد اهانت قرار بگیرم .
متاسفانه بعضی از زنان وقتی شوهرانشان آنها را ترجیح می دهند ،فکر می کنند ، بر مادر شوهر پیروز شدند.
عروس با تدبیر همان روز طلاق گرفت.
و با همسری که به مادر خودش احترام می گذاشت ازدواج کرد و بعد از سالها صاحب فرزندانی شد
و در یک روز با فرزندانش عزم مسافرت کرد، با فرزندانی که بزرگ شده بودند، و مادر را بسیار احترام می گذاشتند،
در مسیر به کاروانی برخوردند، پیرمردی پابرهنه پشت سر کاروان راه می رفت ،و هیچ کس به او اعتنایی نمی کرد. مادر به فرزندانش گفت آن پیرمرد را بیاورید وقتی او را آوردند مادر همسر سابقش را شناخت، گفت: چرا هیچ کس اعتنایی و کمکت نمی کند؟
آنها کی هستند؟
گفت: فرزندانم هستند ،
گفت : من رامی شناسی؟ پیرمرد گفت: نه
زن با حکمت گفت: من همان همسر سابقت هستم و قبلا گفتم که اصالت در ذات هست ،
همانگونه که می کاری درو خواهی کرد
به فرزندان من نگاه کن چقدر به من احترام می گذارند و حالا به خودت و فرزندانت نگاه کن،
چون تو به مادرت اهانت کردی،
و این جزای کارهای خودت هست،
و زن با تدبیر به فرزندانش گفت:
کمکش کنید برای خدا .
هر مرد و زنی خوب بیاد داشته باشد، فرزندان شما همانگونه با شما رفتار خواهند کرد ، که شما با پدر و مادر خود رفتارمی کنید.
برخورد آینده فرزندارنمان با ما ،از رفتار امروز ما نشآت میگیرد.ما می نویسیم آنها برایمان می خوانند....👌
✓هر چه کنی کشت همان را درو میکنی
💯خواندنی ترین حکایتهای قدیمی را اینجا بخوانید
@oldaxs
@oldaxs
@oldaxs
۱ دی ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱ دی ۱۴۰۳