آنهایی که به تو آسیب رساندهاند، شایسته عشق و احترام نیستند. حتی اگر والدین تو باشند.
📚بدن هرگز دروغ نمیگوید
@onlybook
عادات را به سختی می توان ترک کرد و بی تردید، آموختن حقه های تازه به سگ های پیر، کار بیهوده ای است.
📚تیمبوکتو
@onlybook
من آن زنبورِ هرزهگرد نیستم که انگبین این گل را میمکد و سپس بهسراغ گل دیگر میرود. من مانند آن سوسکِ سیاهم که در سینهی گلی یگانه فرو میرود و در آن میزیَد تا سرانجام گلبرگها بههم آیند و سوسک در این بوس و کنارِ نهایی از دمزدن باز مانَد و در آغوش گلی که برگزیده است جان سپارَد!
ای یار، چنین است دلبستگی من به تو! تو آن گل لطیف و مهربانی که آغوش خود را در این دنیای دَنی بهروی من گشوده است. اندوه سیاه مرا در اعماقِ دل پُر مهرت دفن کن!
📚خانوادهٔ تیبو
@onlybook
هميشه به اين فكر مىكنم كه علت گريه چيست: در هنگام گريه، بدنمان در حال مبارزه با چيزی است كه ذهن و قلبمان نمیتوانند آن را توجيه كنند.
📚دور از خانه
@onlybook
مادر از همه ما ضعیف تر بود؛
نه بخاطر غصههای مشترکمان، بلکه بخاطر
غصههای خصوصی هر کدام از ما که خورده بود ...
📚قصر
@onlybook
▪️شادی از درون برمیخیزد. و آن حالتی است که ذهن ما ایجادش کرده است. گرچه موضوعات و شرایط بیرونی میتوانند علت احساس شادی ما گردند، اما موضوعات و شرایط، خودشان مسبب شادی ما نیستند.
▫️شیوهای که ما دربارهی آن موضوعات و شرایط احساس میکنیم _چیزی که ذهن ما درباره آنها میاندیشد_ علت شادی ماست.
▪️شیوهای که شما به چیزها نگاه میکنید و روشی که به آنها میچسبید حالت خرسندی یا ناخرسندی شما را تعیین میکند نه خود چیزها.
📚هنر شادمانی
@onlybook
انسان هرگز نمیتواند از رویاهای خود دست بکشد. رویا خوراک روح است.
همانطور که غذا خوراک تن است.
در زندگی بارها رویاهامان را فرو ریخته، و تمناهامان را ناکام می بینیم،
اما باید به دیدن رویا بپردازیم.
اگرنه، روحمان میمیرد ...
📚خاطرات یک مغ
@onlybook
بهترین بخش زندگی وقتهایی هست که دست به سیاه و سفید نزدهای و نشستهای و دربارهی زندگی فکر کردهای.
📚برشی از کتاب عامه پسند ....
@onlybook
سختی انسان رو از پا در نمیاره؛ بلکه استیصاله که آدم رو نابود میکنه. زمانی که نمیدونه باید چیکار کنه، زمانی که نمیتونه انتخاب کنه...
📚هومان
@onlybook
آیدا جانم
از صفر میباید شروع کنم، امّا برای آنکه به صفر برسم خیلی باید بکوشم. معذلک نَفَس گرم تو، وجود تو، عشقت و اطمینانت مرا نیرو میدهد. پر از امید و پر از انرژی هستم. تو را دارم و از هیچ چیز غمم نیست. از صفر که هیچ، از منهای بینهایت شروع خواهم کرد و از هیچ چیز نمیترسم. من در آستانهی مرگی مأیوس، در آستانهی عزیمتی نابهنگام تو را یافتم؛ وقتی تو به من رسیدی من شکست مطلق بودم، من مُرده بودم؛ پس حالا دیگر از چه چیز بترسم؟
📚مثل خون در رگهای من
@onlybook
– موضوع این است: فرض کن زن داری و زنت را هم دوست داری و عاشق زن دیگر می شوی …
+ معذرت می خواهم، از اینجا دیگر هیچ حرفت را نمی فهمم، این حرف تو برای من درست به همان اندازه عجیب و نامفهوم است که فرض کن وقتی اینجا خوب سیر شدیم از کنار دکان نانوایی که رد می شویم، یک نان قندی بدزدیم !
📚آنا کارنینا
@onlybook
آدم ها آنقدر زود عوض می شوند!
آنقدر زود که تو فرصت نمیکنی
به ساعتت نگاهی بیندازی...
و ببینی چند دقیقه بین دوستی ها
تا دشمنی ها فاصله افتاده است!
📚چراغ ها را من خاموش میکنم
@onlybook