#شهیدانه
داشتم لباس می شستم. آمد خانه. گفت: ناهار چی داریم، عزیز؟
گفتم: آب گوشت.
چیزی نگفت. رفت، کتری را آب کرد و گذاشت روی چراغ. آب که جوش آمد، چایی دم کرد و چای شیرین خورد. آب گوشت دوست نداشت. چیزی هم نمی گفت.
[یادگاران، جلد 11 کتاب شهید صیاد]
هدایت شده از خوشنویسی | ملجا
255.7K
من نمیدانم شماها شرح حال این
شهدا را میخوانید؛ این کتابها را یا نه؟
من میخوانم و اشک میریزم و استفاده میکنم برای من حقیقتاً استفاده دارد.
¹⁴⁰².⁰¹.²⁹
مَلجَــــــا
#شب_جمعه ستیادکنیمشهدارا باذکرصلواتوقرائتفاتحهایی:)🌿
ان شاءالله نزد ارباب یادمون کنن:)💔