هدایت شده از ناشناش اوپال
💬 | #پیام_جدید
متن پیام:
حالا دوباره راه انداختن اینجا هیچی، هرازگاهی رد میشی یه سه تا پست بذار رد شو
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
سعیمو میکنم:)))))
هدایت شده از ناشناش اوپال
💬 | #پیام_جدید
متن پیام:
ایوای ، سلااام #لویی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
عه سلام سلام
💬 | #پیام_جدید
متن پیام:
درس و مدرسه و چیکار میکنی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
خوبه امتحانات شروع شده نابودم
💬 | #پیام_جدید
متن پیام:
چیزی که اوپال قبلی سیو داری برامون بذاری؟
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
⏱ساعت: ۰۰:۰۱:۰۰
⏰تاریخ: جمعه اردیبهشت ۱۴۰۳
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
طراحی و کدنویسی : @Im_Azad
🆔 @harf_n
💬 | #پیام_جدید
متن پیام:
درس و مدرسه و چیکار میکنی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
خوبه امتحانات شروع شده نابودم
💬 | #پیام_جدید
متن پیام:
چیزی که اوپال قبلی سیو داری برامون بذاری؟
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
⏱ساعت: ۰۰:۰۱:۰۰
⏰تاریخ: جمعه اردیبهشت ۱۴۰۳
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
طراحی و کدنویسی : @Im_Azad
🆔 @harf_n
هدایت شده از ناشناش اوپال
💬 | #پیام_جدید
متن پیام:
هرچی از اوپال قبلی هست بذار برامون، تئوری و فکت ها و مقاله ها و..
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
بعضی چیزای قدیمی رو اینجا هم گذاشتم
حالا یه چند تا دیگم فوروارد میکنم، نمیدونم دیگه اونا رو هم گذاشتم یا نه
هدایت شده از "اوپال؛ 𝗈𝗉𝖺𝗅″
Zedbazi (MyRapFa.Com)Zedbazi – Bache Mahal (MyRapFa.Com).mp3
زمان:
حجم:
16.4M
"اول ما روانی شدیم تا یه روز جهانی شدیم"
تو چی دیدی تو من که من ندیدم خودم-
وقتی که با توام من یه اژدهام"
-
یاد کوچمون بخیر چقدر تنگ بود
سر تیم بعد بودنم میشد جنگ زود
مامانا نگران کی بریم خونه
چون نمی دونستن این خیابونا زندگیمونه
هممون یه رنگ بودیم از پول دار و فقیر و
میبستیم کل بُلوار و مسیر و
کَش نبود ولی خوردار و تقسیم می کردیم
تا بخریم نون با یه پنیر و
گیر میکرد یهو توپ زیر ماشین
یا میدیدیم که از جوب میره پایین
یه روز تمومه این مودی که داریم
مجبور بودیم جا دروازه قوطی بذاریم ما
خوب بودیم همه ضعیف رو باش
ولی قویم هوای بقیه رو داشت
یادتونم بچه محلای من
یه روز میاد که میپریم همه بغلایِ هم باز
-
"ولی فکر نکن خاطره مرده...
"برگا نمیریزن درخت شاخه نداره...
"برفی نمیاد که بخواد آب بشه...
-
ولی من هنو فکرم مِثِ سابقه'
خوندن پنج تا پسرِ نابغه..
#Music
هدایت شده از "اوپال؛ 𝗈𝗉𝖺𝗅″
یکی از مخوف ترین ارواح تایلندی، کراسو زن جوانی است که به ظاهر عاشق یک نجیب زاده شده بودولی پنهانی عاشق سرباز رده پایین سیامی شده بود. آن ها شب ها یواشکی در جنگل با هم ملاقات می کردند. عشق ممنوعه میان آن ها پنهان نماند و نجیب زاده از رابطه میانشان آگاه شد.
او تصمیم گرفت کراسو را زنده زنده در آتش بسوزاند و سرباز را مجبور کرد که شاهد این صحنه باشد. اشک ها و ضجه های عجیب و غریب او به گوش ساحره ای در جنگل رسید.
افسانه های تایلندی می گویند این جادوگر با خواندن طلسم تلاش کرد مانع سوختن او شود اما بیش از حد دیر رسیده بود و وردهایش تنها بر بخش های دخلی، امعا و احشام و سرش اثر کرد. پس از مرگ او، سرباز نیز به اعدام محکوم شد. چند سال بعد، نجیب زاده عشق را در چشمان زن دیگری یافت. آن ها ازدواج کردند و پس از گذشتن مدتی انتظار به دنیا آمدن فرزندی را می کشیدند.
پس از گذشت چند ماه مردم ادعا می کردند زنی را در اطراف خانه نجیب زاده دیده اند که سرش از بدنش جداست و دل و روده اش آویزان هستند. خبرها به گوش نجیب زاده رسید اما اعتنایی نکرد و به دیدن زن باردارش رفت. وقتی به اتاق زنش به سر جدا شده او مواجه شد. در حالی که شکمش را بریده بودند و نوزاد دنیا نیامده را به قتل رسانده بودند.
گفته می شود که روح سرگردانش شب ها به دنبال غذا راهی خیابان ها می شود و از خون، گوشت و مدفوع حیوانات تغذیه می کند. اگر از تایلندی ها دربار کراسو پرس و جو کنید می بینید که عده زیادی مدعی هستند او را شبی سرگردان در خیابان دیده اند و بسیاری اعتقاد دارند زنان باردار برای در امان ماندن از دست کراسو نباید شب تنها بخوابند.
#legends
هدایت شده از "اوپال؛ 𝗈𝗉𝖺𝗅″
اگه خوابهای تکراری زیاد میبینین، یعنی اینکه موضوعی هست که اذیتتون میکنه ولی شما بهش توجهای نمیکنین و ضمیر ناخودآگاه شما به شما هشدار میده!
#Psychology