#تلنگـــر⚠️
شیطان میگه: همین یڪ بار #گناه ڪن،بعدش دیگه خوب شو!
/۹یوسف/
خــدا میگه: باهمین یڪ گناه ،ممکنه
#دلت بمیره و هرگز توبه نکنی،
وتا ابد جهنمی بشی...!! 💔✋
/۸۱بقره/
#حواستهست؟
#کارشیطانوسوسهاستنهاجبار....
#العجل...🖤
#اللهمعجللولیک_الفرج
❄ آیا عزرائیل هیولاست😱 ❄
💞 متأسفانه یکی از جفاهایی که برخی از ما در رابطه با #ملک_الموت و حضرت عزرائیل انجام می دهیم دید بدی است که نسبت به این بزرگوار داریم . یعنی گاهی از ملک #مقرب الهی یک هیولا ترسیم می کنیم . این خیلی بد است که بی جهت یک #تنفری از ایشان در خود ایجاد کنیم .
🔸تعداد #ملائک بی شمار است اما چهار فرشته رئیس فرشتگان هستند . یکی از فرشتگان حضرت #جبرائیل (ع) است که ایشان و زیر دستان او مأمور در علم ، معرفت ، وحی و الهام رساندن به اهل آن و در امداد های #غیبی هستند .
🔸برخی از ملائکه #مأمور رزق هستند و روزی ها را می رسانند که رئیس آنها حضرت میکائیل (ع) است . دسته ی بزرگی از #ملائکه هستند که مأمور حیات و زندگی بخشیدن هستند . زمانی که روح در جنین دمیده می شود حیات در او القاء می شود . یا هنگامی که در قیامت همه از #قبرها برانگیخته می شوند و دوباره زنده می شوند که مأمور این کار حضرت اسرافیل است . یک دسته ی عظیمی از #ملائکه مأمورین گرفتن جان و قبض روح هستند که اینها حضرت #عزرائیل (ع) و مأمورین زیر دست او هستند .
🔸حضرت عزرائیل جزو #روسای ملائکه و مقرب الهی است . در قرآن داریم که اینها بندگان بزرگوار #الهی هستند که هیچ معصیت ندارند . بنابراین حضرت عزرائیل #ملک ، نورانی وبسیار زیبا است .
🔸یعنی خود او چون ملک است و هیچ گناهی ندارد بنابراین بسیار زیبا است . مرحوم آیت اله #خوانساری که از اولیای الهی بود ایشان می گفت من حضرت عزرائیل (ع) را دیدم که چقدر زیبا است و اصلاً از او نترسیدم . هفت قدم به سمت من آمد از این حرکت فهمیدم که هفت روز دیگر بیشتر #زنده نیستم و همینطور نیز شد .
🔸اینکه برخی از افراد #ملائک مرگ را به چهره های دیگر می بینند ، در واقع در ظرف ادراک آنها یک نوع #زشتی است که در این ظرف آن ملک را زشت می بینند . مانند اینکه شما در یک ظرفی که آلودگی دارد آب #زلال بریزید .
🔸بنابراین خود او #زشت نیست و بسیار هم زیبا است اما برای برخی از افراد این ملائکه زشت هستند . چون زشتی باطنی خود آن فرد را نشان می دهند و مانند آینه #عمل می کنند
17.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#هوالباقي
ازعالمی پرسیدند؛
برای خوب بودن، کدام روزبهتراست؟
عالم فرمود: یک روزقبل ازمرگ
گفتند: ولی مرگ راهیچکس نمیداند
عالم فرمود: پس هر روز زندگی
را روزِآخرفکر کن وخوب باش
شاید فردایی نباشد
#چشم_اميد_ندارم_به_كسي_غير_حسين
«مـوعظه شـیــ🔥ــطان»
✨پس از آنکه حضرت #نوح علیه السلام قوم گنه کار خود را نفرین کرد و طوفان همه آنها را از بین برد، #ابلیس نزد او آمد و گفت : تو بر گردن من حقی داری که می خواهم آن را ادا کنم!
نوح گفت : چه حقی؟!
خیلی بر من سخت و ناگوار است که من بر تو حقی داشته باشم!
▪️ابلیس گفت : همان که تو بر #قومت نفرین کردی و همه آنها به هلاکت رسیدند و دیگر کسی نمانده که من او را #گمراه سازم! بنابراین تا مدتی #راحت هستم تا نسل دیگری بیاید!
نوح فرمود : حالا می خواهی چه جبرانی کنی؟!
ابلیس گفت :
✅در سه جا مراقب حيله من باش!
➊هنگامی که #خشمگین شدی!
➋هنگامی که بین دو نفر #قضاوت می کنی!
➌هنگامی که با زن #نامحرم خلوت می کنی و هیچ کس نزد شما دو نفر نیست!
در چنین مواقعی به یاد من باش که کار خود را خواهم کرد.
📚بحارالانوار ج۱۱ ص۳۱۸
👈
🔰امام محمد باقر علیه السلام می فرمایند:
⚜بهشت در لا بلای ناراحتیها و صبر و شکیبایی و استقامت پوشیده شده است، هر کس در برابر ناراحتیها ( و ترک شهوات) در دنیا شکیبایی کند داخل بهشت می شود
⚜و دوزخ در لا به لای لذات نامشروع و شهوات سرکش پیچیده شده و هرکس نفس خویش را در برابر این لذات و شهوات آزاد بگذارد داخل آتش می شود.
نورالثقلین ج 5 ص 507 حدیث 46 به نقل از تفسیر نمونه
🔵امام على عليه السلام:
أشقَى الناسِ مَن غَلَبَهُ هَواهُ، فَمَلَكَتهُ دُنياهُ و أفسَدَ اُخراهُ
🔴بدبخت ترين مردم كسى است كه #هواى_نفْس بر او چيره شود؛ پس دنيايش او را در اختيار خود گيرد و آخرت خويش را #تباه گرداند
📚غررالحكم حدیث3237
🔴 علت #پنهان بودن #اسرار بعد از #مرگ!
💟 امیر مومنان فرمودند:
🔸آنچه را كه #مردگان ديدند اگر شما مي ديديد، ناشكيبا بوديد و مي ترسيديد، و سخن حق را می شنيديد و فرمان می برديد.
🔸ولی آنچه آنها مشاهده كردند بر شما پوشيده است، و نزديك است كه پرده ها فروافتد. (مرگ به سراغ شما آید و پشت پرده غیب را مشاهده کنید)
📚 نهجالبلاغه خطبه 20
✴️ توضیح اینکه:
با مشاهده ی عینی اسرار مرگ انسان ایمان آورده و اطاعت خدا را میکند، اما چنین ایمانی بی فایده و از سر اضطرار خواهد بود.
🍃اما نشانه های سخن حق آشکار است و با بصیرت میتوان به آن ایمان آورد.
9.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 حب دنیا تا چه اندازه خوبه؟!
#ایمان_به_غیب
#دنیا_و_آخرت
خدایا 🕋 رهایم نکن🔗
🔗🔗🔗 🔗🔗 🔗 💌هوالحق 🔗 #رمان_حورا 🖌به قلم: زهرابانو #قسمت_نود_هفتم امیر رضا به سمت خانه هدی حرکت کرد
🔗🔗🔗
🔗🔗
🔗
💌هوالحق
🔗 #رمان_حورا
🖌به قلم: زهرابانو
#قسمت_نود_نهم
مهرزاد, پسری ک از دین و ایمان چیزی سرش نمیشد. حالا نوری درد دلش تابیده بود که او را مشتاق به دانستن می کرد.
اکنون دلش یک دلیل و منطق، یا یک تلنگر برای تغییر می خواست.
هرشب بعد از کارش به آن مسجد, که پناه گاه تنهایی هایش بود می رفت و تا نماز صبح آنجا بود.
آن روز بعد از اتمام نماز تصمیم گرفت با روحانی مسجد حرف بزند. از او نظر بخواهد که چه کند!
رفت جلو و سلامی کرد.
حاج آقا یگانه جوابش را با خوش رویی داد: سلام پسرم. بفرمایین درخدمتم.
_حاج آقا یکم حرف دارم باهاتون.وقت دارین؟
_خوشحالم که بتونم کمکت کنم. ولی پسرم یک راه کار دارم برات.
_جانم حاج آقا؟ امر کنین.
_ بنویس.. هرچی که فکرمیکنی لازمه بگی رو روی یک کاغذ بنویس و بیار بخونم.
_ولی من حرف زدن رو به نوشتن ترجیح میدم.
حتج آقا یگانه دستی به پشت مهرزاد کشید و گفت: پسرم از من به تو نصیحت, ذهنی که توانایی سرجمع کردن و نوشتن نداشته باشه, نمیتونه درست بگه و انتخاب کنه. پس بنویس
_چشم حاج آقا
روز بعد مهرزاد همه چیز را نوشت و در نامه ای تقدیم به حاج آقا کرد.
آقای یگانه با باز کردن نامه در دلش گفت:ای وای! این هموون جوونیه که دنبالش می گشتم.
روز بعد بعد از اتمام نماز، رفت سراغ مهرزاد و گفت:سلام پسرم. نامتو رو مطالعه کردم...من درخدمتتم. موافقی که باهم یه جلسه بیرون بزاریم تا سروقت باهم حرف بزنیم؟
_اره حاج آقا موافقم.شماره موبایلمو پایین اون نامه نوشتم. منتظر تماستون هستم. فقط یه چیزی... من شب میتونم بیام روزا سرکارم.
_هیچ اشکالی نداره هرطور راحتی پسرم.
مهرزاد بعداز آن کمی آرامش اعصاب گرفت و رفت مغازه. با امیررضا تماس گرفت و گفت که اگر مشکلی ندارد شب یکم زودتر برود.
_سلام داداش. خوبی؟ خسته نباشی.
_سلام مهرزاد جان ممنون. تو خسته نباشی. جانم؟
_میگم داداش.. شب عیب نداره یکم زودتر برم؟ یه جایی کار دارم؟
_امشب آره آره میتونی. خواستی بری یه زنگ بزن به من که تا بیام خودم درمغازه وایستم.
_چشم داداش. نوکرتم یاعلی.
_خدافظ.
امیر رضا خیلی از یا علی گفتن مهرزاد متعجب شده بود. او که از این حرف ها نمی زد.
اقای یگانه با مهرزاد تماس گرفت و شب ساعت ۸ درمسجدی به اسم مسجد قائم المهدی قرارگذاشت. شب سه شنبه بود.
ساعت ۸ شد مهرزاد باامیررضا تماس گرفت و با رسیدن او به سمت مسجد راه افتاد.
بادیدن مسجد گفت: عجب مسجد بزرگی! چقدرهم زیباست!
آن شب هرکسی مشغول کاری بود. از چند پسری که مشغول زدن بنر به درب ورودی مسجد بودن جویای آقای یگانه شد و اورا یافت...
&ادامه دارد...
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon