بابا یاگا در بدترین شکل خود یک عفریتهٔ بچهخوار است، که طعمه خود را در مواقع آسیبپذیری بالا صید میکند؛ هنگامی که آنها در خانه تنها و به حال خود رها شدهاند، یا در جنگل سرگردانند، او با تعارف کردن یک سیب به آنها نزدیک میشود و به تقلید از صدای مادرشان، صدای خود را نازک میکند؛ یا پسر بچهای را که مشغول راندن قایق خود بر رودخانه است، به تقلید از مادرش صدا میزند. پس از آنکه بچه در خانهٔ او به دام میافتد، تصمیم به خوردن او میگیرد. اما کودک قهرمان مانند یک انسان بالغ همواره این زیرکی را دارد که از چنگ جادوگر بگریزد. این بچه ممکن است دختران بابا یاگا را ترغیب کند که در ماهیتابه سرخ کردنی بنشینند، طوری که وقتی جادوگر به خانه بر میگردد، به اشتباه فرزند خود را بخورد. بسیاری از داستانها با تعقیب و گریزی هولناک به پایان میرسند، زیرا بابا یاگا وقتی متوجه میشود که فریب خورده و شکارش اغلب با مقداری اشیاء ارزشمند، از دامش گریخته است، با هاون و دسته هاون خود به راه میافتد تا آنها را دستگیر کند. ممکن است با استفاده از چنگالها و دندانهای تیزش، در مسیر خود درختان و نیهای مزاحم را قطع کند، یا با استفاده از سپر جادویی خود، شعلههای سوزان آتش را به سمت فراریان بفرستد.
#legends
Monachopsis - موناکوپسیس
احساس مبهم ولی دائمی که به جایی که در اون زندگی میکنید، تعلق ندارید...
#Beautiful_words
توی خوزستان، رامهرمز، یه کوه هست بنام تشکوه یا کوهآتشین؛ این کوه به دلیل گوگرد زیاد همیشه در حال سوختنه و هیچی نمیتونه این آتیش رو خاموش کنه و بیش از هزاران ساله که داره میسوزه!
#fact
یکی از باورهای رایج درباره آتشکوه در میان مردم محلی، مربوط به اساطیر ایرانی است. طبق یک افسانه مشهور ایرانی، ویشتاسپا چهار درخواست از زرتشت داشته است: پیش بینی موقعیت خود در زندگی پس از زندگی، کسب دانش عمومی جهان، جاودانه شدن، داشتن جسمی آسیب ناپذیر
زرتشت این درخواست ها را با یک شرط می پذیرد. این ویشتاسپا فقط یکی از آنها را برای خودش انتخاب می کند و بقیه را به افراد دیگر اعطا می کند.
بنابراین ویشتاسپا توانایی پیش بینی سرنوشت خود را در زندگی پس از مرگ انتخاب می کند و آرزو های دیگری را به جاماسپ، اسفندیار و پیشوتانو اعطا می کند. بنابراین زرتشت اسفندیار را در آب مقدس غسل داد و بدن او را آسیب ناپذیر کرد. اما چون چشمهایش را در آب بسته بود ، چشمانش تنها نقطه ضعف او شد.
اسفندیار در یکی از مبارزات خود برای نجات خواهرانش هما و به آفرین از اسارت دشمن مجبور شد هفت دوره مانع را پشت سر بگذارد. در سوم او مجبور شد با اژدها روبرو شود. اسفندیار و نبرد اژدها چند روز طول کشید اما در پایان او موفق شد اژدها را بکشد. از نظر محلی شعله های آتش در سطح کوه در اثر نفس اژدها در طی آن نبرد ایجاد می شود که ابدی خواهد بود. همچنین، طبق همین افسانه ها، دریاچه آسفالت طبیعی در روستای ماماتین، توسط خون این اژدها ایجاد می شود؛ زیرا پس از شکست توسط اسفندیار در آنجا دفن شد!
#legends
هدایت شده از "اوپال؛ 𝗈𝗉𝖺𝗅″
تولد آغاز نیست، مرگ پایان نیست، وجود داشتن بدون محدودیت است. ادامه یافتن بدون آغاز است...
میدونستین ۵- ۱۰٪ اوپال از آب تشکیل شده و اگه ازش خوب مراقبت نشه خشک میشه و ترک برمیداره؟
یه تیکه از این کتابِ «قلبهای نارنجی» میگه که:
«حتی قلب یک نوجوان با قلب بقیهی آدمها فرق دارد.
قلب آنها قرمز نیست، نارنجی است. خیلی هم نازکتر از بقیه قلبهاست؛ برای همین است که قلبهای نارنجی به یک مراقب ویژه احتیاج دارند؛ چون ممکن است تا بیاید قرمز بشوند، هزارتا رنگ دیگر به خودشان بگیرند؛ اما اگر این سالهای تغییر رنگ درست بگذرند، درک آدم از واقعیتها بالاتر میرود. آن وقت متوجه داشتههایش هم میشود، داشتههایی که فقط با پول به دست نمیآیند؛ اما یک نوجوان فقط نداشتههایش را میبیند.»
#Part_of_book