المِراءُ بَذرُ الشَّرِّ
مجادله، بذرِ شرّ است
#امام_علی_علیه_السلام
#غررالحكم_حدیث393
🌱[ بـرای استجـابـت، چقــدر بایـد دعـا کــرد؟]🌱
🍃برخی از بلاها ممکن است با دعای مختصری رفع شود، اما برخی بلاها برای برطرف شدن نیازمند دعای زیاد است.
حضرت آیت الله بهجت(ره)، گاهی اوقات که از ایشان در مورد علت برطرف نشدن برخی مشکلات با وجود دعا سوال میشد، میفرمودند هنوز ظرف دعایش پر نشده. یعنی هنوز به اندازۀ کافی دعا نشده است.
👈امام صادق علیه السلام می فرمایند :
🌱[نیز بر فراوانی دعا تاکید میفرمودند و میگفتند: «بسیار» دعا کن؛ زیرا دعا کلید هر رحمتى است و مایۀ روا شدن هر حاجتى است[که قابل روا شدن باشد]، و آنچه نزد خداست جز با دعا به دست نمىآید. هیچ درى نیست که «بسیار کوبیده» شود، مگر آن که به زودى به روى کوبندۀ در باز گردد.]🌱
🍃فأکثِرْ مِن الدُّعاءِ، فإنّهُ مفتاحُ کلِّ رحمةٍ، ونجاحُ کلِّ حاجةٍ، ولا یُنالُ ما عِندَ اللَّهِ إلّا بالدُّعاءِ، ولیسَ بابٌ یَکثُرُ قَرعُهُ إلّایُوشِکُ أنْ یُفتَحَ لِصاحِبِهِ.
📚کافی، جلد۲، صفحه۴۷۰
#متن_نوشت
#میزان_دعا
#دعا_کلید_رحمت
#ظرف_دعا
#استوری✨﷽✨
✅خدايا
یادم بده آنقدر مشغول عیبهای خودم باشم
که عیب های دیگران رانبینم...
یادم بده اگر کسی را بد دیدم
قضاوتش نکنم، درکش کنم...
یادم بده بدی دیدم"ببخشم" ولی بدی نکنم!
چرا که نمیدانم بخشیده میشوم یا نه...
یادم بده اگر دلم شکست نفرین نکنم،
دعا کنم، نتوانستم سکوت کنم...
یادم بده اگر سخت بگیرم
"سخت میبینم"...
یادم بده به قضاوت کسی ننشینم چرا که
در تاریکی همه شبیه هم هستیم...
یادم بده چشمانم را روی بدیهاو تلخیها ببندم
چرا که چشمان زیبا، بیشک زیبا مى بيند همه دنيا را...
✅ #تلنگر از نوع بچه بسیجی :
اومد و بهم گفت میشه ساعت ۴ صبح بیدارم کنی تا داروهام رو بخورم؟
ساعت ۴ صبح بیدارش کردم تشکر کرد و بلند شد و از سنگر بیرون رفت ..
بیست دقیقه گذشت اما نیامد، نگرانش شدم رفتم دنبالش🚶♂
دیدم داخل یک گودال نشسته و توش نماز شب میخواند و زار زار گریه می کند 😭
بهش گفتم: مرد حسابی! تو که منو نصفه جون کردی! میخواستی نماز شب بخونی، چرا به دروغ گفتی مریضم و میخوام داروهام رو بخورم؟!😠
برگشت و گفت: خدا شاهده من مریضم😩
چشمای من مریضه!
۱۶ سالمه!
توی این ۱۶ سال امام زمان را ندیده !
دلم مریضه بعد از ۱۶ سال هنوز نتونستم با خدا خوب ارتباط برقرار کنم!
گوشام مریضه هنوز نتونستم یه صدای الهی بشنوم....و....😭
✍ از خاطرات جبهه
#بسیج
#هفته_بسیج
سخت است جهان ، بی تو ...
من سخت نمی گیرم
سخت است جهان بی تو
با مرگ گلاویزم
تنگ است زمان بی تو
هر شب پس هر پاییز
پاییز دگر روید
این است جهان بی تو
تکرار خزان بی تو
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
❓ برای استجابت، چقدر باید دعا کرد؟
🔸برخی از بلاها ممکن است با دعای مختصری رفع شود، اما برخی بلاها برای برطرف شدن نیازمند دعای زیاد است.
🔸حضرت آیت الله بهجت(ره)، گاهی اوقات که از ایشان در مورد علت برطرف نشدن برخی مشکلات با وجود دعا سوال میشد، میفرمودند:
هنوز ظرف دعایش پر نشده.
یعنی هنوز به اندازۀ کافی دعا نشده است.
🔸امام صادق (ع) نیز بر فراوانی دعا تاکید میفرمودند و میگفتند:
«بسیار» دعـــــــ🙏ــــــــــــا کن؛
زیرا دعــــــــــــ🙏ـــــــــا
کلیــــــــــــــــــ🔑ــــــــــــــــد
هر رحمتـــــــــــ🌸ــــــــــــــى است
و مایۀ روا شدن
هر حاجتــــــــــــــــ🔐ـــــــــــــــــــى است[که قابل روا شدن باشد]
و آنچه نزد خداست جز با
دعـــــــــــــــ🙏ـــــــــــــــــا به دست نمىآید.
⏪هیچ درى نیست که «بسیار کوبیده» شود، مگر آن که به زودى به روى کوبندۀ در باز گردد.
🔸فأکثِرْ مِن الدُّعاءِ، فإنّهُ مفتاحُ کلِّ رحمةٍ، ونجاحُ کلِّ حاجةٍ، ولا یُنالُ ما عِندَ اللَّهِ إلّا بالدُّعاءِ، ولیسَ بابٌ یَکثُرُ قَرعُهُ إلّایُوشِکُ أنْ یُفتَحَ لِصاحِبِهِ.
📚کافی، جلد۲، صفحه۴۷۰
🔔 سرچشمه ی فساد
✅ امیرالمومنین امام علی علیه السلام:
فساد توده ی مردم، ناشی از فساد خواصّ است.
خواصّ، به پنج گروه تقسیم میشوند:
عالمان که راهنمایانِ به سوی خدایند
پارسایان که راه رسیدن به خدایند،
بازرگانان که اُمنای خدایند،
رزمندگان که یاوران دین خدایند
و حاکمان که سرپرستان خلق خدایند.
⚠️ پس، اگر عالم، طمّاع و مال اندوز باشد، دیگر از چه کسی باید راهنمایی خواست
⚠️ و اگر پارسا، به دنیا و آنچه مردم دارند راغب باشد، دیگر به چه کس اقتدا شود
⚠️ و اگر بازرگان، خیانتپیشه باشد و زکات ندهد، به چه کسی میتوان اطمینان و اعتماد کرد
⚠️ و اگر رزمنده، خودنما باشد و چشم به کسب مال و ثروت داشته باشد، دیگر به وسیله چه کسی از مسلمانان دفاع شود
⚠️ و اگر حاکم، ستمگر باشد و در احکام و فرامین خود، ستم و بی عدالتی روا دارد، دیگر به وسیله چه کسی دادِ ستمدیده از ستمگر گرفته شود؟
سوگند به خدا، که مَردم را نابود نکرد مگر:
عالمان طمعکار
و پارسایان دنیا خواه
و بازرگانان خیانت پیشه
و رزمندگان ریاکار
و حاکمان ستمگر.
📙 میزان الحکمه ، ج ۹ ، ص ۱۲۸
@dars_akhlaq.mp3
1.02M
🔊 كليپ صوتی
🎙🌸استادآيت الله #مشکینی (ره)
🔵 موضوع:توفیق انجام عبادات
✅ خیلی تأثیر گذار 👌👌
بسیار شنیدنی حتما گوش کنید
📩 #درس_اخلاق ✍ #عبادت
🔗🔗🔗
🔗🔗
🔗
💌هوالحق
🔗 #رمان_حورا
🖌به قلم: زهرابانو
#قسمت_صد_بیست_هفتم
مهرزاد کمی استراحت کرد. قراربود بعد از ظهر با آقای یگانه و چند تا از بچه ها که در شلمچه با هم آشنا شده بودند به مسجد محل بروند.
به ساعت نگاه کرد دیگر وقتی نمانده بود لباس هایش را پوشید و در آینه نگاهی به خودانداخت.
چقدر این تغییر را دوست داشت .
تغییری که مسیر زندگی اش را عوض کرده بود و چه کسی می دانست که سرانجام مهرزاد چه خواهد شد؟!
سکوتی خانه را فراگرفته بود به نظر می آمد که مریم خانم دیگر بحث را ادامه نداده و بیخیال ماجرا شده.
از آن طرف، هدی با امیر رضا به بازار رفته بودند.
لباسی بلند و سفیدی چشم هدی را گرفته بود. با خود گفت این لباس چقدر به حورا می آید.
اما مانده بود که به امیر رضا بگوید یا نه.
دیگر طاقت نیاورد و گفت: امیر رضا؟
_جانم؟
_میگم که... اون لباسه قشنگه؟!
_کدوم خانمی؟
_همون لباس سفیده که پشت ویترینه .
امیر رضا نگاهی انداخت و گفت : آره خانومی بریم تو مغازه بپوش ببینیم خوبه یا نه.
هدی گفت: چیزه ... میگم که من برا خودم نمیخوام که برا دوستمه.
_خب اشکال نداره، بریم بخریمش. برای دوستت اشکالی نداره؟
_نه عزیزم چه مشکلی؟! ممنون.
اما ته دل هدی می دانست که حورا ممکن است لباس را قبول نکند. یا شاید پولش را بدهد. اما در هر صورت لباس را خرید.
فروشنده لباس را به دست هدی داد و امیر رضا پول آن را حساب کرد.
از بازار که بیرون آمدند موبایل امیر رضا زنگ زد.پدرش بود که از او خواست به مغازه برود تا امیر مهدی بتواند به کار هایش رسیدگی کند
امیر رضا هم قبول کرد و هدی را به خانه حورا برد و خودش هم به مغازه رفت.
_سلام چطوری داداش؟
_سلام، خوبم. چرا دیر اومدی؟
_شرمنده رفته بودیم بازار دیر شد.
_آها خب من برم دیگه کاری نداری؟!
_کجا می خوای بری؟
_کجا می خوای بری حالا؟
_میرم دنبال مامان که بریم کت شلوار بخریم.
_آها. راستی مهرزاد نیومد کلیدو بگیره؟
_ آها می خواستم بهت بگم نه راستی نیومد خب الان مغازه خالیه زنگ بزن بهش ببین کجاست!
_باشه تو برو دیرت شد.
_یا علی خدافظ.
_به سلامت داداش گلم.
امیر رضا موبایلش را برداشت و شماره مهرزاد را گرفت. مهرزاد هیچوقت بد قول نبود اما این دفعه نیامده بود کلید را بگیرد.
دو بوق خورد که برداشت.
_بله سلام.
_سلام داداش چرا هن هن می کنی؟ کجایی؟؟
_ تو بارونم... ماشین نیاوردم.. نزدیکم دارم میام... کلیدو بگیرم.
_عه چرا ماشین نیاوردی خب؟
_ میام میگم.. فعلا یا علی.
ده دقیقه بعد مهرزاد در مغازه بود. مثل موش آب کشیده خیس خیس شده بود. امیر رضا سریع او را کنار بخاری نشاند و یک پتو آورد و دور مهرزاد پیچید.
از سرما میلرزید اما لبش همیشه می خندید.
_تو خونه ما جنگه داداش بخداو ترکشاشم می خوره به ما. بابام ماشینمو گرفته داده به مونا منم بی ماشین شدم رفت. خیابونام شلوغ بود تاکسی گرفتم همش تو ترافیک بودم. بعد دیگه وسطای راه پیاده شدم گفتم دیر نشه دویدم تا اینجا.
_وای مهرزاد از دست تو. خب خبر می دادی بهت میگفتم دیرتر بیا اشکال نداره.
_ نه داداش من قولم قوله نمی خوام بدقول بشم پیش تو. هر چند فکر کنم شدم.
_ نه عزیزم تو هنوزم همون آقا مهرزاد خوش قولی واسه ما. راستی چه ریش بهت میاد.
_ آره خیلی خودم خبر نداشتم فقط.
هر دو زدند زیر خنده که امیر رضا با لحن قشنگی گفت: چقدر خوب و خدایی تغییر کردی مهرزاد. این تغییر تو باعث شد که منم یه تکونی به خودم بدم از تو عقب نیفتم.
مهرزاد لبخند زیبایی زد و گفت: اختیار داری داداش. تو خودت خوبی، اصلا تکی. نیازی به بهتر شدن نداری.
_ فدات این حرفا که دیگه چوب کاریه. گرم شدی؟؟
_ آره قربون دستت. من شب زودتر میام کلیدو میدم بعدش با بچه های مسجد قرار دارم باید برم اونجا. اشکالی که نداره؟
_ نه داداش بیا در خدمتم.
مهرزاد رفت و شب ساعت۸ کلید را آورد به امیر رضا تحویل داد و راهی مسجد شد. همه آمده بودند و دور بخاری بزرگ مسجد حلقه زده بودند.
مهرزاد نیز به جمعشان اضافه شد و با اقای یگانه احوال پرسی کرد. آقای یگانه آن شب با بچه ها درباره شهدای مدافع حرم حرف زد. عکسشان را نشان بچه ها داد و گفت: ببینین بچه ها خیلیا دارن میرن بخاطر امنیت و آرامش ما. مثل قدیم.. مثل همون سالایی که جوونای ما با زن و بچه، مجرد، پیر، جوون همه رفتن جنگیدن تا ما آرامش داشته باشیم. الانم دارن واسه سوریه می جنگن. واسه حضرت زینب جون فدایی می کنن. پس بدونین مقامشون خیلی بالاتر از ماست. خیلی ها آرزو دارند مدافع حرم باشن.
خیلی ها دوست دارند شهید بشن.
خیلی ها هم برای مدافع حرم ارزش قائلند!
غصه میخورند ،حتی اشک هم می ریزند...
از حزب اللهی و مذهبی.
از حزب قلابی و غیر مذهبی.
خوشا بهحال کسانی که شرایط حضور در جبهه های جنگ سخت رو دارند...
&ادامه دارد...
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
🔗🔗🔗
🔗🔗
🔗
💌هوالحق
🔗 #رمان_حورا
🖌به قلم: زهرابانو
#قسمت_صد_بیست_ششم
به ساعت نگاه کرد. دیر وقت بود وسایلش را جمع کرد و خوابید.
صبح باصدای ساعت از خواب بیدار شد، یک لیوان چای نوشید و کمی خانه اش را مرتب کرد.
به سراغ موبایلش رفت تا پیام هایش را چک کند. با خود گفت مگر جز هدی کسی دیگری هم هس که پیام بدهد؟
«چقدر خوبن آدمایی که حتی وقتی خودتم حواست به خودت نیست هواتو دارن»
حدسش درست بود، هدی گفته بود که آقای حسینی با آقا رضا صحبت کرده و آقا رضا هم قبول کرده بود. برای شام آن ها را دعوت کرده بودند و حورا چقدر از این مهمانی ها بیزار بود.
حورا سری تکان داد و گفت: باز باید زخم زبون های زن دایی رو گوش کنم.
آهی کشید و به حمام رفت.
در خانه آقا رضا، زن و شوهر باز هم داشتند با هم بحث میکردند. مهرزاد هم نظاره گر این بحث بود و اخمی بر صورتش نشسته بود.
دیگر طاقت نیاورد و گفت: مادر من آخه مگه یه مهمونی چقد از وقت شما رو می گیره یا اگه بخواین غذا درست کنید چی ازتون کم میشه؟
مریم خانم گفت : چشمم روشن کم مونده بود تو به من دستور بدی.
_مادر جان من دستور ندادم ولی..
_ولی نداره که من نه از این دختره خوشم میاد نه از اون خانواده خواستگارش.
مهرزاد برای پایان دادن به بحث گفت: بابا من از بیرون شام میگیرم تمومش کنین.
_ خیلی خوشم میاد ازشون که پسرم میخواد بره براشون شامم بگیره. هی بشکنه دستی که نمک نداره.
مهرزاد پوزخندی زد و به اتاقش رفت. از طرفی از ازدواج امیر مهدی و حورا خوشحال بود و از طرفی دیگر از رفتار مادرش ناراحت.
&ادامه دارد...
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
هدایت شده از ▫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼با نام و یاد خدا
🌸می توان بهترین روز
🌼را برای خود رقم زد
🍂🌸پس با تمام وجود بگوییم
🌸بسم الله الرحمن الرحیم
🍂🌸الـ️ـهی به امید تو
🌸🍂
#هفته_بسیج
#بسیج
#کرونا
هدایت شده از ▫
📌 #طرح_مهدوی
🔆 یا اباصالح
🌸🍂 آب اگر تشنه نام تو نشد دریا نیست
فکر کن عشق تو ما را بکُشد زیبا نیست؟🍂🌸
🌹سلام عشق عالم امکان🌹
♥️🌿سلام محور زمین و زمان🌿♥️
♥️🌷 #امام_زمان مهربانم🌷♥️
(تقویم همسران)
⬅️ اولین و پرطرفدارترین مجموعه کانال های تقویم نجومی ، اسلامی.
✴️ یکشنبه 👈 2 آذر 1399
👈 6 ربیع الثانی 1442👈 22 نوامبر 2020
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی .
🔥 مرگ هشام بن عبد الملک بن مروان ملعون " 125 ه.ق " .
🏯 بناء شهر بغداد توسط منصور دوانقی " 146 ه.ق " وی سادات بنی الزهراء را زنده زنده داخل دیوارهای شهر گذاشت لعنت خدا بر او باد .
🌙🌟 احکام دینی و اسلامی .
❇️ امروز روز شایسته ای است برای امور زیر :
✅ خواستگاری ، عقد ، ازدواج .
✅ خرید وسیله سواری .
✅ و رفتن به تفریح و شکار نیک است .
👼 برای زایمان مناسب و فرزندش خوش قدم و پر روزی خواهد شد . ان شاء الله
✈️ مسافرت :
مسافرت خوب و سودمند و خیر دارد .
@taghvimehamsaran
🔭 احکام نجوم.
🌗 امروز برای امور زیر خوب است :
✳️ برای دیدار بزرگان .
✳️ دادن سفارشات تجاری .
✳️ و از شیر گرفتن کودک نیک است .
💑مباشرت و مجامعت.
مباشرت امشب (شب دوشنبه) ، فرزند حافظ قرآن گردد . ان شاء الله
⚫️ طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری، باعث بلای ناگهانی خواهد شد .
💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن
#خون_دادن یا #حجامت#فصد#زالو انداختن در این روز، از ماه قمری ، باعث رعشه اعضا می شود .
😴😴تعبیر خواب
خوابی که شب " دوشنبه " دیده شود طبق آیه ی ۷ سوره مبارکه " اعراف " است.
و الوزن یومئذ الحق فمن ثقلت موازینه ...
و چنین استفاده میشود که خواب بیننده انجام کاری از کارهای خود را به گروهی واگذارد و برخی در انجام آن تلاش کنند و موجب ترفیع مقامشان نزد او گردد و برخی کوتاهی که از چشم وی بیفتد . و به این صورت مطلب خود رو قیاس کنید......
💅 ناخن گرفتن
یکشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد.
👕👚 دوخت و دوز
یکشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود.
✴️️ وقت #استخاره در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب.
❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه #یافتاح که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد .
💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_علی_علیه_السلام و #فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸ب بامیدپرورش نسلی مهدوی انشاءالله🌸
امام صادق عليه السلام:
حكايت دنيا، حكايت آب درياست كه هرچه تشنه از آن بيشتر بنوشد، تشنه تر مى شود تا سرانجام، او را بكُشد
.
#هفته_بسیج
#بسیج
#کرونا
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴#صحنه ای جدید و باور نکردنی از قیامت...!
#استاد_عالی
🔴گناه مانع طول عمر می شود:
🔹اگر چه #مرگ در اختیار انسان نیست، لیکن اعمال ما در طولانی شدن یا کوتاه شدن عمر ما دخالت دارند؛ یعنی #اعمال و رفتار ما در زندگی ما تأثیر می گذارند. حضرت #علی (ع) می فرماید: «اعوذ باللّه من الذنوب الّتی تعجّل الفناء؛ از گناهانی که در نابودی #شتاب می کنند به خدا پناه می برم».
📚:اصول کافی، ج ۲،ص۳۴۷
♨️ #عالم_برزخ
✍مکانی نا مشخص است که در آن از #قبر باز می شود یعنی تا زمانی که #جسد را در قبر نگذاشته اند به معنای این است که او هنوز به درب این خانه نزدیک نشده است و روح در این عالم سیر می کند و #سرگردان است تا اینکه #بدنش به خاک بچسبد حال در قبر بگذارند یا اینکه روی زمین روی خاک بگذارند (همه از خاکیم و به خاک باز می گردیم) اما نوع #عذاب و #پاداش در قبر و روی زمین باهم تفاوت دارند اما در برزخ انسانهای #گنهکار به صورت #حیوان و جانوران هستند چرا که امام سجاد(ع) فرمود در عالم برزخ افرادی که عذاب می شوند به شکل حیوان در می آیند و انسان به شکل شیر گرگ روباه سگ خوک گوسفند هستند که هر کدام به نوع عملشان #عذاب می شوند و علاوه بر این جانورانی به شکل بوزینه میمون الاغ و کفتار نیز هستند و تنها قسمتی که انسان به شکل خودش عذاب می شود سرزمین #بهوت یا جاهلان است سرزمینی که افراد آن مردمانی کافر بت پرست و دشمنان خدا و اهل بیتش بوده اند با چهره خود عذاب داده شد اما مکانهایی که یک روح باید از آن سرزمین ها عبور کند #چهار_منزل است و هر منزل دارای چند سرزمین با عذاب و عقوبتهای خودش نسبت به گناهان می باشد(سرزمین تکلف- سرزمین اماره-سرزمین لوامه-سرزمین مطمئنه که در بالا توضیح دادیم.
#سخن_بزرگان 🕊
#حاج_اسماعیل_دولابی :
یک وقت نگویید هرچه دعا میکنیم
مستجاب نمیشود اگر خدا نمی خواستشما نمیتوانستید دعا کنید.
وقتی باحال دعا باخدا حرف میزنیم
این راخدا خواسته که نصیب ماشده
است بیجهت دست ها را بالا
نگرفته ایم خودش اول اجابت کرده
بعد ما دعـا کردیم.
🌱|
#هفته_بسیج
#بسیج
#کرونا
#درس_اخلاق
🔻 حُب دنیا ...
✍🏼 خاطره ای شنیدنی از زبان شهید حاج #احمد_کاظمی ...
📍 دلبستگی به دنیا است
دلبستگی به مغازه، فرزند، پول، خانه، ماشین و… اینها مانع یاری کردنِ امام زمان است. حضرت که بیایند، بگویند به جنگ بروید، اگر وابستگی داشته باشید ترمز میکنید...!
نمیتونید جلو بِرید.
برعکسِ شهدا
🎙 شهید احمد کاظمی میگوید:
شهید حسین خرازی پیشم آمد و گفت: من در این عملیات شهید میشوم.
گفتم: از کجا میدانی؟ مگر علم غیب داری؟
گفت: نه، ولی مطمئنم. چند عملیات قبل، یک خمپاره کنار من خورد.
به آسمان رفتم.
فرشته ای دیدم که اسم های شهدا را مینویسد. تمام اسم ها را میخواند و میگفت وارد شوید...
به من رسید گفت حاضری شهید بشی و بهشت بری؟
یه لحظه زمین رو دیدم گفتم: " یک بار دیگر برگردم بچه و همسرم را ببینم، خوب میشود.
تا این در ذهنم آمد زمین خوردم.
چشم باز کردم دیدم دستم قطع شده و در بیمارستانم.
اما دیگر وابستگی ندارم. اگر بالا بروم به زمین نگاه نمیکنم..."
‼️گاهی ما بخاطر وابستگی هایمان، توفیقات بزرگی را از دست میدهیم ....