eitaa logo
مَلجَــــــا
277 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
17 فایل
‌﷽ ما نه از رفتن آنها، که ازماندن خویش دلتنگیم! #شهید‌سید‌مرتضی‌آوینی •همسایه ⸤ @shahid74m ⸣ 「 @maljakhat 」خوشنویسی ملجا• •تنها راه ارتباطی: https://daigo.ir/pm/1HaxEU ོ کپی‌حلال‌بھ‌شرط‌ذکر۳صلوات‌ جهت‌تعجیل‌درفرج‌‌‌و‌شادےارواح‌طیبه‌ےشهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
بیست ُهشتمین روز چله🌿 هدیه به ارباب به نیابت از شهید نوید التماس دعا...
سلام خیلی ممنونم از کانال بسیار خوبتون🌷 میشه لطفا فامیلتون رو بگین _________ سلام و نور خواهش میکنم ،لطف و عنایت شهداست. یه بنده ی خدا😅
تمرین کن یه جوری زندگی کنـی که وجودت بشـه منبعِ آرامـشِ دیگران.. از خــدا محبـت جــذب کـن و بــرای بندگانش خـرج کن؛ ایـن زیـبـا تریـن تجارتِ دنیاست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گاهی در کنار فامیل و دوستان، از کارهای خوب کیوان و عبادات او تعریف می کردم و برایش دعا می کردم. همه ی آشنایان احسنت می گفتند و برایش دعا می کردند، اما کیوان به شدت ناراحت می شد و در عین احترام می گفت: « مادرجان!خواهش می کنم این حرف ها را نزنید، می ترسم با این حرف های شما شیطان در وجود من حلول کند، و این عبارات باور من شود. از شما خواهش می کنم از این پس هرگز از من تعریف و ستایش مکن». شهید کیوان آقا محمدقلی قدسی [منبع: کتاب سیرت شهیدان]
4_6023591431052986758.mp3
9.18M
🎙؛ ' ز غربت تو مدینه غوغاست زائرت امشب حضرت زهراست💔
التماس دعا🌿💔
روضه خانگی - امام باقر(ع) - 644.mp3
14.45M
🎙در دو روز زندگیم غربت فراوان دیده ام... 🔻روضه (ع) ⏱ | 18:38 👤حاج سید رضا 💡 کانال روضه‌های کوتاهِ کاملِ خانگی @RozeKhanegee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آدم خوب اینطوریه اگه کسی گمان خوب بهش داشته باشه گمان اورو خراب نمیکنه:) ____________ https://eitaa.com/maljakhat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مَلجَــــــا
_
رفته بودم قوچان بهش سر بزنم. گفتم یک وقت پولی، چیزی لازم داشته باشد. دم در پادگان یک سرباز به م گفت « حسین تو مسجده » رفتم مسجد. دیدم سرباز ها را دور خودش جمع کرده، قرآن می خوانند نشستم تا تمام شود. یک سرهنگی آمد تو، داد و فریاد که « این چه وضعشه ؟ جلسه راه انداخته ین ؟ »حسین بلند شد؛ قرص و محکم. گفت « نه آقا ! جلسه نیس. داریم قرآن می خونیم. » حظ کردم. سرهنگ یک سیلی محکم گذاشت توی گوشش. گفت « فردا خودتو معرفی کن ستاد. » همان شد. فرستادندش ظفار، عمان. تا شش ماه ازش خبر نداشتیم. بعدا فهمیدیم. [یادگاران،کتاب شهید خرازی]