eitaa logo
حریم عشق
182 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
23 فایل
°•﷽•° •﴿ۅ هماݩا خدا گفٺ 🕊﴾ •| به نام شهید مدافع وطن امید اکبری|• _کپی به عشق صاحب الزمانمون ، حلالت مومن🌱 ♥️ .. به ما بپیوندید 👇 https://eitaa.com/joinchat/2583363789Ce1e8b17d2f
مشاهده در ایتا
دانلود
💛🌿💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛 🌿💛 💛 📜 سریع خودم رو عقب کشیدم . نه ، اجازه نداشت انقدر پیش روي کنه . انگار پر شده بودم از تردید . با صداي تقه اي که به در اتاق خورد ، برگشتم به اتاقم و کمد پر از لباس رو به روم . مامان – مارال جان ! پویا منتظرته . بلوز دامنی بیرون کشیدم و تنم کردم . موهام رو جلوي آینه شونه کردم و راه افتادم سمت در اتاقم . تردید به دلم چنگ زد . برگشتم و خودم رو دوباره تو آینه نگاه کردم . بلوز یاسی رنگی که آستین سر خود بود و فقط دو سانت پایین سرشونه م رو می پوشوند . همراه دامن مشکی که تا روي زانوم بود . امیرمهدي تو آینه جون گرفت و گفت " بهش اعتماد کن " من به خدا اعتماد کرده بودم ، نکرده بودم ؟ همون زمانی که گرگا جلومون بودن و بهش اعتماد کردم و گفتم کمکمون کنه و کرد . همون لحظه اي که قرار بود دوباره سوار هواپیما بشیم و من باز هم به حرف امیرمهدي بهش اعتماد کردم و سالم رسیدیم تهران . و باز اعتماد کردم بهش تا حواسش به پدر و مادرم باشه و بود . بابا براي جلوگیري از هر اتفاقی خیلی سریع دکتر خبر کرده بود تا فشار مامان بالاتر نره . و به لطف داروهاي دکتر مامانم چیزیش نشده بود . من سه بار به خدا اعتماد کردم . و حالا چرا داشتم بی توجه به همون خدایی که شنیده بودم گفته خودت رو از نامحرم بپوشون با اون سر و وضع می رفتم پیشواز پویا ؟ با اطمینان برگشتم سمت کمد . یه بلوز آستین دار و شلوار بلند برداشتم . کاش امیرمهدي بود و می دید . بازم امیرمهدي ! نمی دونی که لبخندت خلاصه اي از بهشت است و نگاه به بند کشیده ات ، شریف ترین فرش پهن شده براي استقبال از دلم ، که هوایی حوا بودن شده .... باور نمی کنی که من از ملکوت نگاه تو به عرش رسیدم .... حرف هاي تو بارانی بود که زمین لم یزرع دلم را به بهاري سبز و شکوفایی مهمان کرد .... نمی دونی امیرمهدي . نمی دونی چه حالیم . نمی دونی!! 💛 🌿💛 💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛༄⸙|