♨️خدا و کلامش مدیون کسی نمیماند...
▪️نصب عکس شهید #رییسی در مجمع عمومی سازمان ملل
#رئیسی_عزیز_ملت
#شهید_جمهور
@orve313
11.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨ اینگونه دختر عالمه وبا فهم تربیت کنیم
محصول تربیت شهید #رئیسی_عزیز و همسر مکرمه عالمه را ببینید ...
🌹🔹 ویژگی های گفته نشده شهید جمهور، در بیان دختر فاضله ی ایشان در سوگواره شهیدان پرواز اردیبهشت
▪️ مراسم گرامیداشت شهدای خدمت، جامعه بانوان مشهد
حتما تا آخر گوش بدید
فرق رای با عهد
دگر خواهی در پرتو خدا خواهی
🔰 حسینیه آیت الله شیرازی مشهد
🔸دیروز پنجشنبه ۱۰خرداد
#رئیسی_عزیز_ملّت
@orve313
پشت پرده
نامزدها در توییتر پاسخ یکدیگر را میدهند! توییتری که فیلتر است! آدم باید فکر کند. خیلی فکر لازم است
قابل توجه اینکه برخی افراد به عنوان اطلاعات عملیّات و تخریبچی باید در زمین دشمن رفت و آمد کنند مثل زمان جنگ که برای شناسائی و ... به دل و زمینِ دشمن میزدند که با هدف پیروزی و جمع آوری اطلاعات بود الان هم همانطور ، ولی این خطای محض هست که نقشه ی راه و ... در فضا و زمین دشمن بهش پرداخته بشه و #انتخابات که مسئله ی داخلی و نقشه راه هست هم نباید در فضا و زمین ایجاد شده توسط استکبار که برای به خدمت درآوردن بیشتر ملّتها به کار گرفته میشود وارد کرد
#نه_به_جنگ_افزارهای_آمریکایی
@orve313
پشت پرده
⛔️ در شهر دیرالبلاح در بخش مرکزی نوار غزه یک کودک دیگر بر اثر گرسنگی به شهادت رسید. به دلیل محاصره ر
🚨 واکنش خبرنگار رژیم صهیونیستی مستقر در باکو به هجوم معترضان به ساختمان شرکت نفت آذربایجان در ترکیه:
🔹 حامیان حماس به مقر شرکت ملی نفت آذربایجان در استانبول، سوکار وارد شدند و ورودی را خراب کردند - به دلیل عرضه نفت به اسرائیل.
برخلاف بسیاری از "دوستان"، الهام علی اف، رئیس جمهور آذربایجان، قدرت خود را ثابت می کند - و روابط مستحکم با اسرائیل را حفظ می کند.
🔺 برخلاف خیلی از دوستان اسرائیل رژیم علیاف در روزهای سخت رژیم صهیونیستی را تنها نگذاشته است.
#رژیم_صهیونی_علیف
پ ن : این یعنی به نحوی ادامه #کودک_کشی توسط #غده_سرطانی بر علیه مظلومانی که در چادر و ... زندگی میکنند مستقیم بر عهده رژیم صهیونیستی الیف میباشد
الیف با دستان آغشته به خون بی گناهان عالم
#اسرائیل_باید_محو_شود
@orve313
ـ☘️🌺☘️🌺☘️
ـ🌺☘️🌺☘️
ـ☘️🌺☘️﷽
ـ🌺☘️
ـ☘️ #کشتن_مگس
❓کشتن مگس، مارمولک، سوسک و حشرات ديگه که آزارمون میدن، چه حکمی داره؟
📚 همه مراجع: ازبینبردن حشراتی که باعث اذیت یا ضرر میشن یا به بهداشت محیط و سلامت انسان آسیب میرسونن، اشکال نداره و گناه نیست.
🔺 مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی.
#احکام
@orve313
#روزنه
میراث شهید جمهور و ضرورت مقابله با ابتذال در فرهنگ سیاسی
همزمان با ثبتنام کاندیداهای ریاستجمهوری، اظهارات و مواضع سیاسی کنشگران مجازی حامی/مخالف از طیفهای مختلف شدت گرفته است.
اما در میان اظهارات سیاسی گاهی مطالبی به غایت سطحی و سخیف مطرح میشود که مصداق ابتذال در فرهنگ سیاسی است و اگر فکری برای مقابله با آن نشود، میراث ماندگار شهید جمهور را تخریب و تضعیف خواهد کرد.
از جمله این اظهارات سخیف، متن کنایهآمیز یکی از کاندیداها بود که در فضای مجازی بهعنوان طعنه به شهدای مظلوم #پرواز_اردیبهشت تلقی شد.
همزمان هواداران همین کاندیدا موجی از اهانت و تخریب و توهین را حواله یکی از کاندیداهای جریان انقلابی کردهاند و کانون این هجمهها را #کجبودنکت آن کاندیدا قرار دادهاند!
واقعا این سطح از کنشگری سیاسی، مصداق ابتذال سیاسی و گفتمانی است. مایه ننگ است.
این جماعت هنوز هم ملت شریف ایران را نشناختهاند. فکر میکنند میتوانند با طعنه به شهدای خدمت یا تمسخر رجال سیاسی محترم و ارجمند جبهه انقلاب، وجهه و رأی جمع کنند! زهی خیال باطل. عرض خود بردهاند و زحمت ما میدارند!
@orve313
هدایت شده از پشت پرده
خاطرهای زیبا از زبان مرحوم حجتالاسلام سیدعلی اکبر ابوترابی رضوان الله علیه ، آزاده سرافراز
در اسارت، اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود. ما در آنجا اذان میگفتیم، اما به گونهای که دشمن نفهمد.
روزي جوان هفده ساله ضعیف و نحیفي، موقع نماز صبح بلند شد و اذان گفت. ناگهان مأمور بعثی آمد و گفت: «چیه؟ اذان میگویی؟ بیا جلو»!
یکی از برادران اسدآبادی دید که اگر این مؤذن جوان ضعیف و نحیف، زیر شکنجه برود معلوم نیست سالم بیرون بیاید، پرید پشت پنجره و به نگهبان عراقی گفت: «چیه؟ من اذان گفتم نه او».
آن بعثی گفت: «او اذان گفت».
برادرمان اصرار کرد که «نه، اشتباه میکنی. من اذان گفتم».
مأمور بعثی گفت: «خفه شو! بنشین فلان فلان شده! او اذان گفت، نه تو».
برادر ایثارگرمان هم دستش را گذاشت روی گوشش و با صدای بلند شروع کرد به اذان گفتن. مأمور بعثی فرار کرد.
وقتی مأمور عراقی رفت، او رو کرد به آن برادر هفده ساله که اذان گفته بود و به او گفت: «بدان که من اذان گفتم و شما اذان نگفتی. الان دیگر پای من گیر است».
به هر حال، ایشان را به زندان انداختند و شانزده روز به او آب ندادند. زندان در اردوگاه موصل (موصل شماره 1 و 2) زیر زمین بود. آنقدر گرم بود که گویا آتش میبارید.
آن مأمور بعثی، گاهی وقتها آب میپاشید داخل زندان که هوا دم کند و گرمتر شود. روزی یک دانه سمون (نان عراق) میدادند که بیشتر آن خمیر بود.
ایشان میگفت: «میدیدم اگر نان را بخورم از تشنگی خفه میشوم. نان را فقط مزه مزه میكردم که شیرهاش را بمکم .
آن مأمور هم هر از چند ساعتی میآمد و برای اینکه بیشتر اذیت کند ، آب میآورد ، ولی میریخت روی زمین و بارها این کار را تکرار میکرد» .
میگفت: «روز شانزدهم بود که دیدم از تشنگی دارم هلاک میشوم .
گفتم : یا فاطمه زهرا ! امروز افتخار میكنم که مثل فرزندت آقا حسین بن علی اینجا تشنهکام به شهادت برسم» .
سرم را گذاشتم زمین و گفتم : یا زهرا ! افتخار میکنم . این شهادت همراه با تشنهکامی را شما از من بپذیر و به لطف و کرامت، این را به عنوان برگ سبزی از من قبول کن .
دیگر با خودم عهد کردم که اگر هم آب آوردند سرم را بلند نکنم تا جان به جان آفرین تسلیم کنم . تا شروع کردم شهادتین را بر زبان جاری کنم، دیدم که زبانم در دهانم تکان نمیخورد و دهانم خشک شده است .
در همان حال، نگهبان بعثی آمد پشت پنجره، همان نگهبانی که این مکافات را سر ما آورده بود و همیشه آب میآورد و میریخت روی زمین.
از پشت پنجره مرا صدا میزد که بیا آب آوردهام .
اعتنایی نکردم . دیدم لحن صدایش فرق میکند و دارد گریه میکند و میگوید : بیا آب آوردهام .
مرا قسم میداد به حق فاطمه زهرا (سلام الله علیها) که آب را از دستش بگیرم .
عراقیها هیچ وقت به حضرت زهرا (سلام الله علیها ) قسم نمیخوردند . تا نام مبارک حضرت فاطمه (سلام الله علیها ) را برد ، طاقت نیاوردم . سرم را برگرداندم و دیدم که اشکش جاری است و میگوید : «بیا آب را ببر ! این دفعه با دفعات قبل فرق میکند».
همینطور که روی زمین بودم، سرم را کج کردم و او لیوان آب را ریخت توی دهانم .
لیوان دوم و سوم را هم آورد . یک مقدار حال آمدم . بلند شدم .
او گفت : به حق فاطمه زهرا بیا و از من درگذر و مرا حلال کن ! گفتم : تا نگویی جریان چی هست، حلالت نمیکنم .
گفت : دیشب، نیمهشب، مادرم آمد و مرا از خواب بیدار کرد و با عصبانیت و گریه گفت : چه کار کردی که مرا در مقابل حضرت زهرا (سلام الله علیها) دختر رسول الله (ص) شرمنده کردی ؟
الان حضرت زهرا(سلام الله علیها) را در عالم خواب زیارت کردم .
ایشان فرمودند : به پسرت بگو برو و دل اسیری که به درد آوردهای را به دست بیاور اگر نه همه شما را نفرین خواهم کرد .
«کتاب حماسههای ناگفته» (به روايت علی اكبر ابوترابی)،
عبد المجيد رحمانيان، انتشارات پيام آزادگان،
چاپ اول : ۱۳۸۸،صفحات ۱۲۵-۱۲۷
#شهدا
@orve313