هدایت شده از گالری نقاشی﴿•حُورٰا ٔ•﴾🌻🇵🇸
آیت الله مجتهدی
اگر دیدی نمازتان به شما لذت نمیدهد
قبل از تکبیر و شروع نماز بگویید :
"صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین (ع)"
آن نماز دیگر عالی میشود...❤️
#لبیک_یا_رسول_الله ✋💚
#من_محمد_را_دوست_دارم ❤️
هدایت شده از خدایا 🕋 رهایم نکن🔗
🔗🔗🔗
🔗🔗
🔗
💌هوالحق
🔗 #رمان_حورا
🖌به قلم: زهرابانو
🌸😍رمانی پر از توکل و تعهد به باورهای دینی .به درستی که یقین دارم؛ باخدا باش پادشاهی کن 💐
♦️کپی رمان بی اجازه ممنوعه❌
&ریپلای به قسمت اول رمان🔰
eitaa.com/khodayarahaymnakon/1502
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
خدایا 🕋 رهایم نکن🔗
🔗🔗🔗 🔗🔗 🔗 💌هوالحق 🔗 #رمان_حورا 🖌به قلم: زهرابانو #قسمت_هشتاد_هشتم بالاخره راه افتادند به سمت خانه
🔗🔗🔗
🔗🔗
🔗
💌هوالحق
🔗 #رمان_حورا
🖌به قلم: زهرابانو
#قسمت_هشتاد_نهم
_ واقعا متاسفم واسه مادر و پدری که حاضر میشن دست رو پسرشون بلند کنن.
مونا به طرف برادرش رفت و دستش را گرفت.
_ داداش کجا میری؟
_ جهنم، قبرستون اصلا به کسی چه ربطی داره من کجا میرم؟خیلی مهمم تو خونه.. بودن و نبودنمم فرق نداره.
مونا هر چه سعی کرد جلویش را بگیرد نشد و مهرزاد از خانواده اش دور شد. دلش شکسته بود، غرورش شکسته بود، دیگر هیچکس او را دوست نداشت و چقدر احساس غریبی می کرد در خانه و زندگی خانواده اش.
خیابان ها را یکی یکی طی کرد و به زندگی نامعلمومش فکر کرد. به حورا.. به مادرش، به امیر مهدی
نصف شب کلافه تر از همیشه از خارج خانه در رویا و افکارش غرق بود.
وقتی به خودش آمد دید که در پارکی تاریک درحال قدم زدن است.
هوا کمی سوز سرما داشت و مهرزاد با یک پیراهن آمده بود.
کمی خودش را جمع و جور کرد.
سیگاری دود کرد و با سوز سرمایی که چشمانش را میسوزاند رفیق شد.
به امیرمهدی فکر می کرد که وقتی از روی عقل نگاه می کرد، می دید که او گرینه بهتری است برای حورا، اما چه می کرد با خود خواهی و لجبازی اش؟
چرا نمیتوانست باور کند حورا مال او نیست؟
چرا میخواست حورا را مال خود کند؟
آیا واقعا عاشق بود؟
آیا حسش،حسی به جز تملک بود؟
کمی بعد خود را دم خانه حورا دید. بی اختیار زنگ را فشرد. صدای خواب آلود حورا از پشت آیفون آمد.
_ بله؟
_ مهرزادم باز کن.
_ مهرزاد اینجا چیکار میکنی؟
_باز کن حورا حالم خوب نیست بزار بیام تو شب نمیرم خونه. از خونه زدم بیرون.
با مامانم جر و بحثمون شد و دیگه برنگشتم خونه.
_ خب به من چه؟ برو خونه بهت میگم همسایه هامون دیدنت برام دردسر شده.
_وای حورا! برای اولین باره با سوم شخص باهام حرف می زنی. باورم نمیشه.
حورا که خواب از سرش پریده بود،گفت:چی میگی مهرزاد برو از اینجا کسی ببینت واسه من بد میشه میفهمی؟
– نه نمیخوام بفهمم تا صبح همین جا میشینم یا درو باز می کنی یا میشینم جلو درتون.
حورا با حرص گفت: هرکار دوست داری بکن.
سپس آیفون را گذاشت و عرقش را پاک کرد.
&ادامه دارد...
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
🔗🔗🔗
🔗🔗
🔗
💌هوالحق
🔗 #رمان_حورا
🖌به قلم: زهرابانو
#قسمت_نودم
کاش مهرزاد از آن جا برود مگر نه باید دنبال یک خانه دیگر می گشت. این دور و زمانه همه دنبال فرصتی هستند تا پشت سر کسی حرف بزنند. چه دیواری کوتاه تر از دختر جوان مجرد که تنها هم زندگی می کند؟؟
دلش به حال تنهایی خودش سوخت و روی زمین نشست. معلوم نبود باز چه جنجالی شده که مهرزاد از خانه فرار کرده است.
دلش به حال مهرزاد هم سوخت. می دانست لجباز تر از این حرف هاست
حتما تاصبح آن جا می نشست. باید یک جوری او را رد می کرد. اما چگونه این وقت شب؟
ناچار شد به آقای سلطانی متوسل شود.
از خانه خارج شد و در خانه همسایه شان را کوبید.
خانم سلطانی پشت در آمد ودر را باز کرد. با دیدن حورا ترسید و گفت: چی...چیشده حورا جان؟ چرا رنگت پریده؟
_ خانم سلطانی پسر عمم باز اومده دم در میگه اگه درو باز نکنی تا صبح میشینم همینجا. منم درو باز نکردم. می ترسم برام حرف دربیارن بخدا. میشه آقای سلطانی رو بفرستین برن ردش کنن؟
خانم سلطانی گفت:باشه عزیزم الان بیدارش میکنم بره تو برو استراحت کن.
حورا با خیال راحت به خانه رفت و روی تخت کوچکش دراز کشید. اما خوابش نمی برد و همه را تقصیر مهرزاد انداخت.
ساعت از دو هم گذشته بود اما حورا خوابش نمی برد.
بلند شد و به سمت پنجره رفت مهرزاد را ندید تا خواست پرده را بیندازد در پیاده رو مردی را دید که از سرما در خود مچاله شده بود.
باورش نمیشد!! امیر مهدی بود؟
مگر میشد؟
او این وقت شب این جا چه میکند؟
نفهمید چگونه چادرو ملافه را برداشت و به سمت راه پله دوید؛هیچ کدام از کارهایش دست خودش نبود.
در ساختمان را باز کرد و آرام آرام به سمت او رفت.
امیرمهدی از آن روز که حورا را در داخل ماشین آن پسر دیده بود طاقتش را از دست داده بود، به دنبالشان رفت.
وقتی دید حورا عقب نشست لبخندی زد؛البته از حورا بعید نبود.
تا در خانه، حورا را دنبال کرد.
کارش شده بود هرشب در خانه او رفتن.
حداقل می توانست این گونه رفع دلتنگی کند.
تا به امشب که امیر مهدی مهرزاد را در خانه حورا دید و چه قد خود خوری کرد که جلو نرود و حساب او را نرسد.
با خود گفت اگر حورا در را برایش باز کند برای همیشه می رود.اما... نه باز نکرد.
مطمئن شد به انتخابش، به عشقش اما پس دلیل آن استخاره که بد آمده بود چه بود؟
&ادامه دارد...
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
(تقویم همسران)
(اولین و پرطرفدارترین مجموعه کانالهای تقویم نجومی اسلامی)
✴️ شنبه 👈 10 آبان 1399
👈 14 ربیع الاول 1442👈 31 اکتبر 2020
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی .
🔥 مرگ یزید بن معاویه " ۶۴ ه.ق " .
🔥 مرگ هادی عباسی " ۱۷۰ ه.ق " .
🌙⭐️احکام دینی و اسلامی.
❇️ روز شایسته ای است برای امور زیر :
✅ طلب علم و حوائج .
✅ وام گرفتن .
✅ و مشارکت و دیدار با بزرگان نیک است .
👶مناسب زایمان و نوزاد روزی دار و عمر طولانی خواهد داشت . ان شاء الله
🤕بیمار امروز زود شفا یابد . ان شاءالله
🚖 مسافرت :
مسافرت خوب و سودمند و خیر دارد .
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 این روز از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است .
✳️ خرید ملک .
✳️ آغاز بنایی و خشت بنا نهادن .
✳️ و خواستگاری و عقد و ازدواج نیک است .
🔲این اختیارات تنها یک سوم مطالب سررسید همسران است بقیه امور را در تقویم مطالعه بفرمایید.
@taghvimehamsaran
💑 امشب ..
# مباشرت (شب یکشنبه ) ، فرزند همیشه حقیر و فقیر و خوار دیگران باشد .
💇💇♂ اصلاح سر و صورت
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث شادی می شود .
💉💉 حجامت خون دادن فصد زالو انداختن خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری، سبب خارش می شود .
😴😴 تعبیر خواب امشب.
خواب و رویایی که شب یکشنبه دیده شود تعبیرش از ایه ی ۱۵ سوره مبارکه ی " حجر " است.
لقالوا انما سکرت ابصارنا بل نحن قوم ...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که شخصی بی حد و حساب با خواب بیننده گفت و گوی باطل کند ، ولی به جایی نرسد و کار خواب بیننده خوب و روبراه شود . ان شاء الله. شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید .
💅 ناخن گرفتن
شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد.
👚👕دوخت و دوز.
شنبه برای بریدن و دوختن،#لباس_نو روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.
🙏🏻 وقت #استخاره در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر.
📿ذکر روز شنبه : یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه #یاغنی که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد .
💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_رسول_اکرم_(ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
#لبیک_یا_رسول_الله ✋💚
#من_محمد_را_دوست_دارم ❤️
#زندگی_معنوی
🌟«وجعل قلبه سليما»
«در قلب اوفقط پروردگار است.»
غیر خدا را، به نظر طریقی وطولی می بیند.
🌟زیرا می داند که:
«ما عندكم ينفد وما عند ألله باق»
«آنچه نزد شماست می رود و آنچه نزد خداست ماندنی است.»
#آیت_الله_حق_شناس
#لبیک_یا_رسول_الله ✋💚
#من_محمد_را_دوست_دارم ❤️
✨﷽✨
✅حکایت
✍مردی از اولیای الهی، در بیابانی گم شده بود. پس از ساعتها سردرگمی و تشنگی، بر سر چاه آبی رسید. وقتی که قصد کرد تا از آب چاه بنوشد. متوجه شد که ارتفاع آب خیلی پایین است؛ و بدون دلو و طناب نمی توان از آن آب کشید. هرچه گشت، نتوانست وسیله ای برای آب کشیدن بیابد. لذا روی تخته سنگی دراز کشید و بی حال افتاد. پس از لحظاتی، یک گله آهو پدیدار شد و بر سر چاه آمدند. بلافاصله، آب از چاه بیرون آمد و همه آن حیوانات از آن نوشیدند و رفتند. با رفتن آنها، آب چاه هم پایین رفت!
آن فرد با دیدن این منظره، دلش شکست و رو به آسمان کرد و گفت: خدایا! می خواستی با همان چشمی که به آهوهایت نگاه کردی، به من هم نگاه کنی!
همان لحظه ندا آمد: ای بنده من، تو چشمت به دنبال دلو و طناب بود، باید بروی و آن را پیدا کنی. اما آن زبان بسته ها، امیدی به غیر از من نداشتند، لذا من هم به آنها آب دادم
#لبیک_یا_رسول_الله ✋💚
#من_محمد_را_دوست_دارم ❤️
🏝 #داستان وپند⛳️
@pand141
⛳️🎣⛳️🎣⛳️🎣⛳️
✅حق الناس در آخرت
✍روايت داريم حق الناس در برزخ انسان را اسير مي كند مثلا يك سوم فشار قبر متعلق به غيبت است. در روايتی دیگر هست كه خداوند بر روي پل صراط كمينی قرار داده كه هر كس حق الناس بر گردن دارد، از آنجا به بعد حق عبور ندارد.
رسول اكرم (ص) فرمودند: بيچاره ترين مردم كسی است كه با اعمال خوب وارد صحراي محشر شود مثلا در نماز ، حج و ... مشكلی نداشته باشد و جز اصحاب يمين قرار گيرد اما زماني كه قصد ورود به بهشت می كند گروهی از مردم مانع می شوند . علت را جويا مي شود و می شنوند كه حقوق آنها را پايمال كرده است . در آن لحظه از فرشتگان كمك می طلبند و آنها می گويند: حلاليت بگير , يعنی قسمتی از اعمال خوب خود را به آنها بده تا حلالت كنند وقتی اين كار را می كنند متوجه می شوند ديگر هيچ چيز ندارند و نامه را به دست چپ می دهند كه از نظر پيامبر بيچاره ترين بنده ها هستند.
〖از بیانات حجت الاسلام رفیعی〗
💠
#لبیک_یا_رسول_الله ✋💚
#من_محمد_را_دوست_دارم ❤️
12.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔵 نظر اسلام
راجع به دعا نویسی و
سحر و
بیاثرکردن سحر و جادو
#پیشنهاد_دانلود
#لبیک_یا_رسول_الله ✋💚
#من_محمد_را_دوست_دارم ❤️
💔 آثار زیارت عاشورا
☀️امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند :
✨زيارت عاشورا را بخوان و از آن مواظبت کن، به درستی که من چند خير را برای خواننده آن تضمين می کنم:
✨اول، زيارتش قبول شود
✨دوم، سعی و کوشش او شکور باشد
✨سوم، حاجات او هرچه باشد از طرف خداوند بزرگ برآورده شود و نا اميد از درگاه او برنگردد، زيرا خداوند وعده خود را خلاف نخواهد کرد.
📗بحارالانوار جلد ۹۸ صفحه۳۰۰
#زن_بدکاره
در زمان حضرت صادق علیه السلام زن زانیه ای بود که هر وقتی بچه ای از طریق نامشروع می زائید به تنور می انداخت. و آنها را می سوزاند، تا این که اجلش رسید و مرد.
اقربا و خویشان او زن را غسل و کفن کردند و نماز برایش خواندند و به خاکش سپردند، ولی یک وقت متوجّه شدند زمین جنازه این زن بد کاره را قبول نمی کند و به بیرون انداخت، آن عده که در جریان دفن این زن بد کاره شرکت داشتند احساس کردند شاید اشکال از زمین و خاک باشد جنازه را در جای دیگری دفن کردند، دوباره صحنه قبل تکرار شد، یعنی زمین جسد را نپذیرفت و این عمل تا سه مرتبه تکرار شد.
مادرش متعجب شد آمد محضر مقدّس آقا امام صادق علیه السلام و گفت:
ای فرزند پیامبر به فریادم برس. . .
و جریان را برای حضرت بازگو کرد و متمسک و ملتجی به حضرت گردید، وجود مقدّس آقا امام صادق علیه السلام وقتی جریان را از زبان مادرش شنید متوجّه شد کار آن زن زنا و سوزاندن بچه های حرام زاده بود، فرمود:
هیچ مخلوقی حقّ ندارد مخلوق دیگر را بسوزاند، و سوزاندن به آتش فقط به دست خالق است.
مادر آن زن بد کاره به امام عرض کرد: حالا چه کنم. حضرت فرمود:
مقداری از تربت جدّم سیدالشهداء ابی عبداللّه الحسین علیه السلام را همراه جنازه اش در قبر بگذارید زیرا تربت جدّم حسین علیه السلام مشکل گشای همه امور است مادر زن زانیه مقداری تربت کربلا تهیه نمود و همراه جنازه گذاشت، و دیگر تکرار نشد.
📚 كشكول النور ج 2 ص 18
✨ #نسیم_تدبر_در_قرآن
🌷🌷🌷دعای رفع کینه نسبت به مومنان🌷🌷🌷
🌺🌺ﻭَﺍﻟَّﺬِﻳﻦَ ﺟَﺂءُﻭﺍ ﻣِﻦ ﺑَﻌْﺪِﻫِﻢْ ﻳَﻘُﻮﻟُﻮﻥَ ﺭَﺑَّﻨَﺎ ﺍﻏْﻔِﺮْ ﻟَﻨَﺎ ﻭَﻟِﺈِﺧْﻮَﺍﻧِﻨَﺎ ﺍﻟَّﺬِﻳﻦَ ﺳَﺒَﻘُﻮﻧَﺎ ﺑِﺎﻟْﺈِﻳﻤَﺎﻥِ ﻭَﻟَﺎ ﺗَﺠْﻌَﻞْ ﻓِﻲ ﻗُﻠُﻮﺑِﻨَﺎ ﻏِﻠّﺎً ﻟِّﻠَّﺬِﻳﻦَ ﺁﻣَﻨُﻮﺍْ ﺭَﺑَّﻨَﺂ ﺇِﻧَّﻚَ ﺭَءُﻭﻑٌ ﺭَّﺣِﻴﻢٌ «١٠ حشر».
ﻭ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﻬﺎﺟﺮﻳﻦ ﻭ ﺍﻧﺼﺎﺭ ﺁﻣﺪﻧﺪ، ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻨﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﻣﺎ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻧﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺑﺮ ﻣﺎ ﺳﺒﻘﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ، ﺑﻴﺎﻣﺮﺯ ﻭ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻫﺎﻱ ﻣﺎ ﻛﻴﻨﻪ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﺭﺍ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﺪﻩ. ﭘﺮﻭﺭﮔﺎﺭﺍ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﺗﻮ ﺭﺋﻮﻑ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻲ🌺🌺
✅" ﻏﻞ": (ﺑﺮ ﻭﺯﻥ ﺳﻞ) ﺩﺭ ﺍﺻﻞ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﻰ ﻧﻔﻮﺫ ﻣﺨﻔﻴﺎﻧﻪ ﭼﻴﺰﻯ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﻟﺬﺍ ﺑﻪ ﺁﺏ ﺟﺎﺭﻯ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ" ﻏﻠﻞ" ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ، ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﺣﺴﺪ ﻭ ﻋﺪﺍﻭﺕ ﻭ ﺩﺷﻤﻨﻰ ﺑﻪ ﻃﺮﺯ ﻣﺮﻣﻮﺯﻯ ﺩﺭ ﻗﻠﺐ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻧﻔﻮﺫ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﺑﻪ ﺁﻥ" ﻏﻞ" ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪﻩ است.
🔰آیه خواسته مردان الهی را در قالب دعا بیان می کند که از خداوند می خواهند اموات و گذشتگان را بیامرزد و با زنده ها با آرامش و بهشت وار زندگی کنند؛ چون در بهشت مومنین هرگز بدی یکدیگر را نمی خواهند و برادرانه زندگی می کنند. مومن هم در دنیا باید نسبت به همسایه و مسلمانان خیر خواه باشد. هر کسی در دنیا نسبت به دیگران کنیه یا حسادت داشته باشد، در واقع جهنم منقول در درون خود حمل می کند. این یک تست روانشناسی دینی است برای تشخیص اینکه در دنیا بهشتی یا جهنمی زندگی میکنیم. این تفکر بهشتیان در دعای مردان راستین به این ترتیب در قرآن ذکر می شود که نسبت به گذشتگان و پیشگامان در ایمان باید با دید احترام نگاه کرد و برای آنها تقاضای آمرزش کرد ؛ مثل شهدا، علما ، معلمین و...که ما در کنار سفره و تالیفات آنها نشستیم. نسبت به کسانی که با آنها اکنون زندگی می کنیم، هم نداشتن کنیه و حسادت است که باعث می شود با آرامش کنار هم زندگی کنیم. این یک خط گوشه ای از فرهنگ غنی اسلام است برای روابط اجتماعی سالم که در هیچ کجای عالم نظیرش پیدا نمی شود.
#رفع_حسادت
#لبیک_یا_رسول_الله ✋💚
#من_محمد_را_دوست_دارم ❤️