eitaa logo
امید تازه .....صبرا 🌾🌾
191 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
10 فایل
اولین رویداد ملی صبرا جهاد تبیین ، امید آفرینی ، نشر خوبیها راه ارتباط با ادمین کانال امید تازه @Halekhoobbakhoda
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍️میرزا اسماعیل دولابی (ره) : ▫️بعضی سال‌ها می‌شد که مزرعه‌ی اصلی ما آفت می‌خورد و تمام محـصولمان از بین می‌رفت. ▫️یک قطعه زمین کوچک هم جای دیگـری کاشـته بـودیم، بـه اصـطلاح کناره‌کاری، و اصلاًَ آن را به حساب نمی‌آوردیـم؛ اما همـه‌ی خـرج سـالمان را همـان کناره‌کاری تأمین می‌کرد و جبران همه‌ی خسارت مزرعه‌ی اصلی را هم می‌نمود. ▫️خوب است مؤمن در کنار عبادات و اعمال واجبش یک ، هـر چنـد هـم کـه کوچک باشد، به طور خصوصی برای خودش قرار بگـذارد، مثـل دسـتگیـری از یـک خانواده‌ی فقیر یا سرپرستی یتیم و چه بسا فردای قیامت همین کناره‌کاری باعث نجات انسان شود. 📚مصباح‌الهدی، ص ۲۳۲ https://eitaa.com/omidtazeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
معرفی و خوانش کتاب کف خیابان هدف از معرفی این کتاب ، رشد سطح تحلیل و آنالیز حوادث رخ داده در موضوعات مختلف میباشد. https://eitaa.com/omidtazeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
معرفی و خوانش کتاب خاکهای نرم کوشک زندگینامه شهید عبدالحسین برونسی در جمع عزاداران حسینی و توصیه به مطالعه ی این کتاب ارزشمند https://eitaa.com/omidtazeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تهیه مجموعه ی پنج جلدی دلستان و گلستان و وقف در گردش کردن برای نوجوانان و نونهالان حاضر در مراسمات محرم با کمک خیرین محله. این مجموعه شامل کتابهای ۱.خطری برای جمال ۲.چوپان و پلیس ۳.پناهگاه آهو ۴.راز درخت شاه توت ۵.دزدان گنج برشی از کتاب پناهگاه آهو را می‌خوانید: آقا جهانگیر گفت: «آمده ام آهو را نجات بدهم. داروی او دست من است.» جمال بلند شد و گفت:« مرد و مردانه اگر میخواهی نجاتش بدهی، دنبالم بیا.» بعد دوید و به اتاقی رفت که یک تنور داخل آن بود. آقا جهانگیر به حیاط دوید و از کنار زین ،اسبش بقچه‌ای را آورد و خودش را به آهو رساند. آهوی وحشت‌زده با چشم‌های لرزان گوشه ی اتاق خوابیده بود و قلبش تندتند میزد آقا جهانگیر مثل یک پزشک با تجربه، مقداری آب گرم خواست و زخم آهو را شست و با دارویی که آورده بود، آن را بست. عمو داراب که تا آن لحظه فقط تماشا می‌کرد گفت: «چی شده جهانگیر؟ چه بر سر تو و این آهو آمده؟» آقا جهانگیر گفت:« روی این آهو را بپوشانید. من شب را باید کنارش بمانم. فردا صبح تعریف می‌کنم.» https://eitaa.com/omidtazeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کلاس رو خوانی و روانخوانی برای پسر های ۷ سال به بالا در مسجد موسی بن جعفر(بابا ابوالقاسم ) روز های سه شنبه https://eitaa.com/omidtazeh