eitaa logo
کتابخانه آنلاین خورشید
36 دنبال‌کننده
37 عکس
2 ویدیو
15 فایل
مکانی برای مطالعه 🌱 اللهم عجل لولیک الفرج 🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
کتابخانه آنلاین خورشید
نام : #پیرمرد_و_دریا داستان این اثر، در مورد پیرمردی ماهیگیری است که با قایق کوچکش به ماهیگیری می
گزیده ای از کتاب پیرمرد و دریا «یک ساعتی بود که پیرمرد جلوی چشمش لکه های سیاه می‌دید. عرق چشمش را می‌سوزاند و بریدگی، بالای چشم و روی پیشانی‌اش را می‌سوزاند. از لکه های سیاه نمی‌ترسید. با آن فشاری که بر ریسمان می‌آورد این طبیعی بود. اما دو بار احساس ضعف کرد و سرش گیج رفت؛ این نگرانش می‌کرد. گفت:«غیر ممکنه، من زه نمی‌زنم، تو چنگ یه همچین ماهی ای نمی‌میرم، اونم حالا که داره به این خوشگلی میاد جلو. خدایا به من قوت بده تاب بیارم. صد بار ای پدر ما... و صد بار یا حضرت مریم می‌خونم. ولی الان نمی‌تونم بخونم.» با خود گفت دعاها را خوانده بگیر. بعد می خوانم. در همان لحظه ریسمان که در هر دو دستش بود ناگهان بنای تلاش و تلاطم را گذاشت. تکان‌ها تند و سخت و سنگین بود. با خود گفت دارد با نیزه اش به سیم سر ریسمان می‌کوبد. منتظرش بودم. باید این کار را می کرد. ولی با این کار ممکن است از آب بیرون بپرد. بهتر است حالا همین جور چرخ بزند. پرش برایش لازم است، برای این که هوا بگیرد. بعد با هر پرشی ممکن است زخم قلاب باز تر شود و ماهی خودش را خلاص کند. گفت:«ماهی، نپر، نپر، ماهی.» ماهی چند بار دیگر به سیم ضربه زد و پیرمرد هر بار سر تکان داد و کمی ریسمان داد.   @Online_library_khorshid
دوستان و همراهان عزیز داخل کانال ما تمامی کتاب هایی که قرار میگیره به صورت رایگان هستش . هر کتابی که مدّ نظرتونه رو در پی وی به بنده بگید تا در کانال قرار بدم 🙏🌸🙏 آیدی بنده : @Amir_flahat
بریم برای داستان کوتاه 👇👇
کوزه کهنه   در افسانه ای هندی آمده است که مردی هر روز دو کوزه بزرگ آب به دو انتهای چوبی می بست… چوب را روی شانه اش می گذاشت و برای خانه اش آب می برد. یکی از کوزه ها کهنه تر بود و ترک های کوچکی داشت. هربار که مرد مسیر خانه اش را می پیمود نصف آب کوزه می ریخت. مرد دو سال تمام همین کار را می کرد. کوزه سالم و نو مغرور بود که وظیفه ای را که به خاطر انجام آن خلق شده به طورکامل انجام می دهد. اما کوزه کهنه و ترک خورده شرمنده بود که فقط می تواند نصف وظیفه اش را انجام دهد. هر چند می دانست آن ترک ها حاصل سال ها کار است. کوزه پیر آنقدر شرمنده بود که یک روز وقتی مرد آماده می شد تا از چاه آب بکشد تصمیم گرفت با او حرف بزند : “از تو معذرت می خواهم. تمام مدتی که از من استفاده کرده ای فقط از نصف حجم من سود برده ای… فقط نصف تشنگی کسانی را که در خانه ات منتظرند فرو نشانده ای. ”   @Online_library_khorshid
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: طلب علم بر هر انسانی واجب است . همانا خداوند علم آموزان را دوست دارد . @Online_library_khorshid
نام کتاب : شازده کوچولو اثر ماندگار نویسنده فرانسوی، آنتوان دو سنت اگزوپه‌ری، محبوب‌ترین کتاب برگزیده‌ مردم قرن بیستم و کتاب قرن است. داستان کتاب شازده کوچولو درباره‌ سفر شهریار کوچولویی است که از سیاره‌اش، اخترک ب۶۱۲ به زمین سفر می‌کند و ماجراهای سفرش را روایت می‌کند. مشخصات کتاب: نویسنده: آنتوان دوسنت اگزوپری مترجم: محمد قاضی، احمد شاملو زبان کتاب : فارسی نوع فايل : PDF تعداد صفحه: 84 حجم کتاب: 1.8 مگابایت @Online_library_khorshid
قیمت یک پیتزای خوب با یک کتاب خوب یکی ست، فرق آنها در طول مدتی ست که می‌توانند ما را خوشحال کنند اولی یک ربع و دومی یک عمر ! حیرت آور است که برای اغلب ما آن یک ربع مهم تر است ! @Online_library_khorshid
داستان کوتاه : کنترل خشم (عصبانیت) پسر کوچکی خلق‌وخوی بسیار بدی داشت. پدرش تصمیم گرفت یک کیسه میخ به او بدهد و از او بخواهد به‌ازای هر بار که عصبانی می‌شود یک میخ در حصار بکوبد. روز نخست، پسر ۳۷ میخ به حصار کوبید، اما در طول چند هفته به‌تدریج تلاش کرد خشمش را کنترل کند. شمار میخ‌های کوبیده به حصار رفته‌رفته کم شد. او دریافته بود که کنترل خشمش آسان‌تر از کوبیدن میخ‌ها به حصار است. بالاخره روزی رسید که پسر اصلاً عصبانی نشد. این خبر را به پدر داد و پدرش پیشنهاد داد حالا به‌ازای هر روز که خشمت را کنترل می‌کنی و عصبانی نمی‌شوی یک میخ از کیسه بیرون بیاور. روز‌ها سپری شد و بالاخره پسر توانست این خبر را به پدرش بدهد که به‌واسطه‌ی کنترل خشم، تمام میخ‌ها را از کیسه بیرون آورده است. پدر دست پسرش را گرفت و به طرف حصار برد. «کارتو خوب انجام دادی پسرم، اما به سوراخ‌های روی حصار نگاه کن. بدنه‌ی این حصار دیگه مثل قبل نمیشه. وقتی حرفایی رو با عصبانیت به زبون میاری، حرفات درست مثل جای میخ‌ها زخم به‌جا میذارن. می‌تونی یک چاقو رو فرو کنی تو بدن یه مرد و درش بیاری. هرقدرم بگی متاسفم هیچ فرقی به حال اون مرد نداره، چون زخمش سرجاشه.» کوزه کهنه در افسانه ای هندی آمده است که مردی هر روز دو کوزه بزرگ آب به دو انتهای چوبی می بست… چوب را روی شانه اش می گذاشت و برای خانه اش آب می برد. یکی از کوزه ها کهنه تر بود و ترک های کوچکی داشت. هربار که مرد مسیر خانه اش را می پیمود نصف آب کوزه می ریخت. مرد دو سال تمام همین کار را می کرد. کوزه سالم و نو مغرور بود که وظیفه ای را که به خاطر انجام آن خلق شده به طورکامل انجام می دهد. اما کوزه کهنه و ترک خورده شرمنده بود که فقط می تواند نصف وظیفه اش را انجام دهد. هر چند می دانست آن ترک ها حاصل سال ها کار است. کوزه پیر آنقدر شرمنده بود که یک روز وقتی مرد آماده می شد تا از چاه آب بکشد تصمیم گرفت با او حرف بزند : “از تو معذرت می خواهم. تمام مدتی که از من استفاده کرده ای فقط از نصف حجم من سود برده ای… فقط نصف تشنگی کسانی را که در خانه ات منتظرند فرو نشانده ای. ” @Online_library_khorshid
نام کتاب : پائولو کوئیلو در کتاب کیمیاگر، داستان چوپانی اسپانیایی به نام سانتیاگو را روایت می‌کند که زادگاهش در اندلس را ترک و به شمال آفریقا می‌رود تا گنجی مدفون را در حوالی اهرام مصر پیدا کند. سانتیاگو در این راه با زنی کولی، مردی که خودش را پادشاه می‌داند و یک کیمیاگر آشنا می‌شود. او همچنین دل در گرو فاطمه، دختر صحرا می‌بندد. هیچ‌کس نمی‌داند این گنج چیست و آیا سانتیاگو می‌تواند بر موانع راهش در صحرا غلبه کند یا نه؟! اما همه این افراد، سانتیاگو را در مسیر جست وجویش هدایت می‌کنند و این جست‌وجو به کشف گنجی مبدل می‌شود که فقط در درون آدمی، می‌توان آن را یافت. مشخصات کتاب: نویسنده: پائولو کوئیلو مترجم : آرش حجازی زبان کتاب : فارسی نوع فايل : PDF تعداد صفحه: 91 حجم کتاب: 0.6 مگابایت @Online_library_khorshid