فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای رسیدن به فرهنگسرای شهید سلیمانی ناچار بودم از دل کوه رد بشم🥴
چون اشتباه از اتوبوس پیاده شدم😮
اما زدم روی نشان
بهش گفتم پیاده ام
دستم بگرفت و پا به پا برد تاااااا👇
بچه های فرهنگسرا روز سه شنبه در سالن پانصد نفری تالار شهر ، خواهران شهدا رو دعوت کردند
برای تبیین رسالت زینبی شون
اگر خدا کمک کنه منم کنارش هم برای بازارچه در خدمت دوستان هستم هم برای معرفی طرح های کتاب شهدا😍
ف میکنین تا کی وقت دارید
تا فردا شب گردو ها تمامه😍
اگر احیانا یادتون رفته سفارش بدین بجنبید👇 من اینجام برای ثبت سفارش شما
@namazi1367
همیشه تأکید دارم روی زنده کردن و زنده نگهداشتن ارتباطات
چون شما،چه دغدغه اثرگذاری داشته باشید ، و چه درآمد براتون مهم باشه
بسترش فقط ارتباطات هست.
من توصیه نمیکنم که دوست و آشنا و فامیل و همسایه و همه رو بذارید کنار ، بیاید تماس سرد یاد بگیرید ،چطور با غریبه ها صحبت کنید و بفروشید.
هرچی هم بگین آمریکا صد میلیارد دلار فقط توی یک سال حاصل فروش های تلفنی ش بوده، بازم من اولین توصیه ام به مخاطبان زنگفروش و مشاوره های مکرر، زنده کردن ارتباطات کهنه است.
(بعدا در اولویت دوم تماس سرد رو هم بهشون یاد میدم)
حالا میخوام یه خاطره تعریف کنم😍
حدود پانزده سال پیش منزل عروس خاله همسرم دوره قرآن بود،چون باهم ارتباط صمیمانه ای داشتیم برای کمک به پذیرایی از من خواست کنارش باشم، آن روز من یک نفر را بین مهمانان ش دیدم که بچشمم آشنا آمد ، وقتی احوالپرسی کردیم فهمیدم نوه دایی مادرم است، که شاید یک بار هم را قبلاً دیده بودیم.
چند روز پیش یاد این خاطره افتادم و بلند شدم با دو تا اتوبوس😵💫 رفتم خانه همان عروس خاله همسرم ،😯
گفتم یادت هست آن روز....
فکر کرد🧐 یادش آمد😎
گفتم آن خانم الان کجاست احوالش را بپرسم😍
گفت نمیدانم
😥🥺😞
البته دوره قرآن دارند محله ما شاید بتوانی پیدایش کنی اتفاقا امروز سه شنبه منزل اقدس خانم هست، شاید دوباره اتفاقی ببینیش
عروس خاله حاضر نشد همراه من بیاید اما من رفتم
نشستم توی دوره قرآن و خانمها همه با تعجب بمن نگاه میکردند😳 و من نمیدانستم چه بگویم، حتی اسم آن خانم یادم نبود😣
خیلی هم دلم شور خانه را میزد و میخواستم زودتر برگردم😰
بلآخره آن خانم آمد و نشست سر قرآن ش
رفتم یواشکی در گوشش گفتم ببخشید میشه بیاید توی آشپزخونه من با شما کار دارم اینجا به قرآن بی احترامی میشه ☺️
خانمه ترسید😅
اما آمد 😍
گفتم من و یادتون میاد
گفت نه
گفتم من دختر زهرا خانم هستم
دختر حاج حسین آقای ذاکری
عارف مینشستند
یادتونه
شما رو خیلی وقت پیش توی خونه زهره خانم دیدم
یادتونه
🤩یادش آمد خدارو شکر 😁🤩
بلافاصله گفتم شماره تون و بدید من الآن عجله دارم برم باز بعدا بهتون زنگ میزنم🤗
بعد رفتم تو دوره قرآن و اجازه گرفتم که خداحافظی کنم، گفتم ببخشید خانمها سوءتفاهم نشه من دنبال فامیل مون میگشتم پیداش کردم ببخشید خداحافظ شما 👋خداقبول کنه🤲
نصرت السادات ذاکری مادر فاطمه سادات نمازی
@omkarrar
می آوریمش
حدود پانزده سال پیش منزل عروس خاله همسرم دوره قرآن بود،چون باهم ارتباط صمیمانه ای داشتیم برای کمک به
زنده کردن ارتباطات ینی این👆
حالا یه خاطره دیگه مثال بزنم براتون برای ایجاد ارتباط گرم 👇
باز هم از زبان مادرم😉
خونه جدید با همه کار و زحمت هاش،یه استرس برام داره ،اونم اینه که چشم بهم بزنم روز روضه هفتگی م میاد و من هنوز کسی و نمیشناسم که دعوت کنم
همینطور که کارهای خونه رو انجام میدم و اثاث میچینم ، مرور میکنم:
شله زرد درست میکنم میبرم در خونه همسایه ها،
آخ زعفرون تمام شده که
ولش کن آش رشته درست میکنم میبرم ، اگر برسم برم سبزی بخرم پاک کنم
حالا یچیزی میپزم میبرم
چشم بهم زدم روز سه شنبه شد و من هنوز هیچی درست نکردم و تلفن و کارهای دیگه وقتمو گرفت و ظهر شد
پس عصر برای روضه کی بیاد🥺
کار نشد نداره
فهمیدم چکارکنم
چادرمو سر کردم ،یه کاسه خالی از آشپزخانه برداشتم و رفتم😎
از سر کوچه
تا ته کوچه
هردو طرف
یکی یکی
سلام علیکم احوال شما ببخشید این کاسه آش مال شماست؟!
نه
عه گفتم شاید مال شما باشه عیب نداره ببخشید مزاحم تون شدم، من همسایه جدیدم پلاک 32 میخواستم بگم بعد ظهر روضه داریم اگر دوست دارید بیاید 😍 خونه ما بشما خیلی نزدیکه روضه هم فقط خانمها هستند خوشحال میشم تشریف بیارید 🤗
تمااااام
من دختر این مادرم
هیچ بهانه ای رو برای ارتباط برقرار نکردن نمیپذیرم
باید ارتباطات تون و بیشتر و فعال تر کنید
اگر واقعاً دغدغه امام زمان تون و دارید و میخواید مفید باشید💪