علت ستونکشی نیروهای مسلح در شمال غرب چیست؟
در طول یکی دو روز گذشته شاهد انتقال گسترده تجهیزات نظامی به مرزهای شمال غربی کشور در امتداد رود ارس هستیم. برخی از دوستان این ستونکشی را مرتبط با تحولات قفقاز میدانند یا دوست دارند آن را مرتبط کنند. اما به نظر میرسد که قرار نیست اتفاق خاصی روی دهد. هر چند نفس ستونکشی در روز روشن و اجازه دادن به مردم برای فیلمبرداری و انتشار آن خود اهدافی از جمله بالابردن اعتماد به نفس عمومی میان شهروندان بابت دیدن گوشهای از قدرت نظامی کشور و مهمتر از همه یادآوری این نکته به برخی از وطنفروشان و خائنان داخلی که دل در گرو آنکارا و باکو دارند است اما باید منتظر برگزاری رزمایش نیروی زمینی سپاه پاسدارن بود.
این رزمایش که یک نوع گسترش عملیاتی نیروها برای کنترل بسیاری از منافذ و تسلط نظامی صورت میگیرد همزمان با عملیات سنگین نیروی زمینی، هوافضا و همچنین بسیج سپاه در مرزهای غربی و شمال غربی کشور برای سرکوب تروریستهای چندملیتی ساکن در استانهای شمالی عراق صورت میگیرد. همانگونه که شاهد هشدار صریح رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح (بهعنوان ارشدترین فرمانده نظامی کشور) به دولت عراق و بازماندههای ملامصطفی بارزانی بودیم این تحرکات بیشتر در این راستا تفسیر میشود.
همانگونه در تصاویر و فیلمهایی که در طول چند وقت گذشته در فضای مجازی از ستونکشی به سمت مرزهای شرقی کشور هم مشاهده کردید، استعداد خودرویی و تجهیزاتی نیروهای مسلح کشورمان، اعم از سپاه و ارتش بسیار عالی و خوب است و به میزان بسیار زیادی هم تجهیزات مورد نیاز ذخیرهسازی شدهاند. اصلیترین مبحث در هر نیروی مسلحی، قدرت تحرک آن است و اینکه نیروها بتوانند در کمترین زمان ممکن خود را به مناطق عملیاتی برسانند. یکی از دلایل ستونکشی در شمالغرب، آن هم در روز روشن و در میان ترافیک جادهها، تمرین این هماهنگیها است. چرا که حادثه هیچ وقت خبر نمیکند و نیاز است که در این مورد هم هماهنگی با تمرین شکل بگیرد.
به هر حال اتفاق خاصی در مرزهای شمالی کشور ما روی نداده که نیاز به لشکرکشی باشد. در روزهایی که گلوله توپ و راکت و لاشه پهپاد را میشد در عمق خاک کشور مشاهده کرد نیروهای مسلح ما با خویشتنداری و حوصله آن ماجرا را پشت سر گذاشتند، فقط مانده حرف مفت و بیارزش چهار عرقخورِ باکویی که بدمستی کرده و حرفهای زیاده از دهانشان زدهاند که اصولا ارزش لشکرکشی ندارد. آنها حقیرتر، ضعیفتر و بیچارهتر از آن چیزی که خیلیها فکر میکنند، هستند. نیازی به برخورد فیزیکی ندارند. راه ادب کردن آنها بسیار است و به امید خدا با گسیل یک سفیرِ وطندوست و موقعیتشناس به باکو و هماهنگی دقیقتر میان دستگاهها این مساله هم حل خواهد شد.
🌐 پرسمان سیاسی
#نیایش صبحگاهی🌸🍃
✨ای مهربانترین !
🌸امروز هم احساس مرا عالی ،
🕊اندیشه ام را زیبا و صبح مرا
🌸پراز انرژی مثبت بگردان .
✨ای زیباترین!
🌸امروز درد و غم ها را ،
🕊باورهای محدود کننده را ،
🌸همه ی آرزوهای غیر حقیقی را ،
🕊فقر وتنگدستی را ،چون وچرا
🌸و اگرها را، گذشته را ،
🕊رابطه های بی اثر را ،
🌸همه رو رها میکنم ،
🕊چون به تو اعتماد دارم .
✨خدایا...
🌸همیشه و در هر حالی امیدم فقط تویی..
🕊هیچگاه ناامید و تنها رهایم نکن ...
#آمـیـن... 🤲
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
❣﷽❣
#سبک_زندگی_قرآنی✨
🔻#کرامتِ_نفس🔻
✍ #غفلت، خطرناکترین آفت برای انسان است.
قرآن کریم میفرماید: اگر کسی از #یاد_خدا غافل بشه، از خودش غافل شده، و خودش رو فراموش میکنه:👇
🕋 لاٰ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللّٰهَ، فَأَنْسٰاهُمْ أَنْفُسَهُمْ (حشر/۱۹)
💢 همچون کسانی نباشید که #خدا را فراموش کردند، و خدا نیز آنها را به «خودظ فراموشی» گرفتار کرد.
عجب آیهی زیبا و پر مغزی❗️
همه چیز رو در چند کلمه گفته.
☝️ کسی که #خدا رو فراموش کنه، خودیّتِ خودش رو فراموش کرده؛
چون طبق آیاتِ قرآن، فطرت و سرشتِ انسان، از خداست.👌
در واقع خدا و انسان از یک "فطرت" هستند:👇
🕋 فِطرَتَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها (روم/۳۰)
💢 این #فطرت و سرشتِ الهی است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده است.
✔ حدیث معروفِ «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ، فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» هم، همین مطلب رو تایید میکنه.
👈 هر کس خود را بشناسد، خدای خود را شناخته است.
❌ پس انسان نمیتونه از منشاءِ خودش جدا باشه.
یاد_خدا، با یاد خودِ انسان، به هم گره خورده.➿
اگر کسی خدائی رو که از رگ گردن به او نزدیکتره، فراموش کنه، در واقع خودیّتِ خودش رو فراموش کرده.💔
✔ پس انسان در اثرِ فراموش کردنِ خدا، به عذابِ «خود فراموشی» گرفتار میشه.
☝️❌ یعنی این کرامتی رو که خودش داره، فراموش میکنه؛ و یادش میره که چه موجود با ارزشی هست.
🔚 در نتیجه، به گناه و انحراف کشیده میشه.
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
⚓️ زندگی لنگر می خواهد،،،،!!!!
چیزی که آدم را سر جایش نگه دارد
چیزی که نگذارد فاصله آدم از ساحل آرامش زیاد شود
چیزی که نگذارد امواج آدم را
بکشاند به ناکجا.
حالا لنگر آدم ،گاهی یک آدم دیگر است
گاهی یک فکر و اعتقاد است
گاهی ایمان است
گاهی عادت روزانه است
گاهی کار است،
گاهی یک جمع دوستانه است
گاهی یک دورهمی خانوادگی است
گاهی یک باشگاه ورزشی است
گاهی چهار تا کتاب است
گاهی یک مشت خاطره
لنگر هر کس هر چه هست
فاصله اوست با سرگردانی
در دریای روزگار
فاصله اوست تا گم شدن
فاصله اوست با آوارگی.
همیشه برای فرار از این طوفان های زندگی از این حرفهای آزار دهنده که هرروز
میشنوی، یک لنگر داشته باش
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
#داستانک
📚همیشه یک راه حل دیگر هم وجود دارد
روزگاری یک دهقان در قریه زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد. دهقان دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد دهقان نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر دهقان ازدواج کند قرض او را می بخشد، و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت: ...
اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد. اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود. این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود. در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت. دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه انداخت. ولی چیزی نگفت! سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد.
دخترک دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعت و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود، وانمود کرد که از دستش لغزیده و به زمین افتاده. پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه های دیگر غیر ممکن بود.
در همین لحظه دخترک گفت: آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم! اما مهم نیست. اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم معلوم می شود سنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است....
و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزه سفید باشد. آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است.
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨