『#شهیدانه 』
وقتی محمد شهید شد ، یڪی از همسایهها ڪه مغازهدار بود و از نظر ایمان ڪسی رویش حساب باز نمیڪرد آمد و گفت : شما نمیدانید چه ڪسی را از دست دادهاید!
گفتم:چطور ؟ گفت : محمد آقا مبلغ ڪمی ڪه از بسیج میگرفت را به من میداد و میگفت : صبح جمعه با این پول صبحانهای تهیه ڪنید و به مسجد ببرید برای آنهایی ڪه دعای ندبه می خوانند. این پول مال خودم است و چون میدانم حلال است برای این ڪار خیر به شما میدهم.
بااین ڪارش میخواست ڪه این آقا را به سمت مسجد گرایش دهد و همسایه ها نسبت به این آقا نظر خوبی پیدا ڪنند .
#شهید_محمد_ملازاده_مقدم
-@omidgah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه کلیپ قشنگی :))))))
#سرداردلها
-@omidgah
-مقاممعظمرهبری
ما مظلومیم ، اما قوی هستیم
مثل مولایمان امیرالمؤمنین..
امیرالمؤمنین مظلومترین بود
اما قـویترین ..♥️!
-@omidgah
#رزقشبانھ | #امام_زمان
۱۴صلواتهدیہمےکنیم
جهتتعجیلدرفرجامامزمان"عج"
بهنیت#شهیدملازادهمقدم
『💍 |#عاشقانه_شهدا 』
من در تلفنم، نام همسرم را
با عنوان "شهید زنده"ذخیرهکرده بودم؛
یکروزاتفاقیآنرادیدودربارهعلتشسوالکرد!
به ایشانگفتم:
آنقدرجوانمردیواخلاقدرشمامیبینم
و عشقشهادتداریکهبرایمنشهیدزندهای
قبلازرفتنشبرایآخرینبارصدایم زد
و گفت:
شمارهاشرابگیرم
وقتیاینکارراکردم،دیدمشمارهمراباعنوان
"شریکجهادم ومسافربهشت"
ذخیره کرده بود
گفت: ازاولزندگیشریکهمبودهایم
و تا آخرخواهیمبودوفکر نکنیدوری
ازشمابرایمآساناستامامنباارزشترین
داراییامرابهخدامیسپارمومیروم.
آنقدرمراباخانوادهشهداانسدادهبود
که آمادگیپذیرفتنشهادتایشانراداشتم
شامغریبانامامحسینعلیهالسلامبود
که درخیمهمحلهمان شمعروشنکردیم
ایشانبهمنگفتدعاکنمتابیبیزینب
قبولش کندمنهموقتیشمعروشنمیکردم،
دعاکردماگرقسمتهمسرمشهادتبود،مننیز
بهشهداخدمتکنمومنزلمرابیتالشهداقراردهم
-بهنقلازهمسر
#شهیدجوادجهانی
-@omidgah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مندلممیخواهدکربلادفنشوم...!
خاطرهایزیباوشنیدنی
اززبانحاجقاسم...
#سرداردلها
-@omidgah
گاهےوقتاکهدلتگرفته
دنبالیکےمیگردیکهباهاشصحبتکنے
ولےهیچکسوپیدانمیکنے...
اونموقعبهجایشکایت،بایدخداروشکرکنے
چونهمهروازتگرفتهکهخودش
حرفاتوبشنوه..
مگهداریمازاینخدامهربونتر؟!(:♥️✨
هدایت شده از ڪمےحرف(=
-نظر
-انتقاد
-پیشنھاد↯シ
https://harfeto.timefriend.net/16368722410074
『#مقاممعظمرهبری 』
رهبرانقلابصبحامروزدردیدارجمعیاز پرستارانوخانوادهشهدایسلامت:
زینبکبریسلاماللّهعلیهاتوانستبههمهتاریخ وهمهجهاننشانبدهدظرفیتروحیوعقلی
عظیم جنس زن را.
زینبکبریتوانستنشانبدهدعلوّمرتبهیزنو عظمتقدرتروحیوعقلانیومعنویزن را.
زینبکبریسلاماللّهعلیهادونکتهرانشانداد.
یکنکتهاینکهزنمیتوانداقیانوسعظیمیباشد
ازصبروتحمل.دوماینکهزنمیتواندقلهبلندیباشد از خردمندی و تدبیر.
شما روایت کنید حقایق جامعه خودتان و کشور خودتان و انقلابتان را. اگرشما روایت نکنید دشمن روایت میکند؛ شما اگر انقلاب و دفاع مقدس را روایت نکنید دشمن روایت میکند، هرجور دلش میخواهد. توجیه میکند، دروغ میگوید، ۱۸۰ درجه با این خلاف واقع، جای ظالم و مظلوم را عوض میکند. شما اگر حادثهی تسخیر لانه جاسوسی را روایت نکنید که متأسفانه نکردید، دشمن روایت میکند و کرده؛ روایتهای دروغ. این کاری است که ما باید انجام بدهیم، این وظیفه جوانهای ما است.
-@omidgah
#رزقشبانھ | #امام_زمان
۱۴صلواتهدیہمےکنیم
جهتتعجیلدرفرجامامزمان"عج"
بهنیت#شهیدجوادجهانی
‹🌙 .✨›
گل نرگس نکند مهر ز ما برداری
داغ دیدار رخت بر دلما بگذاری
#اللهمعجللولیكالفرج
#شبتونمنوربهنگاهصاحبالزمانعج
-@omidgah
tobe-javan_۲۰۲۱_۱۲_۱۱_۱۲_۱۰_۱۸_۸۳۱.mp3
3.41M
ماجرایعنایتحضرتزهرا'سلاماللهعلیها"
بهجوانلوتیکه...!
#پیشنهاد_دانلود
#استاددانشمند
-@omidgah
『#حدیث_روز』
-امامصادقعلیهالسلام
هنگامیکهحضرتموسی(ع)مشغولمناجاتبا پروردگارشبود،مردیرادیدکهدر.زیرسایهعرش الهیدرنازونعمتاست،عرضکرد:
خدایااینکیستکهعرشتوبراوسایهافکندهاست؟خداوندمتعالفرمود:اونسبتبهپدرومادرش نیکوکاربودوهرگزسخنچینینمیکرد.
-بحارالانوار.ج⁷⁴.ص⁶⁵
.
-@omidgah
『📚|#معرفیکتاب 』
کتاب#عروسقریش نوشتهمریمبصیرییک رمانتاریخیاستبامحوریت.زندگیحضرت آمنهمادرپیامبراسلام.اینکتابروایتیاست زندگیاینبانویبزرگواروازدواجشباپدر پیامبر.نامکتابعروسقریشهماشارهبهایشان دارد.
--------
-برشیازکتاب🖇'
آمنه کاری نداشت که بکند. ماهها بود که گرما مردم مکه را گداخته بود و آمنه کاری نداشت جز آنکه در عطش آبی خنک و هوایی خنکتر به شانهٔ پنجره تکیه بزند و از اتاق بالاخانه به کوچه بنگرد. تازه دستش به قفل پشت پنجره رسیده بود. برای دیدن گوشهای از کعبه باید روی پنجهٔ پاهایش میجست تا لتههای پنجره را باز میکرد و از میان مشبکهای چوبی آن سرک میکشید. همیشه هم فقط میتوانست کنجی را ببیند که کوه ابوقبیس از پشتش قد کشیده بود.
تیغهای تیز آفتاب از میان پنجره به اتاق سرک میکشید و در دستان دختر فرومیرفت. دلش برای خنکای باران تنگ شده بود، برای وقتی که اول بار بارش باران را دیده بود. بِرّه گفته بود در مکه باران نمیبارد و اگر ببارد سیلآسا در میان بازوان سنگی شهر چرخ میخورد و در میان خانهها میچرخد. آمنه همان یک باری که باریدن باران را دیده بود از آبی که در میان کوچهها میچرخید، لذت برده بود. چقدر دوست داشت چون پدرش زیر شُرشُر ناودان کعبه بایستد و باران عطش وجودش را سیراب کند.
-@omidgah