eitaa logo
مَلجَــــــا
277 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
17 فایل
‌﷽ ما نه از رفتن آنها، که ازماندن خویش دلتنگیم! #شهید‌سید‌مرتضی‌آوینی •همسایه ⸤ @shahid74m ⸣ 「 @maljakhat 」خوشنویسی ملجا• •تنها راه ارتباطی: https://daigo.ir/pm/1HaxEU ོ کپی‌حلال‌بھ‌شرط‌ذکر۳صلوات‌ جهت‌تعجیل‌درفرج‌‌‌و‌شادےارواح‌طیبه‌ےشهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
-بہ‌نام‌تو🌱 -یا‌مَلجَــا‌ڪُل‌ِّمَطرود
قبل‌فعالیت‌ڪانال‌یه‌چند‌،دقیقہ‌بیشتر‌ طول‌نمیکشہ‌بجاش‌بہ‌حرف‌رهبرت‌ احترام‌گذاشتے‌رفیق :)
فرازی از وصیت نامه: تا میتوانید برای ظهور حضرت حجت (عج) دعا کنید که بهترین دعاهاست. هم به خانواده ام و هم دوستانم بگویم که در بدترین شرایط اجتماعی, اقتصادی و …. پیرو ولی فقیه باشید و هیچگاه این سید مظلوم حضرت آقا سید علی آقا را تنها نگذارید.}امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نکنید و نگذارید خون شهدا پایمال شود . • -شهیدحسین‌معزغلامی-
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مَلجَــــــا
#یه‌قاچ‌کتاب‌ (خاطره‌ایی‌از‌شهید‌احمد‌علی‌نیری) -کتاب‌عارفانه-
-به‌نقل‌از‌همسر‌شهید (شهید‌علی‌چیت‌سازیان) -کتاب‌گلستان‌یازدهم-
می گفت: "احمد رضا اگه پیامبر الان بود جایِ جهاد اصغر و جهاد اکبر رو باهم عوض میکرد واقعا جنگ با خمپاره سخت تر از جنگ با نفسه! " تو(احمد رضا) کمی فکر کردی و گفتی: نه!اینطور نیست.. اتفاقا جنگ با خمپاره راحت تر از جنگ با‌ نفسه.. اگه نفس دنبال آدم بیاد، اون رو به قهقرا میبره؛ دیگه اونقدر درگیر دنیا میشه که همچین جاهایی نمیاد، که بخواد با خمپاره بجنگه! این که ما الان اینجاییم یه عقبه ای داره، بی خود که نیست، حساب کتاب داره.. کتاب: بگو باران ببارد(: -شهید‌احمد‌رضا‌احدی-
| ۱۴‌صلوات‌هدیہ‌مے‌کنیم جهت‌تعجیل‌در‌فرج‌امام‌زمان‌"عج" به‌نیت‌
-بہ‌نام‌تو🌱 -یا‌مَلجَــا‌ڪُل‌ِّمَطرود
قبل‌فعالیت‌ڪانال‌یه‌چند‌،دقیقہ‌بیشتر‌ طول‌نمیکشہ‌بجاش‌بہ‌حرف‌رهبرت‌ احترام‌گذاشتے‌رفیق :)
دو ماه از ازدواج غاده و مصطفی چمران می‌گذشت که دوستِ غاده مسئله را پیش کشید : «غاده! در ازدواجِ تو یک چیز بالاخره برای من روشن نشد. تو از خواستگارهایت خیلی ایراد می‌گرفتی، این بلند است، این کوتاه است... مثل اینکه می‌خواستی یک نفر باشد که سر و شکلش نقص نداشته باشد. حالا من متعجبم چطور دکتر را که سرش مو ندارد قبول کردی؟» غاده یادش بود چطور با تعجب دوستش را نگاه کرد، حتی دل خور شد و بحث کرد که «مصطفی کچل نیست، تو اشتباه می‌کنی.» دوستش فکر می‌کرد غاده دیوانه شده که تا حالا این را نفهمیده.آن روز همین که رسید خانه در را باز کرد و چشمش افتاد به مصطفی؛ شروع کرد به خندیدن. مصطفی پرسید: چرا می‌خندی؟ و غاده چشم هایش از خنده به اشک نشسته بود، گفت: «مصطفی، تو کچلی؟ من نمی‌دانستم!» و آن وقت مصطفی هم شروع کردن به خندیدن و حتی قضیه را برای امام موسی هم تعریف کرد. از آن به بعد آقای صدر همیشه به مصطفی می‌گفت: «شما چه کار کردید که غاده شما را ندید؟» -کتاب‌نیمه‌پنهان‌ماه-
شدم دخیل نگاهت، بیا عنایت کن منم مریض تو آقا، بیا طبابت کن :) ع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا