eitaa logo
هیئت امیدان حسین(علیه السلام)
1.2هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
171 ویدیو
4 فایل
واحد امیدان هیئت فدائیان حسین(ع) ویژه دختران و پسران : ✔ مقطع دوم تا ششم ابتدایی همراه با ویژه برنامه های جذاب🎊 و جوایز متنوع 🎁 اصفهان، چهارراه عسکریه، مجموعه امیدان حسین(ع) پشتیبان کانال 👇 @Omidanhosein_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
28.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
/آنچه در جلسه این هفته گذشت🌷 اتفاقات خوبی تو راهه😍 ♦️ویژه بچه های ۸ تا ۱۳ سال 📆 پنجشنبه ها از ساعت ۱۶ الی ۱۸ 🔹با برنامه های جذاب🎉 و جوایز متنوع🎁 به همراه مشاوره رایگان برای خانواده ها 📍اصفهان، چهارراه عسگریه، آستان مقدس امامزاده شاه میرحمزه علیه السلام🕌 http://eitaa.com/omidanhosein ___ @Fadaeianhoseinir @Seyedrezanarimani
بوی بهشت شیرا تازه از خواب بیدار شده بود. کش و قوسی به بدن قوی و نیرومندش داد. صدای قاروقور شکمش را شنید. یال طلا را دید. گوشه ای نشسته بود، یالش را با پنجه هایش شانه می کرد و در فکر بود! از همان جا صدا کرد:«اهای یال طلا چی شده اول صبحی؟ توی فکری؟ نکنه تو هم از گرسنگی کم آوردی!» یال طلا سرش را کمی بالا آورد و گفت:«گرسنه که هستم دو روزه هیچی نخوردیم!» پنجه هایش را بیرون آورد و گفت:«خسته شدم از این قفس! دلم زندگی می‌خواد دلم آزادی می‌خواد!» نگاهی به دوستانش کرد که گوشه‌ی قفس آرام باهم بازی می‌کردند. شیرا یالش را تکان داد و گفت:«بازم خوبه تنها نیستیم ما شیش تا همیشه با هم هستیم!» یال طلا دمش را تکان داد و گفت:«کاش بیرون از این قفس با هم بودیم!» شیرا جلو رفت. کنار یال طلا نشست:«چی شد که یک دفعه دلت خواست بری بیرون؟» یال طلا دماغش را بالا کشید و گفت:«بوی گل به مشامم رسیده! یه بوی خوب از صبح اینجا پیچیده، تو حس نمی‌کنی؟» شیرا دماغش را چندبار بالا کشید و گفت:«به به... راست می‌گی چه بوی خوبی میاد!» یال طلا صدایی شنید. یالش را تکاند و گفت:«گوش کن یه صدایی میاد!» شیرا گوش تیز کرد. در باز شد. چند نفر وارد شدند و کنار قفس ایستادند. یال طلا جلو رفت، رو به شیرا گفت:«بو نزدیک‌تر و بیشتر شد!» شیرا به مردبلند قد که لباس سفیدی پوشیده بود اشاره کرد:«بوی گل از امام هادیه (علیه السلام)!» چشمان یال طلا برقی زد:«چقدر آرزو داشتم امام رو از نزدیک ببینم!» شیرا با چشمان گرد پرسید:«نکنه داریم خواب می بینیم؟!» یال طلا که چشم از امام(علیه السلام) بر نمی‌داشت گفت:«خواب نیست ما بیداریم!» یال طلا یک دفعه از جا پرید:«نگاه کن امام دارن میان توی قفس!» امام هادی(علیه السلام) از پله های نردبان بالا رفت و وارد قفس شد. همه جا بوی یاس پیچیده بود. شیرا و یال طلا جلو رفتند. بقیه ی شیرها هم به سمت امام (علیه السلام) دویدند. یال طلا کنار پای امام(علیه السلام) نشست. امام هادی (علیه السلام) بر سر شیرها دست می‌کشید. یال طلا چشمانش را بسته بود و خودش را توی بهشت می‌دید. متوکل از بیرون قفس صدا زد:«یا ابوالحسن بیایید بیرون کافیه!» یال طلا با چشمانی پر اشک به رفتن امام(علیه السلام) نگاه می‌کرد. شیرا چشمانش را بست:«انگار خواب می‌دیدم، چه خواب شیرینی بود!» یال طلا یالش را تکان داد و گفت:«خواب نبودی ما امام(علیه السلام) رو از نزدیک دیدیم» (علیه السلام) 🌸🍂🍃🌸 هیئت امیدان حسین (ع) http://eitaa.com/omidanhosein
📻 امشب آرزوهایت را به خدا بسپار...🌺 ❇️ویژه برنامه شب آرزوها ✳️همراه بابرنامه های شاد و جوایز جذاب 😍مخصوص دختر و پسرهای دبستانی (۷تا۱۳سال) همراه با رعایت شیوه نامه های بهداشتی 😷 زمان: پنجشنبه۳۰بهمن ساعت ۱۶الی۱۸ ‼️مکان: چهارراه عسکریه،سالن آمفی تئاتر شهیدچمران،جنب آموزشگاه قلمچی هیئت فدائیان حسین _هیئت امیدان حسین https://eitaa.com/omidanhosein @fadaeianhoseinir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🐘اصحاب فیل 🌅در زمان های دور در سرزمین یمن مردی بنام ابرهه زندگی می کرد . او حاکمی بی ایمان و ظالم بود . یک روز ابرهه شنید که همه مردم برای عبادت به شهر مکه می روند .🕋 ابرهه خیلی ناراحت شد. او با خود گفت : باید کاری کنم که مردم به مکه نروند و برای زیارت به یمن بیایند .🤔 ابرهه تصمیم گرفت عبادتگاهی بهتر از کعبه بسازد .🏛 او دستور داد صدها کارگر و بنّا آماده کار شوند . کارگر ها شب و روز کار کردند . بعد از چند ماه ساختمان بسیار بزرگی با سنگ های زیبای مرمر و مجسمه های دیدنی ساختند . ابرهه به مردم دستور داد آن خانه را زیارت کنند . ولی مردم با ایمان حرف او را گوش نکردند و مثل قبل به زیارت خانه کعبه می رفتند . ابرهه که ناراحت شده بود ، مردم را اذیت و آزار می کرد . بالأخره مردم از کارهای ابرهه خسته شدند و عباتگاه او را آتش زدند .🔥 ابرهه از این کار خشمگین شد و فریاد زد : من به زودی به شهر مکه حمله میکنم و با فیل بزرگ خانه کعبه را از بین می برم . 🐘🐘🐘🐘🐘🐘🐘🐘🐘🐘🐘🐘 لشکر ابرهه به طرف شهر مکه به راه افتاد و شب هنگام به مکه رسید . مردم مکه با شنیدن این خبر به کوه های اطراف شهر پناه بردند .🏃🏃 ☀️صبح روز بعد ابرهه دستور داد تا فیل بزرگ را بیاورند . اما لشکریان هر چه تلاش کردند ، نتوانستند فیل را به حرکت وادار کنند . فیل به جای آن که به سوی مکه برود ، بسوی سرزمین یمن شروع به حرکت کرد .ابرهه که از آمدن فیل ناامید شده بود با عصبانیت بر اسبی سوار شد تا لشکر رابسوی مکه حرکت دهد .🐎 در همین وقت تعداد بسیار زیادی پرندة کوچک در آسمان مکه دید شدند .🕊🕊🕊🕊 هر پرنده چند سنگریزه در نوک و چنگال های خود داشت. پرنده ها به لشکر ابرهه حمله کردند . آنها سنگریزه ها را بر سر ابرهه و سربازانش انداختند . 🕸سنگریزه ها با شدت به سر و بدن آنها می خورد و بدنشان را سوراخ و زخمی می کرد . ابرهه و لشکرش بدون اینکه بتوانند وارد شهر مکه شوند با قدرت خداوند بزرگ از بین رفتند و خانة کعبه بر جای ماند. 🌸🍂🍃🌸 | ما را در دنبال کنید🔻 🆔eitaa.com/omidanhosein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 💝 🤲...خدایا امام زمان(عج)ظهور کنند، مریضی ها ریشه کن بشند،عاقبت بخیر بشوم... ❇️ارسالی زیبا از فاطمه خانم جندقیان😍 ✳ بچه ها پنجشنبه این هفته هم مثل هفته های قبل کلی برنامه جذاب 🤩 داریم براتون. ✅ساعت ۱۸_۱۶ سالن آمفی تئاتر چمران منتظرتونیم. | ما را در دنبال کنید🔻 🆔eitaa.com/omidanhosein
🌷 💝 🤲...خدایا کمکم کن تا بتوانم یار امام زمان(عج)باشم و ایشان از من راضی باشند... ❇️ارسالی زیبا از اقا امیرعلی پاکدل نیا😍 ✳ بچه ها پنجشنبه این هفته هم مثل هفته های قبل کلی برنامه جذاب 🤩 داریم براتون. ✅ساعت ۱۸_۱۶ سالن آمفی تئاتر چمران منتظرتونیم. | ما را در دنبال کنید🔻 🆔eitaa.com/omidanhosein