eitaa logo
"اوپال؛ opal"
241 دنبال‌کننده
23 عکس
2 ویدیو
0 فایل
ترشحاتِ ذهنِ من! بدنبال افکارم می‌دوم و ندایِ مغزم را طی می‌کنم؛ این مغزِ من است؛ مغزی شلوغ، پر از افکار..🌿 -و نابغه‌ای که درون خود می‌پوسد- - کپی به هیچ عنوان، چه در ایتا چه در برنامه‌های دیگه.
مشاهده در ایتا
دانلود
می‌گویند انسان‌ها خیلی خوب می‌توانند رنج‌های خود را فراموش کنند و برای این‌که در این کار موفق شوند باید چون آتش همه چیز را در مورد خودشان بپذیرند. آزمایش تمام موجودات فرا می‌رسد و هر کدام از ما شیطانی درون خویش داریم که از آن رنگ می‌بریم ولی به هر طریقی که شده بر آن پیروز می‌شویم. -کتابِ "ربه‌کا"
خوشبختی هم چیزی نیست که بتوان صاحب آن شد. خوشبختی به چگونه اندیشیدن و حالت روانی ما بستگی دارد. -کتابِ "ربه‌کا"
توی اساطیر ارمنستان، آرامازد بالاترین مقام رو داره؛ آرامازد فرزند زمان، ایزد آسمان و زمین، بخشاینده باروری و حاصلخیزی به زمین است. از لقب‌های آرامازد میشه به دانا، بزرگ، قادر و تواناترین اشاره کرد!
PooBonPooBon - 2DEL (Ft.Ezza) [SevilMusic] [128].mp3
زمان: حجم: 2.8M
هر چی که بهش میدی برا من بوده... این حسه رو ندارم دوسِش رابطِ تاکسیک که الان هم مودش همه بهم گفتن من ندادم گوشش چشاممون پره اشک بودش" خنده هات گریه هات برا من بودش.. کجایی بغلم کنی؟ نفسات چقد باهام هماهنگ بودش-
این افسانه اگرچه در کشورهای دیگر هم گفته می‌شود اما به نروژ تعلق دارد. سال‌ها بود که یک زوج نروژی باهم به تعطیلات نمی‌رفتند. یک سال که همه‌چیز خوب بود برای پسرشان پرستار گرفته و تصمیم گرفتند به یک تعطیلات طولانی بروند. روز عزیمتشان پرستار نیامده بود و به آن‌ها زنگ زده و گفت که خودرواش خراب است. اما گفت سریع به مکانیک زنگ زده و تا یک ربع دیگر پیاده به خانه‌شان می‌آید. آن‌ها که باید سریع به فرودگاه می‌رسیدند کودک را در صندلی مخصوص کودک نشانده و از او خداحافظی کرده و رفتند. درب را هم باز گذاشتند تا پرستار برسد. برخی می‌گویند پرستار رسید و ازآنجایی‌که دید درب قفل است، زیرا باد آن را بسته بود، تصور کرد آن‌ها کودک را همراه خود برده‌اند. درنتیجه آنجا را ترک کرد. برخی می‌گویند پرستار در راه بازگشت تصادف کرد و کشته شد. برخی هم می‌گویند این پرستار از اقوام مسن این زوج بود و پیش از رسیدن از دنیا رفت. درهرصورت این زوج از تعطیلات به خانه بازگشته و کودک مرده و پف‌کرده‌شان را می‌بینند که هنوز روی صندلی‌اش نشسته است. - این باعث میشه بخوام گریه کنم😭
افرادی که تو شب، خیلی به آسمون محو می‌شن، میون ستاره‌ها دنبال نشونه برای پیدا کردن خودشون، تو زندگی قبلی هستن.
طبق یه افسانه قدیمی اگه چیزیو تو زندگیتون بیشتر از خدا دوس داشته باشی، خدا اونو ازت میگیره... - دردناک و مزخرف.
پُکو آوانتی'poco avanti؛ یعنی کسی که مثل یه پیشی کوچولو انقدملوس و بغلیه که تمایل شدیدی به بغل کردنش داری😭
توی اساطیر و افسانه‌های روسی، شخصی هست بنام بابا یاگا. بابا یاگا در اساطیر اسلاو و روسی، یک جادوگر افسانه‌ای و یکی از معروف‌ترین چهره‌های اسطوره‌ای ادبیات قومی روس است که در بسیاری از قصه‌ها و افسانه‌های جهان حضور دارد. او به مدت چندین قرن در سراسر شرق اروپا مورد وحشت مردم، به خصوص کودکان بود و به صورت جادوگر هولناکی درآمد و تجسم مرگ شد. نام بابا یاگا از دو بخش تشکیل شده‌است. در بیشتر زبان‌های اسلاوی بابا به معنی «مادربزرگ یا پیرزن» است. در برخی از داستان‌ها او دارای دو خواهر بزرگتر است که آن‌ها نیز بابا یاگا نامیده می‌شدند. بابا یاگا ظاهری همیشه پیر، با موهای خاکستری و چهره‌ای ترسناک و نفرت‌انگیز داشت. همچنین از او به عنوان بابا یاگای پا استخوانی یاد می‌شود، زیرا ظاهر لاغر و استخوانی او به یک اسکلت شباهت دارد. بر اساس افسانه‌ها، کلبهٔ این پیرزن با نام ایزبوشکا بر روی پاهای جوجه‌ای عظیم‌الجثه قرار دارد.
بابا یاگا در بدترین شکل خود یک عفریتهٔ بچه‌خوار است، که طعمه خود را در مواقع آسیب‌پذیری بالا صید می‌کند؛ هنگامی که آن‌ها در خانه تنها و به حال خود رها شده‌اند، یا در جنگل سرگردانند، او با تعارف کردن یک سیب به آن‌ها نزدیک می‌شود و به تقلید از صدای مادرشان، صدای خود را نازک می‌کند؛ یا پسر بچه‌ای را که مشغول راندن قایق خود بر رودخانه است، به تقلید از مادرش صدا می‌زند. پس از آنکه بچه در خانهٔ او به دام می‌افتد، تصمیم به خوردن او می‌گیرد. اما کودک قهرمان مانند یک انسان بالغ همواره این زیرکی را دارد که از چنگ جادوگر بگریزد. این بچه ممکن است دختران بابا یاگا را ترغیب کند که در ماهیتابه سرخ کردنی بنشینند، طوری که وقتی جادوگر به خانه بر می‌گردد، به اشتباه فرزند خود را بخورد. بسیاری از داستان‌ها با تعقیب و گریزی هولناک به پایان می‌رسند، زیرا بابا یاگا وقتی متوجه می‌شود که فریب خورده و شکارش اغلب با مقداری اشیاء ارزشمند، از دامش گریخته است، با هاون و دسته هاون خود به راه می‌افتد تا آن‌ها را دستگیر کند. ممکن است با استفاده از چنگال‌ها و دندان‌های تیزش، در مسیر خود درختان و نی‌های مزاحم را قطع کند، یا با استفاده از سپر جادویی خود، شعله‌های سوزان آتش را به سمت فراریان بفرستد.
Monachopsis - موناکوپسیس احساس مبهم ولی دائمی که به جایی که در اون زندگی میکنید، تعلق ندارید...
یچیزی-