eitaa logo
مَلجَــــــا
276 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
17 فایل
‌﷽ ما نه از رفتن آنها، که ازماندن خویش دلتنگیم! #شهید‌سید‌مرتضی‌آوینی •همسایه ⸤ @shahid74m ⸣ 「 @maljakhat 」خوشنویسی ملجا• •تنها راه ارتباطی: https://daigo.ir/pm/1HaxEU ོ کپی‌حلال‌بھ‌شرط‌ذکر۳صلوات‌ جهت‌تعجیل‌درفرج‌‌‌و‌شادےارواح‌طیبه‌ےشهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
مَلجَــــــا
به پاش تیر میخوره و مجروح میشه... میبرنش بیمارستان تو اتاق عمل بیهوشش میکنن که تیر رو از پاش بکشن بیرون... از اتاق عمل که میارنش بیرون میبرنش اتاق ریکاوری که از حالت بیهوشی در بیاد... اما در همون حالت بیهوشی شروع به قرآن خوندن میکنه... -به‌نقل‌از‌خواهر‌شهید ___________ https://eitaa.com/omidgah
ای حرمت ملجا درماندگان :)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
17.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کاش سری هم به دل مریض ما بزنی آقا جان:)
هر روز، به نام یکی از اهل بیت(ع) حرکت خود را آغاز می کردیم. آن روز هم رمز حرکت، به نام آقا امام رضا(ع) بود. منطقه ی شرهانی رنگ و بوی مشهدالرضا گرفته بود. یک شهید کشف شد، اما هیچ مدرکی برای شناسایی نداشت. برگه ای همراه شهید بود که جمله ای روی آن نوشته شده بود که پیام آن روز بود:«هر که شود بیمار رضا، والله شود دلدار خدا». بچه ها آن روز، خود را رو به قبله در پشت پنجره فولاد احساس می کردند. 【اللهم صل علی علی بن موسی الرضا المرتضی...】 آسمان مال آنهاست(کتاب تفحص) ---------------------- https://eitaa.com/omidgah
هدایت شده از خوشنویسی | ملجا
میگفت.. یکی از قشنگ ترین دعاهایی که تو زندگیم شنیدم این بوده:) • __________ https://eitaa.com/maljakhat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این کتاب روایت زندگی شهید ِمدافع حرم مرتضی عبداللهی است ،مسجد بود که مرتضی را مرتضی کرد. آقا مرتضی عبداللهی جوانی باهوش و شجاع بود که به انواع و اقسام هنرهای رزمی تسلط داشت. عشق به جهاد و شهدا را از همان اول می شد به وضوح در او دید. و در آخر هم خدا او را فراخواند و به او گفت "هواتو دارم" تا با شهادت، آسمانی شود. :) ____________ https://eitaa.com/omidgah
مَلجَــــــا
#معرفی_کتاب این کتاب روایت زندگی شهید ِمدافع حرم مرتضی عبداللهی است ،مسجد بود که مرتضی را مرتضی کرد
شروع کرد تک تک اعضای خانواده را به من سپرد، خانواده خودش که تمام شد شروع کرد به سفارش اعضای خانواده من،منتظر بودم بین همه این حرف ها سفارشی هم برای خودم داشته باشد ولی چیزی نگفت، همه را که به من سپرد از روی صندلی بلند شد، با همان چشم های اشک بار به مرتضی گفتم: با معرفت پس من چی، منو به کی میسپری؟ لبخند آرامی زد و گفت: نگران نباش، بهت قول میدم، خودم همه جا، همه وقت، هر طوری هم که بشه هواتو دارم:) -‌به‌نقل‌از‌همسر‌شهید