eitaa logo
مَلجَــــــا
277 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
17 فایل
‌﷽ ما نه از رفتن آنها، که ازماندن خویش دلتنگیم! #شهید‌سید‌مرتضی‌آوینی •همسایه ⸤ @shahid74m ⸣ 「 @maljakhat 」خوشنویسی ملجا• •تنها راه ارتباطی: https://daigo.ir/pm/1HaxEU ོ کپی‌حلال‌بھ‌شرط‌ذکر۳صلوات‌ جهت‌تعجیل‌درفرج‌‌‌و‌شادےارواح‌طیبه‌ےشهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
-بہ‌نام‌تو🌱 -یا‌مَلجَــا‌ڪُل‌ِّمَطرود
السلام‌علیڪ‌یاشفیع‌المذنبین 🌱
(ره) : جهت گشایش امور و باز شدن گره هاے ڪور خواندن ســوره بسیار مجرب و پر ثمر خواهـد بود
Γ🌱° هر ڪس بتواند درد اصلی خود را درڪ ڪند؛ رنج هایش خواهد یافتـــــ! درد اصلی همه ی انسان ها، چه خوب‌و چه بد؛ دوری از . خوب ها یڪ جور، و بدها یڪ جور...! @omidgah|~
تبریک دکتر سعید محمد به مردم و رئیسی دکتر سعید محمد: تبلور جمهوریت و اقدام هوشمندانه مردم رنج دیده در انتخاب آیت الله رئیسی را، به محضر رهبر معظم انقلاب و ملت پر مهر ایران خصوصا مستضعفین جامعه، تبریک عرض میکنم. آرزوی توفیق برای رئیس جمهور دولت سیزدهم از خداوند منان دارم. @omidgah|~
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
سیــ ـــدمحرومـ ــ ـان💐 📱 @omidgah|~
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
【🙂🌻】 - یا‌امام‌رضا🖐🏻💛 - ـ ـ ـ ـــــ᪥ـــــ ـ ـ ـ 【🌻】⇉ 【🌻】⇉ (ع) ـ ـ ـ ـــــ᪥ـــــ ـ‌ـ ـ ـ -@omidgah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
{علیہ‌السلام}فرمودند: هر كه نمى‌تواند كارى كند كه به سبب آن گناهانش زدوده شود بر محمّد و خاندان او بسيار درود فرستد ؛ زيرا صلوات گناهان را ريشه كن مى‌كند . 📖 ، 123، 131 @omidgah|~
🌹 : خدایــــــــــا پرواز را به ما بیاموز تا مرغ دست آموز نشویم و از نور خویش آتش در ما بیفروز تا در سرمای بی خبری نمانیم... خدایــــــــــا چشمی عطا کن تا برای تو بگرید، دستی عطا کن تا دامانی جز تو نگیرد، پایی عطا کن که جز راه تو را نرود و جانی عطا کن برای تو برود...(: @omidgah|~
🕊: رسیدن به سن ۳۰ سال؛ بعد از آقا علی‌اکبر (علیه السلام) برام ننگه! تن و بدن سالم داشتن بعد از آقا علی‌اکبر رو اصلاً نمی‌تونم تصور کنم! فرق سالم رو بعد از آقا علی‌اکبر نمی‌خوام! چقدر خوب میشه سر روی بدنم نداشته باشم...! چقدر جالب و رویایی و زیباست وقتی ارباب می‌آیند بالای سرم، تن تکه تکه‌ام براشون آشنا باشه و با دیدن شباهت‌های بدن من و شاهزاده علی‌اکبر(علیه السلام) یک کمی از اون غم و غصه بدن ارباً اربا تسلی پیدا کند...♥️ @omidgah|~
هدایت شده از خوشنویسی | ملجا
اعـ ـتـ ــــ مـ ‌‌ـاد الـ ـمـ ـثـ‌ـ ـنـے نـ ـدارد °°` [💛🌻] ـ ـ ـ ـ ‌‌ـ ـ ـ ـ ـ @maljakhat |~
یه‌نوجوون‌۱٦‌ساله‌بود یه‌نوارروضہ‌حضرت‌زهرا‌"س" زیروروش‌ڪرد. بلندشداومد‌جبهه‌یه‌روز‌به‌فرماندمون‌گفت: من‌از‌بچگے‌حرم‌امام‌رضا‌"علیه‌السلام "نرفتم میترسم‌شهید‌بشم‌وحرم‌اقارونبینم‌یڪ⁴⁸ساعت به‌من‌مرخصی‌بدین‌برم‌زیارت‌ڪنم‌برگردم اجازه‌گرفت‌ورفت‌مشهد‌. دوساعت‌توی‌حرم‌زیارت‌ڪردوبرگشت. توے‌وصیت‌نامه‌اش‌نوشته‌بود: در‌راه‌برگشت‌ازحرم‌توے‌ماشین‌خواب حضرت‌رودیدم‌.اقا‌بهم‌فرمود‌حمید‌اگر همین‌طورے‌ادامه‌بدے‌خودم‌میام‌میبرمت یه‌قبری‌براے‌خودش‌اطراف‌پادگان‌ڪنده بود‌نیمہ‌شباتاسحر‌میخوابید‌داخل‌قبر گریه‌مئ‌کرد‌ومے‌گفت: یا‌اما‌م‌رضا‌"علیه‌السلام " منتظر‌وعده‌ام.... اقاجان‌چشم‌به‌راهم‌ توے‌وصیت‌نامه‌ساعت‌شهادت .روز‌شهادت‌ومڪان‌شهادت‌رو هم‌نوشته‌بود شهید‌که‌شد‌دیدیم‌حرفاش‌ دقیقا‌درست‌بوده "💚-~
شبتون‌حسینے " دمتون‌حیدرے التماس‌دعا`•° یا‌علے‌؏ ✋🏾
-بہ‌نام‌تو🌱 -یا‌مَلجَــا‌ڪُل‌ِّمَطرود
صلےاللّٰه‌علیڪ‌یااباعبداللّٰه💚
هدایت شده از عنایات شهدا 🌷
هفته گذشته معجزه ای از دستگیری شهید هادی رو به چشم دیدم.ما برای مراسمی باید حتما جایی میرفتیم و ماشینمون هم خراب شده بود طوری که همسرم میگفتن ماشین حتی از پارکینگ نباید بیرون بیاد تا تعمیر بشه روز 22بهمن یهو دلم گفت ختم صلوات بگیر برای این شهید .شروع کردم بع خواندن صلوات ها.یادم اومد یک زمانی یک دوست میگفت هر جا کارت گیر داشت5تا یاسین برای این شهید هدیه کن ببین چجوری مشکلتو حل میکنه من هم گفتم باشه ولی بعد حل شدن میخونم.اینا رو 22بهمن نیت کردم روز 23بهمن همسرم رفت سراغ ماشین و گفت اصلا مشکلی نداره تا رفتن به مقصد که 150کیلومتری راه بود و برگشتش مدام ماشین رو.چک میکرد ولی هیچ مشکلی نداشت.واقعا شهدا زنده هستند و دستگیری میکنن روحشان شاد
Γ🌱• -میگفت: وَقتی‌تَنهاشُدے‌باخُداباش...(:🌱 وَقتی‌هَم‌که‌تَنهانَبودے بی‌خُدايے‌نکُن!✋🏻 بی‌خُداباشی‌ضَررمیکُنے...♥(((: ^^
حاݪ‌من‌باتنفس‌درهواےحریمت‌خوش‌میشود ایہاالارباب💔(: ــــــ ــــــ ـــــــ ـــــــ @omidgah||~
وسط‌حرف‌هاے‌طرف‌بلند‌شد‌از‌اتاق‌زد‌بیرون طرف‌ماتش‌برد... ماهم... یڪے‌دوساعت‌بعد‌دیدمش گفتم:چرایه‌دفعہ‌اینقدر‌ناراحت ازاتاق‌رفتے‌بیرون؟ گفت:نمے‌تونم‌تحمل‌ڪنم‌ڪسے‌ازم تعریف‌ڪنه اخه‌من‌چیَم‌ڪ ِ‌بخوان‌تعریفم‌رو بڪنن... ♡•°
یڪبار‌هم‌نمیشد‌حرمت‌موے سفید‌مارا‌بشڪندیا بے‌سوادیمان‌را‌ به‌رخمان‌بڪشد هروقت‌وارد‌اتاق‌میشدم نیم‌خیز‌هم‌ڪِ شده‌ ازجاش‌بلند‌میشد اگر²⁰بار‌هم‌میرفتم‌ومے‌اومدم بلند‌میشد‌ مے‌گفتم‌علے‌جان‌مگہ‌من‌غریبہ‌هستم؟ چرا‌خودت‌روبه‌زحمت‌می‌اندازے؟ مے‌گفت‌احترام‌والدین‌دستور‌خداس یڪ‌روز‌ڪ ِ خانه‌نبودم‌از‌جبهه‌امده‌بود دیده‌بود‌یڪ‌مشت‌لباس‌نشُستہ‌گوشہ حیاطه‌ ،همه‌راشُسته‌بودو‌انداختہ‌بود روی‌بند. وقتے‌رسیدم‌بهش‌گفتم: -الهےبمیرم‌برات‌مادر‌توبا یڪ‌دست‌چطوری‌همه‌اینارو شستے؟! +اگه‌دو دست‌هم‌نداشتم‌‌بازهم وجدانم‌قبول‌نمے‌ڪرد‌من‌اینجاباشمو شما‌زحمت‌شستن‌لباس‌هارو‌بڪشے! `♡"
مظفر سالاری در کتاب رویای نیمه‌شب، داستان دلدادگی جوانی از اهل سنت به دختری شیعه مذهب را روایت می‌کند. این کتاب را باید اثری عاشقانه با زمینه‎ی مذهبی دانست. ـ ـ ـ ـ ـ ـ ‌ـ ـ ـ برشۍ‌ا‌زڪتابッ خلوت‌سرای حاکم، زیباترین جای دارالحکومه بود. حاکم روی تختی بزرگ به بالش‌های ابریشمی تکیه داده بود. از این که مجبور شده بود ما را به حضور بپذیرد، ناخشنود بود. کنار تخت، پرده‌ای آویزان بود و شبحی از همسر حاکم در پشت آن دیده می‌شد. نزدیک حوض زیبایی که از سنگ یشم ساخته شده بود، ایستادیم. زیر پایمان بزرگ‌ترین فرش ابریشمی بود که تا آن موقع دیده بودم. رنگ روشنی داشت و نخ‌های طلا و نقره در میان گل‌های ارغوانی‌اش می‌درخشید قنواء قویی را که در دست داشت، آرام در حوض رها کرد. قوی دیگر را از من گرفت و به طرف حاکم رفت. گوشۀ تخت نشست و گفت: «نگاهش کنید پدر! هیچ پرنده‌ای این‌قدر ملوس و زیبا نیست. چشم‌های حاکم از خوش‌حالی درخشید، اما بدون آن که خوش‌حالی‌اش را نشان دهد، گفت: «این یکی را هم در حوض رها کن. بعداً به اندازۀ کافی فرصت خواهم داشت تماشایشان کنم. @omidgah |~