فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅حضور سرزده رئیس جمهور در شرکت ملی گاز
─═༅🍃🌸🍃༅═─
@ommeabeha
🔶 شلیک به قلب شیطان
💠 پس از به دار آویخته شدن علیرضا اکبری به جرم جاسوسی و خیانت به کشور،شاهد واکنشهای جالبی بودیم:
🔻نخست وزیر انگلیس:از اعدام علیرضا اکبری شهروند ایرانی-انگلیسی متحیر شدم.
🔻وزیر خارجه انگلیس:این اقدام بدون پاسخ نخواهد ماند.
🔻رابرت مالی نماینده آمریکا در امور ایران: از اعدام علیرضا اکبری، شهروند ایرانی-انگلیسی وحشت کردم. بازداشتهای ناعادلانه و اعدامها با انگیزههای سیاسی باید پایان یابد!
🔻وزیر خارجه انگلیس: سفیر خود را برای رایزنی های بیشتر پس از اعدام علیرضا اکبری موقتا از ایران خارج خواهیم کرد.
✅ این مواضع دلسوزانهی حقوق بشری از سوی کشورها و افرادی که با تحریمهای ظالمانهی خود،مسبب مرگ مظلومانهی کودکان سرطانی و پروانهای در ایران شدهاند،نشان از آن دارد که تیر نظام اسلامی دقیقاً بر قلب شیاطین انساننما اصابت کرده است.
🖌مصطفی علیجانزاده
─═༅🍃🌸🍃༅═─
@ommeabeha
❓چگونه حق جهاد تبیین را ادا کنیم
✅کسی که میخواهد در روزگار کنونی «جهاد تبیین» انجام دهد، باید سه کار اساسی انجام دهد:
1️⃣مغزها، قلبها و دلهای به تصرف دشمن در آمده از طریق تبلیغات دروغین را، آزاد کرده و به جبهه ملت و انقلاب برگرداند.
2️⃣با بصیرتافزایی بهنگام، نگذارد جوانان تحت تأثیر تبلیغات دروغین دشمن قرار گیرند.
3️⃣در جهاد تبیین افزون بر افشای دروغهای دشمن در مورد انقلاب اسلامی و تبیین حقایق، واقعیتها و دستاوردهای انقلاب اسلامی، به صورت تهاجمی چهره واقعی دشمن و واقعیتهای نظام سلطه، جنایتها و خیانتهای آنان را افشا کند.
👈🏻البته برای توفیق در این جهاد مقدس، باید به الزامات آن از قبیل داشتن اخلاص، توکل، توسل، اطلاعات درست، زبان گویا، ذهن فعال، صبر و حوصله برای شنیدن و گوش دادن، به ویژه به حرفهای جوانان توجه داشت.
#لبیک_یا_خامنه_ای
─═༅🍃🌸🍃༅═─
@ommeabeha
💐شادیانه بزرگ
#مادران_ودختران_فاطمی
🔰با افتخار تنها میزبان بانوان هستیم
🔷با حضور واجرای:
🔺دکتر سید بشیر حسینی
🔻فضه سادات حسینی
🔷وخواننده نسل جوان:
🔺حسین حقیقی
💠 یکشنبه۲۵دی_ساعت۱۸:۳۰
💠مجموعه فرهنگی ورزشی شهدای بسیج کاشان
#ازمردم_بامردم_برای_مردم
💢نشر حداکثری💢
🆔 @jahadikashan
🎁 گاز هدیه الهی است، درست مصرف کنیم
✅ دمای مطلوب زندگی ۲۱_۱۸
─═༅🍃🌸🍃༅═─
@ommeabeha
ام ابیها (س)
کتاب #یادت_باشد 💞بر اساس زندگی #شهیدمدافع_حرم_حمید_سیاهکالی_مرادی 💠| یــادت باشد #قسمت_1 "ف
#قسمت_1 👆👆👆👆
رمان *یادت باشد*👇
خاطرات شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت همسر شهید
┄══•ஜ۩🌹۩ஜ•══┄
@ommeabeha
ام ابیها (س)
💠 یــادت باشد #قسمت_12 با هم خودمانی تر شده بودیم. دوست داشتم به سلیقه خودم برایش لباس بخرم. اول
💠یــادت باشد
#قسمت_13
دوران شیرین نامزدی ما به روزهای سرد پاییز و زمستان خورده بود. لحظات دلنشینی بود .تنها اشکال از این بود که روزها خیلی کوتاه بود. سرمای هوا هم باعث میشود بیشتر خانه باشیم تا اینکه بخواهیم بیرون برویم .فردای روز عقدمان حمید را برای شام دعوت کرده بودیم. تازه شروع کرده بودم به سرخ کردن کوکو ها که زنگ خانه به صدا در آمد. حدس میزدم که امروز هم مثل روزهای قبل حمید خیلی زود به خانه ما بیاید. از روزی که محرم شده بودیم هر بار ناهار یا شام دعوتش کرده بودیم .زود تر می آمد .دوست داشت خودش هم کاری بکند .
این طور نبود که دقیقاً وقت ناهار یا شام بیاید .بعد از سلام و احوال پرسی با بقیه، همراه من به آشپز خانه امد و گفت:《 به به... ببین چه کرده سرآشپز !》گفتم:《 نه بابا ! زحمت کوکوها رو مامان کشیده من فقط می خوام سرخشون کنم. 》روغن که حسابی داغ شد شروع کردم به سرخ کردن کوکوها.
حمید گفت :« اگه کمکی از دست من بر میاد بگو » گفتم :« مرغ پاک کردن بلدی ؟» بابا چنتا مرغ گرفته ، میخوام پاک کنم .» کمی روی صندلی جابجا شد و گفت :« دوست دارم یاد بگیرم و کمک حالت باشم.» خندیدم و گفتم :« معلومه تو خونه ای که کد با نویی مثل عمه من باشه و دختر عمه ها همه کارها رو انجام بدن ، شما پسر ها نباید هم از خونه داری سر رشته ای داشته باشین.» گفت :« این طور ها هم نیست فرزانه خانوم . باز من پیش بقیه آقایون یه پا آشپز حساب میشم. وقت هایی که میرم سنبل آباد ، من آشپزی میکنم. برادرهام به شوخی بهم میگن یانگوم! »
صحبت با حمید حواسم را پرت کرده بود . موقع سرخ کردن کوکوها روغن روی دستم پاچید . تا حمید دید دستم سوخته ، گفت :« بیا بشین روی صندلی . بقیه اش رو من سرخ میکنم باید سری بعد برات دستکش ساق بلند بخرم که روغن روی دستت نریزه.»
روی صندلی نشستم و گفتم :« پس تا تو حواست به کوکوها هست ، من مرغ هارو پاک کنم. توهم نگاه کن یاد بگیر که وقتی رفتیم خونه خودمون توی پاک کردن مرغ ها کمکم کنی. » بخاطر اینکه علاقه داشت در امور خانه کمک حالم باشد،سریع صندلی گذاشت و کنار من نشست . دوربین موبایلش را روشن کرد و گفت :« فیلم برداری میکنم چون میخواهم دقیق یاد بگیرم و چیزی از قلم نیفته! » گفتم :« از دست تو حمید!»
شروع کردم به پاک کردن مرغ ها وسط کار توضیح میدادم . اول اینجا رو برش میدیم. حواسمون باشه که پوست مرغ رو اینطوری باید جدا کنیم. این قسمت به درد بال کبابی میخوره و ......»
#•♡• #اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج •♡•
ادامه دارد......
@ommeabeha
💠| یــادت باشد
#قسمت_14
پاتوق اصلی ما «بقعهٔ چهار انبیاء» بود؛ مقبرهٔ چهار پیامبر و امامزاده که مرکز شهر قزوین دفن شدهاند. آن قدر رفته بودیم که کفشدار آنجا مارا میشناخت. کفش هایمان را یکجا میگذاشت. شماره هم نمیداد.
زیارت که کردیم،ترک موتور سوار شدم و گفتم: «بزن بریم به سرعت برق و باد!» معمولا روی موتور از خودمان پذیرایی میکردیم؛ مخصوصا پفک، چندتایی هم به حمید دادم. پفک ها را که خورد گفت: «فرزانه! من با این همه ریش،اگه یکی ببینه این طوری روی موتور پفک میخوریم و ریش وسبیل ها همه پفکی شده آبروی ما رفته ها» گفتم: «با همه باش و با هیچ کس نباش، خوش باش حمید از این پفک ها بعدا گیرت نمیاد»
مسیر همیشگی را از خیابان سپه تا گلزار شهدا آمدیم. محوطه گلزار فروشگاه محصولات فرهنگی زده بودند.
درحالی که نگاهش به ویترین قسمت انگشتر ها بود پرسید: انگشتر دُرّ نجف دارید؟ فروشنده جواب داد: سفارش دادیم، احتمالا برامون بیارن. از فروشگاه که بیرون آمدیم، دستش را جلوی چشم من بالا آورد و گفت: این انگشتر رو می بینی خانوم؟ دُرّ نجفه. همیشه همرامه. شنیدم اون هایی که انگشتر دُرّ نجف میندازن روز قیامت حسرت نمی خورن. باید برم نگین این انگشتر رو نصف کنم. یه رکاب بخرم که توهم انگشتر دُرّ نجف داشته باشی. دلم نمیاد روز قیامت حسرت بخوری ...
نیم ساعتی تا نماز مغرب زمان داشتیم. به قبور شهدا که رسیدیم، حمید چند قدمی جلوتر از من قدم بر می داشت. تنها جایی که دوست نداشت شانه به شانه هم راه برویم مزار شهدا بود. می گفت: ممکنه همسر شهیدی حتی اگر پیرهم شده باشه ما رو ببینه و یاد شهیدشون و روزایی که باهم بودن بیفته و دل تنگ بشه. بهتره رعایت کنیم و کمی با فاصله راه بریم. اول رفتیم قطعه ی یک، سرمزار شهید(براتعلی سیاهکالی) که از اقوام دور حمید بود. از آنجا هم قدم زنان به قطعه ی هفت ردیف دهم امدیم؛ وعده گاه همیشگی حمید سر مزار شهید(حسن حسین پور) این شهید رفیق و هم دوره ای حمید بود ؛
از شهدای عملیات پژاک که سال نود شهید شده بود. حمید در عالم رفاقت خیلی روی این شهید حساب باز می کرد. سر مزارش که رسیدیم، گفت: فاتحه که خوندی، برو سر مزار بقیه شهدا، من با حسن حرف دارم! کمی که فاصله گرفتم، شروع کرد به درد دل کردن. مهم ترین حرفش هم همین بود: پس کی منو می بری پیش خودت ؟!
#•♡• #اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج •♡•
ادامه دارد....
@ommeabeha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥استوری
🌸امام خمینی(ره): فرار محمدرضا پهلوی را که طلیعه پیروزی ملت و سرلوحه سعادت و دست یافتن به آزادی و استقلال است به شما ملت فداکار تبریک عرض میکنم...
📅 به مناسبت سالروز فرار شاه معدوم
─═༅🍃🌸🍃༅═─
@ommeabeha
🖼 زخم کاری
🔸 در دولت گذشته شرکت #ذخیرهسازی_گاز بدون هیچ دلیل منطقی توسط وزارت نفت منحل شد که تاثیر آن در این روزهای سرد برای همه کاملا ملموس است!
─═༅🍃🌸🍃༅═─
@ommeabeha