#معرفےڪتاب
#یڪعاشقانہنہچندانسادھ(:
پرستار در جبهه جنگ با یک جانباز قطع نخاع آشنا می شود و پس از مدتی تصمیم به ازدواج می گیرند که با مخالفت خانواده ها مواجه می شوند و . . .
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
بخشی از سخن نویسنده: داستان عاشقی «فاطمه» و «محمد» در روزهایی که الگوی عشق را برای نسل جوان ما، خرس های قرمز و شکلات های قلبی ولنتاین شکل می دهد، تلنگری به جا و تکان دهنده است. داستانی که تصورمان از عشق را به هم می ریزد و ثابت می کند که بدون خانه های میلیاردی و ماشین های لاکچری و هدیه های میلیونی و چه و چه هم می توان عاشق بود و عاشقانه زندگی کرد
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
گزیدهツ
حس میکردم تمام زن های دنیا دارند با هم توی دلم رخت می شویند و توی سرم بلند بلند حرف می زدند. خدا را به همه ی عزیزان و مقربان درگاهش قسم می دادم که بابام مخالفت نکند. عاشق شده بودم. به چشم من، جانباز کاظمی یک شیرمرد بود. شیر حتی اگر زخم خورده باشد، بازهم شیر است. اصلا زخم خوردنش هم شکوهی دیگر است...
ⓞⓜⓘⓓⓖⓐⓗ
مَلجَــــــا
🌿°•
اولِصُبـــــــــــح بگـو:
جانبھ فداےتُو"حُسیـــن"
ڪھ اگرجـــــانبھ لبتشد..
بھ رھِ دوســــــــت شود!
ⓞⓜⓘⓓⓖⓐⓗ
مَلجَــــــا
•°🌱
خسته ام از همه ی شهر و گرفتارانش
کرمے کن که دلم ڪرب و بلا میخواهد
#اللہم_الرزقنا_حرم
🌱|💛
#شهیدانھ
تا اندکی دلش میگرفت میرفت سراغ تلفن.
می گفت صدای پدر و مادر یا همسرم را نشنوم آرام نمی شوم.
برای پسرش دلتنگی می کرد و هر بار تماس می گرفت می پرسید سیدمحمد توانست دوچرخه اش را رکاب بزند؟!
اما با تمام دلبستگی هایش خداحافظی کرد...
داوطلب شد و رفت..
به دوستش گفت می دانم این بار دیگر شهید می شوم.
در خواب دیدم که از آسمان به پیکر خون آلود خودم نگاه می کنم.
همسر و فرزندم را به خدا می سپارم...
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ♡
#شهید_سیدرضا_طاهر
.°🌿
وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ
سستنشوید،غمگیننشویدشماپیروزید
اگرایمانداشتہباشید.
(آلعمـران¹³⁹)
---------------------------
ᴏᴍɪᴅɢᴀʜ