🔉 #پادکست_امام_حسینی 🎧 گــــوهـــر مــعــرفــت آمده ام از سمت سرزمین خواهش های دانایی... تا با شناخت امام زمانم در صراط شناخت پروردگارم گام برداشته باشم #السلام_علیک_یا_اباعبدالله #اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•

چندسالی میشد بابام مرده بود منم تنها فرزند مادرم بودم اوایل مامانم ناراحت بود از مرگ بابام ولی بعد از چند روز دیدم خوشحاله میخنده لباسای عجیب میپوشه حتی آرایش میکنه یه روز دیدم از انباری خونه اومد بیرون درحالیکه استرس داره وقتی فهمید نگاهش میکنم تهدیدم کرد که هیچوقت نرم اونجا تا اینکه یک شب ...😭😭😭 سرگذشت واقعی https://eitaa.com/joinchat/935854385Cad8bf7484d

🏴 سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ... پدرمهربانم، سلام ... ▪️#آجرك_الله_يا_بقية_الله اگر سحر برسد، وای اگر سحر برسد همین که قافلۀ شام، از سفر برسد همین که زینب، قصه به قصه مویه کند همین که طاقت ام البنین، به سر برسد دروغگو باش ای فجر صادق و در خواب بمان که وقت رجعت آن غایب از نظر برسد بیاید و رجز انتقام سر بدهد بیایید و اجل انتظار، سر برسد إلٰهي به زينب كبرىٰ عَجِّل لِوَليكَ الفَرَج …. ➖➖➖➖➖ ▪️يا رب الحسين بحق الحسين ▪️إشف صدر الحسين #بظهور_الحجة #اللھم‌عــــجل‌ݪوݪیــــڪ‌اݪفــــࢪج‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•

چقدر این صدا به دل میشینه...✨🌱 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•

🔙 شخصی بر سفره امیری مهمان بود، دید که در میان سفره . دو کبک بریان قرار دارد، پس با دیدن کبک ها شروع به خندیدن کرد . امیر علت این خنده را پرسید، مرد پاسخ گفت: در ایام جوانی به کار راهزنی مشغول بودم. روزی راه بر کسی بستم آن بینوا التماس کرد که پولش را بگیرم و از جانش در گذرم اما من مصمم به کشتن او بودم. در آخر آن بیچاره به دو کبک که در بیابان بود رو کرد و گفت.... ادامه ی داستان ➡️

#کلامی از بزرگان 🌹حاج_اسماعیل_دولابی: 🔻 دعا ڪن ولے اگر اجابت نشد با خدا دعوا نڪن... 🔻 نگذار میانہ‌ات با او بهم بخورد... 🔻 خدا غیور است و اجابتت مے‌ڪند... اگر مے‌خواهید دعایتان گیرا شود اول براے دیگران دعا ڪنید. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•

کوتوله معلولِ مسیحی بنام سمیر، بر دوش دوست نابینای مسلمان خود بنام عبدالله بود.سمیر بر دوش عبدالله در رفت و آمدهایش به او وابسته بود و نقش چشم عبدالله نابینا را داشت و در کوچه پس کوچه‌های دمشق با راهنمایی وی، عبدالله از چاله‌ها و پستی بلندی‌ها می‌گذشت. هر دو در کودکی یتیم شدند و بدون سرپرست در اتاقی با هم زندگی می‌کردند و با هم کار می‌کردند.سمیر قصه‌گو بود و در یکی از قهوه خانه‌های قدیمی و معروف دمشق برای مردم قصه می‌گفت و عبدالله روشندل کنارقهوه‌خانه نخود و لوبیای داغ می‌فروخت .سمیر قبل از عبدالله درگذشت و عبدالله به شدت متاثر شد،طوری که یک هفته تمام در اتاقش گریست، تا جائی که جسد بی‌جانش که از شدت اندوه فوت شده بود را در اتاقش پیدا کردند.این دو مرد ساده دل، که دین یکدیگر را نفهمیدند، با هم زندگی کردند و به انسانها ثابت کردند که ما به همدیگر نیاز داریم بدون اینکه دین و باور یکدیگر را در نظر بگیریم. 💠ملت عشق از همه دینها جداست 💠عاشقان را ملت و مذهب خداست •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•

✅ حـتـماً برای خودتون و خانوادتون حرز تهیه کنید چون بلایا و آسیب‌ها روز به روز بیشتر می‌شوند؛ یک‌بار تهیه کنید و تا آخـر عمر از برکاتش بهره مند شوید✨🌹 https://eitaa.com/joinchat/2137981419C02de534f55 با داشتن حرز امام جواد علیه السلام خیالمون راحت هست که هیچ چشم زخمی اثر نمی‌کنه و همیشه احساس امنیت و آرامش داریم🌹☺️ حرز رو از جای مطمئن بخرید📜👌

به ستوه آمده ام در دلم طوفانی برپاست قایق کوچک دلم میان امواجِ دریایی خروشان و وحشی در تلاطم است راه ناپیداست، در تاریکی آسمان پر از ابرهای تیره در جستجوی نوری نگاهم به آسمانهاست خدایا تو همان نوری که راه را از تو جستجو میکنم نور الهی ات را بر من بتابان و راه را بر من نشان بده دستم را بگیر مگذار قایق کوچک دلم طعمه ی دریای خروشان بی رحم زندگی غرق شود •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•

-من‌هرکجای‌زندگیمودیدم‌ توبودی‌حسین‌جان..💔 #حسین‌جانم #صوت‌الشهدا •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•