eitaa logo
خدایا 🕋 رهایم نکن🔗
3هزار دنبال‌کننده
32.8هزار عکس
28.4هزار ویدیو
54 فایل
حتما روزیت بوده بیای📩 اینجا خدایی شو،🕊️ دلت روشن میشه🔆 ❤️تازمانیکه سلطان دلت خداست 💛کسی نمیتوانددلخوشیهایت را ویران کند. 💙باخدا باش وپادشاهی کن. 💜بی خداباش،هرچه خواهی کن 🔮 تبلیغات ارزان 🆔 eitaa.com/joinchat/800784548C35b1345b7e
مشاهده در ایتا
دانلود
بوی خوش🌺 🌱 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
حكايت كوتاه و شيرين👌 مردی از اولیای الهی، در بیابانی گم شده بود. پس از ساعتها سردرگمی و تشنگی، بر سر چاه آبی رسید. وقتی که قصد کرد تا از آب چاه بنوشد. متوجه شد که آب چاه خیلی پایین است؛ با خود گفت بدون دلو و طناب نمی توان از آن چاه آب کشید. هرچه گشت نتوانست وسیله ای برای بیرون آوردن آب از چاه بیابد. لذا روی تخته سنگی دراز کشید و بی حال افتاد. پس از لحظاتی، یک گله آهو پدیدار شد و بر سر چاه آمدند. و بلافاصله، از آب همان چاه سیراب شدند و رفتند. با رفتن آنها، آب چاه هم پایین رفت! آن فرد با دیدن این منظره، دلش شکست و رو به آسمان کرد و گفت: خدایا! می خواستی با همان چشمی که به آهوهایت نگاه کردی، به من هم نگاه کنی! همان لحظه ندا آمد: ای بنده من، تو چشمت به دنبال دلو و طناب بود، اما آن زبان بسته ها، امیدی به غیر از من نداشتند، لذا من هم به آنها آب دادم! سعی کنیم تنها امید و تکیه‌گاه مان رو فراموش نکنیم ... ✅خدا •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌹 مردی در کوهستان سفر می‌کرد که سنگ گران قیمتی را در رودخانه‌ای پیدا کرد. روز بعد به مسافرى رسید که گرسنه بود. آن مرد کیف خود را باز کرد تا غذایش را با مسافر شریک شود. مسافرِ گرسنه، سنگ قیمتی را در آن کیف دید و بسیار از آن خوشش آمد و پس از کمی درنگ از آن مرد خواست که آن را به او بدهد! آن مرد بدون درنگ، سنگ را به او داد و از یکدیگر خداحافظی کردند. مسافر از این که شانس به او رو کرده بود بسیار شادمان شد و از خوشحالى سر از پا نمى‌شناخت. او مى‌دانست که جواهر به قدرى با ارزش است که تا آخر عمر مى‌تواند راحت زندگى کند. بعد از چند روز مسافر برای پیدا کردن آن مرد به راه افتاد؛ بالاخره او را یافت و سنگ را به پس داد و گفت: خیلى فکر کردم! میدانم این سنگ چقدر با ارزش است، ولی آن را به تو پس مى‌دهم با این امید که چیزى را به من دهی که از آن ارزشمندتر است! آن مرد گفت چه چیزی؟! مسافر گفت اگر مى‌توانى، چیزی را به من بده که باعث شد چنان قدرتمند شوی که راحت از این سنگ دل بکنی و ‌آن را به من ببخشی. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
9.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙تلاوت آیاتی زیبا از سوره استاد عبدالباسط 🔵كلمه‌ى‌ «تَحْمِلُ» از ريشه‌ى «حمالة»، به معناى كفالت و برعهده گرفتن است و ممكن است مراد از حمل رزق، ذخيره‌سازى براى آينده باشد. در آيه‌ى 56 به هجرت سفارش شد، در اين آيه مى‌فرمايد: مهاجرانِ در راه خدا نگران رزق و معاش خود نباشند، خدايى كه به انبوه جنبنده‌هاى ناتوان رزق و روزى مى‌دهد، رزق شما را هم خواهد داد. براى تقويت ايمان و توكّل بر خداوند، به الطاف الهى نسبت به موجودات ديگر توجّه كنيم. «وَ كَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ» 7- رزق و روزى به زرنگى نيست. «لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُها وَ إِيَّاكُمْ» 8- براى خداوند، رزق دادن به جنبنده‌هاى ناتوان و انسان‌هاى سالم و كاردان، يكسان است. «يَرْزُقُها وَ إِيَّاكُمْ» 9- علم و آگاهى خداوند ضامن تأمين روزى موجودات است. «السَّمِيعُ الْعَلِيمُ»🔴 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
حاج میرزا خلیل تهرانی که از اطبای مشهور و دانشمندان عالی قدر شیعه است در زمان سید صاحب ریاض در کربلا به مداوای بیماران اشتغال داشت. او می‌گوید: هنگامی که ساکن کربلا بودم مادرم در تهران زندگی می‌کرد، شبی او را در خواب دیدم به من گفت: پسر جان من از دنیا رفته ام، جنازه‌ام را پیش تو می‌آورند. کسی دماغم را شکست. چیزی نگذشت که نامه ی یکی از دوستانم به دستم رسید، در آن نامه نوشته بود: مادرت از دنیا رفت، جنازه اش را با جنازه‌های دیگر فرستادیم. وقتی جنازه‌ها وارد شد مراجعه کردم، گفتند: ما خیال می‌کردیم شما ساکن نجف هستید جنازه ی مادرت را در رباط ذی الکفل گذاشتیم. پیوسته موضوع شکستن دماغ در نظرم بود. بالاخره جنازه ی مادرم را تحویل گرفتم، همین که کفن را باز کردم دیدم دماغش شکسته است، علتش را پرسیدم، گفتند: این جنازه بالای جنازه‌های دیگر بود اسب‌ها میان رباط در هم آویختند و به جنازه‌ها برخورد کردند و این جنازه از بالا به زیر افتاد، دیگر ما اطلاعی نداریم. پیکر مادرم را به ساحت مقدس حضرت ابوالفضل (ع) آوردم، آن جا عرض کردم: یا ابالفضل! مادرم نماز و روزه را خوب نمی توانست انجام دهد، اکنون به شما پناه آورده ام، به فریادش برس، من با شما عهد میبندم پنجاه سال نماز و روزه برایش بخرم، پس از آن مادرم را دفن کردم. مدتی گذشت، شبی در خواب دیدم ازدحام و داد و فریاد زیادی بر پا است، خارج شدم دیدم مادرم را به درختی بسته اند و او را با شلاق می‌زنند، گفتم: چه کرده که او را می‌زنید؟ گفتند: حضرت ابوالفضل به ما دستور داده او را بزنیم تا مبلغی را که تعهد کرده بپردازد. داخل منزل شدم و مبلغی را که می‌خواستند آوردم، مادرم را رها کردند. او را به منزل آورده، به خدمتش مشغول شدم، وقتی از خواب بیدار شدم، حساب کردم مبلغی که در خواب از من گرفته بودند کاملا مطابق بود با پنجاه سال نماز و روزه، آن مبلغ را برداشتم نزد سید صاحب ریاض آوردم و تقاضا کردم از طرف مادرم پنجاه سال نماز و روزه بگیرند. 📙پند تاریخ30/2 ؛ به نقل از: دار السلام 2/ 245. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
❗️ 💔🕊 ماهمیشھ‌فکرمیکنیم‌شھدا یه کارخاصی‌کردن‌کہ‌شھیدشدن❗ ، نه‌رفیق . .🖐🏽 اونا خیلی‌کارهارونکردن‌که شھید شدن :)) •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📜 خودسازی دغدغه اصلی شما باشد. ❤️ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
. ‏عاشق اگر باشی شهید می‌شوی عاشق‌تر اگر؛ گمنام :)♥️ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•°🌻💛✨' دلتون ڪھ گرفت . . برید سراغِ رفقاۍ آسمونیتون :))💔 آخھ این زمینیا تو کار خودشونم موندن!🙂 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
نامت‌جھاد‌بود راهت‌جھا‌د‌بود‌ و‌عاقبتت‌شھادت🖐🏼 . "⃘♥️⃘" "⃘🌿⃘" •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📌امام علي (ع) فرمود: شمارا سفارش میكنم كه به ياد مرگ باشيد و از آن كمتر غفلت ورزيد؛چگونه ازچيزي غفلت مي كنيد كه او از شما غافل نيست؟ 📚« ،خطبه 188» •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
❤️داستانی از عجایب آیت الکرسی❤️ ✍«ابوبکر بن نوح» می گوید: پدرم نقل کرد: دوستی در نهروان داشتم که یک روز برایم تعریف کرد که من عادت داشتم هر شب آیة الکرسی را می خواندم و بر در دکان و مغازه ام می دمیدم و با خیال راحت به منزلم می رفتم. ✨یک شب یادم رفت آیةالکرسی را به مغازه بخوانم، و به خانه رفتم و وقت خواب یادم آمد، از همان جا خواندم و به طرف مغازه ام دمیدم. ✨فردا صبح که به مغازه آمدم و در باز کردم، دیدم دزدی در مغازه آمده و هر چه در آنجا بوده جمع کرده، بعد متوجّه مردی شدم که در آنجا نشسته. ✨گفتم: تو که هستی و در اینجا چه کار داری؟ گفت: داد نزن من چیزی از تو نبرده ام، نگاه کن تمام متاع تو موجود است، من اینها را بستم و همینکه خواستم بردارم وببرم در مغازه را پیدا نمی کردم، تا اثاثها را زمین می گذاشتم در را نشان می کردم باز تا می خواستم ببرم دیوار می شد. ✨خلاصه شب را تا صبح به این بلا بسر بردم تا اینکه تو در را باز کردی، حالا اگر می توانی مرا عفو کن، زیرا من توبه کردم و چیزی هم از تو نبرده ام. من هم دست از او برداشتم و خدا را شکر کردم. 📕شفا و درمان با قرآن ، ص 50 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•