میخواستم پنهان کنم🙈 اما نشد در نگاه اول خانمم فهمید🤔 کبودی گوشه چشمم نگرانش کرد:چیشده😱 گفتم بگذار بیام داخل، توضیح میدم. دو قدم اولی باز فهمید: پات هم که میلنگه خدامرگم چیشده تصادف کردی😱؟ گفتم نه بابا طوری نیست خوبم😒 چای و ناهار بیا که حسابی گرسنه ام و تشنه، یذره جون بگیرم میگم برات😏 گفت مگر نخوردی ساعت 5 بعدظهر اومدی خونه بی ناهار؟ کُشتی من و از دلواپسی آقا بگو چیشده😰؟ بعد ناهار نفسم راست شد و تعریف کردم براش:راستش خانم جان امروز داداشم ماشین و لازم داشت صبح اومد ازم گرفت، به شوخی جلوی بقیه همکارام گفت تو که کارشناس حمل ونقل درون شهری هستی😎 یک روز با اتوبوس برو ببین چطوره، منم جلو بقیه خواستم کم نیارم گفتم اتفاقا باعث افتخار منه که با اتوبوس جایی برم حیف قسمت نمیشه امروز که توفیق اجباریه میرم با افتخار 😅 آمدم سر ایستگاه اتوبوس، حالا میاد... حالا میاد... حالا میاد... آفتاب انقدر خورد توی کله م که داغ شدم، اتوبوس 830 که از دور دیدم انگار میگفتی یوسفم از کنعان اومده، گل از گلم شکفت😍، طوری منتظر بودم برسه که انگار کشتی نوح رسیده🤩 انقدر جمعیت رفت به استقبال‌ش که فهمیدم؛ به تو دیگر نتوان اندیشید، که تو دیگر گل ناز همه ای، بمن که جا نرسید، اومدم اسنپ بگیرم هرچی میزدم هیچکس نمی‌گرفت😫،با تجربه اتوبوس قبلی دریافتم که اتوبوس سواری هم حرفه و هنریه که من هنوز خودم کسب نکردم، 😁باید تیز و بز باشی🏃‍♂ یوسف بعدی که داشت به کنعان می‌رسید دیسیپلین و گذاشتم کنار بدو بدو کردم🏃‍♂ برسم دم در تا اولین نفر سوار بشم، سوار شدم و تا خواستم دستمو بگیرم نیفتم کیفم خورد تو سر یکی🤦‍♂، من اونایی که می‌خواستند پیاده شن و ندیده بودم 🤷‍♂ یه مشت هم اونجا خوردم🤕 عمدی نبود بنده خدا ترسیده بود الان راننده راه بیفته جا بمونه با دست آدم ها رو کنار میزد🥴 خلاصه که بهرشکل سوار شدم😢 رفتیم یکی دوتا ایستگاه، جای هر ایستگاه انگار ماشین غذای نذری میاد همه بدو بدو می‌کردند دنبال ما، خیلی عجیب بود برام😳، چندتا ایستگاه و نگه نداشت ترسید از جمعیت، رفت جلو تر نگه داشت تا پیاده کنه فقط، اما به خیال اینکه چی همه جا باز شده ايستگاه بعدی و نگه داشت انقدر جمعیت اومد بالا که باز من پام لای در موند😬،روم نشد داد بزنم تحمل کردم 😖تا ایستگاه بعدی می‌خواستند پیاده شن مثل بافرهنگ های با شخصیت پیاده شدم تا پیاده شن🥸، بقیه سوار شدن، منِ لنگ جا موندم باز😤🥺 ینی بهت بگم همه اونایی که تعریف کردم برات، دوباره با اتوبوس بعدی اتفاق افتاد گرسنه تشنه ضعف کرده درب و داغون له لورده🤢🥴 رسیدم خونه خدمت شما خانم گلم تا یک هفته باید استراحت کنم دوا دکتر کنم بعد ببینم چه فکری برای این خط های شلوغ میشه کرد ف کنم مردم اذیت اند، هرچی هم میره تموم نمیشه ایستگاه هاش، در تمامی نظریات کارشناسی م تحول اتفاق افتاد، 🌹فاطمه سادات نمازی 🌹 @omkarrar

امروز عموم اتوبوس های رو به حرم اوضاعش همینه😁

صبح یکشنبه تون رو با یک مداحی از حسین خیرالدین گوش کنید که جدید به آهنگ و سبک حسین ستوده خونده 😍 عنوان: رجائی کربلا مداح: حسین خیرالدین جزییات: استودیویی,امام حسین (ع),1403 https://navaapp.com/nava/6651577efe068e7d9b0b3a1d عنوان: حالم بده مداح: حسین ستوده جزییات: استودیویی,امام حسین (ع),1402 دیگه از گریه‌هام، معلومه حالم بده کسی می‌بینَتَم، ... https://navaapp.com/nava/658dea18be8e8195880369a2

صحبت های آقا خیلی قشنگ بود از وقتی شروع کردند برای رئیسی صحبت کردن گریه م گرفت تا آخر دلم میخواد این جمله امروز آقا رو بزرگ بنویسم بزنم به دیوار روبروم: رئیسی عزيز شب و روز نمی‌شناخت #شهید_خدمت #خدا_مجاهد_را_خیلی_دوست_دارد @omkarrar

دیروز آقا درباره شهید رئیسی گفتند ایشون نصاب خدمتگزاری و جابجا کرد، و الا ما خدمتگزار تابحال کم نداشتیم، به این کیفیت با این صداقت و صفا و صمیمیت با این شب و روز نشناختن در این حجم از کار و تلاش نداشتیم واقعا خدایا جدای از اینکه ما رو عاشق کن بتونیم این همه مردم تو رو دوست داشته‌ باشیم که براشون بدویم بعدش باید بهمون یاد بدی خدایا چکار بکنیم برای بنده هات خدایا، به‌ برکت و عظمت شهدای خدمت، به حق آقایی که روبروش درحال زیارت و التماس هستم، به همه ما توفیق خدمت بده #خدا_مجاهد_را_خیلی_دوست_دارد #تازه_اول_بدو_بدو_هاست #بانوان_تاثیرگذار @omkarrar

این صوت برای کسانی که از من می‌پرسند بنظرت چکارکنیم؟؟ @omkarrar

چکارکنیم؟ کاری که فقط شما میتونید انجام بدید! منظورم اینه که شما بهتر انجام میدید از بقیه کاری که بهش علاقه دارید و حتی پول نباشه دوست دارید انجام بدید کاری که گره کسی و باز میکنه و مسأله و مشکلی و حل میکنه شاید برای رسیدن به این کار، مدتی لازم باشه کارهای مختلف و تجربه کنی عیب نداره نترس بلند شو نشین یکم مشورت کن با چندنفر صاحب اندیشه وقت کمه یهویی بگن برگه امتحان بالا، دیگه یه لحظه هم فرصت نداری #خدا_آدم_بیکار_را_دوست_ندارد #تازه_اول_بدو_بدو_هاست @omkarrar

امشب شب جمعه است و شب شهادت تک پسر امام رضا جانمون نشینید توی خونه هرجا شد برید عزاداری هرجا هيئتی روضه ای رفتید برای امام زمان دعا کنید این شعر و حسین خیرالدین به سبک امیر کرمانشاهی خونده خیلی قشنگه دوسش داشتم برای شما هم گذاشتم عنوان: يا جميل الطلعة مداح: حسین خیرالدین https://navaapp.com/nava/6593e72b7cdabc69ae0d1534 عنوان: هزار و چهارصد ساله مداح: امیر کرمانشاهی جزییات: زمینه,امام حسین (ع),1401 هزار‌ و چهارصد ساله.. https://navaapp.com/nava/630ae94a84c12f0fa5065371

امروز تصادفی با دوتا پدربزرگ جوان(بطور مجزا) همصحبت شدم، و تلاش کردم بهشون امید بدم، چون حس نا امیدی و توی هردو نفر دیدم گفتم شاید کسان دیگری هم این حس و داشته باشند پس براشون یه مطلب بنویسم بزرگوارانی که از درآمد خوب ناامید هستید گوش کنید! این جمله رو بی زحمت یک دور تسبیح تکرار کنید😊: مشتری خوب داخل مغازه نیست، همیشه بیرونه، شما باید برید بیاریدش، بیخودی علاف نشینید کسب و کار تون بچرخه باید تلاش کنید،هم بیشتر از قبل و هم هوشمندانه تر اونایی که موفق شدند اراده کردند و حرکت کردند و صبر کردند تا رسیدند. شاید خیال کنید دیگه از سن شما گذشته، نه واقعا اینطور نیست خیلی از کسانی که میان مشاوره، آدم های پخته و با تجربه ای اند اما میان باز هم آموزش میخوان مهارت جدید میخوان، اینها واقعا امیدی بهشون هست، اما شمایی که هنوز اعتقادی به آموزش و مهارت افزایی نداری، چطوری آخه بتونی بین این همه رقابت، سر پا بمونی؟ 🥺 @omkarrar

به وقت حاج قاسم... 🥺🥺🥺🥺 @omkarrar

معمولا سر کلاس بهمون خوش میگذره، امروز هم خوش گذشت اما نه مثل همیشه انقدر گریه کردیم و توسل کردیم جلسه خاصی بود این آخرین جلسه، خدایا جمع ما رو در ظهور آقامون مؤثر قرار بده خدایا یکساله داریم میریم میایم بسختی گرما سرما با بچه بی بچه با رنج، خدایا تو شاهد باش که ما هدفی جز تو نداشتیم، ما رو برای ظهور امام مون به کار بگیر و خودت موفق مون کن @omkarrar

بجای همتون از حال و هوای این بهشت لذت می‌برم @omkarrar

بعد از این بهشت، رفتم سراغ بهشت بعدی حرم امام خمینی، بهشت زهرا، پیش آرمان و سجاد، یه دل سیر بلند بلند گریه کردم پیششون و کیف کردم سنگ مزارشون و بوسیدم و راه افتادم الان نزدیک اندیمشک هستم و بعدش راهی مرز مهران میشم بهتون میگم جریان یهویی راه افتادنم چی بود. @omkarrar

توی قسمت جریان بله، وضعیت رو تند تند میذارم اگر دوست داشتید شماره منو ذخیره کنید و دنبال کنید 09903528902 @omkarrar

یه مدت همش دعا میکردم میگفتم خدایا کی بشه قرض و قوله ها صاف بشه باخیال راحت برم کربلا، هی توی دعاهام همین و میگفتم، یکبار که داشتم رشدواره استاد صائبی گوش میدادم استاد گفتند خواسته هاتون و(از همسر یا پدرومادر یا همکار یا...) شفاف و روشن بنویسید، و جلوی مهم تر هاش ستاره بزنید، کدام ها براتون مهم تره اولویت داره ستاره بیشتر بزنید😁 همونجا استپ زدم اشکهام ریخت🥺 گفتم یا امام حسین من شفاف و واضح بگم بهتون : من نمیتونم تحمل کنم از این اربعین تا اربعین بعد منو کربلا نبرید. 😢 سه ستاره. و تمام. و همینطور اشکهام ریخت... رد شدم و بقیه درسمو گوش دادم... استاد دخیلی(توی دقایق استراحت کلاس) داشتند برای کس دیگه ای تعریف میکردند که من هم شنیدم: یک جمعی هستند که هر چهارشنبه راه میفتند از قم، زمینی میرن نجف و شب جمعه کربلا هستند و فرداش برمی‌گردند 😊 اونها میگفتند 5 ساله ما برنامه مون همینه 5 ساله ما شب جمعه های ایران و ندیدیم. 😌 (البته دوست اهوازی مم تعریف می‌کرد کاروان هایی هستند که هر هفته می‌برند چهارشنبه تا جمعه شب اما از قم نشنیده بودم) خلاصه که همونجا یه تکون اساسي خوردم من گفتم هرجور شده میزنم به راه و میرم یه سر از بابای مهربونم و اربابم میزنم برمیگردم، میرم اونجا برای استاد های خوبم دعای زیاد میکنم @omkarrar

وارد خاک عراق شدیم الحمدلله رب العالمین

من‌ خودم زیاد انجام دادم میشه شما هم یکمی انجام بدید: از بزرگتر ها بپرسید زمان شما کسی میخواست بره کربلا چطوری میرفت؟

منظورم آخرین خداحافظی است که ینی احتمال داشته دیگه برنگردند (ببخشید صدام زدند رفتم 🙈😄) @omkarrar

امشب دعاگوی همه تون خواهم بود،