eitaa logo
رسانه عشاق
34 دنبال‌کننده
41 عکس
34 ویدیو
1 فایل
🌱الهم‌عجل‌لولیک‌الفرج 🌱 . 🤍خوشا آن دل که دلدارش حسین است🤍
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم اللـہ الرحمن الرحم
گدا؎‌عِـشق‌آقاۍ‌سـٰامرا🖤 . . . (( @oshagh121))
امام هادی (علیه السلام): به راستی که حرام، افزایش نمی یابد و اگر زیاد شود، برکتی ندارد و اگر در راه خدا انفاق شود، پاداشی ندارد و اگر باقی بماند، ذخیره ای است به سوی دوزخ. (کافی/ج5/ص125) ای کسانی که ایمان آورده اید، ربا را که سودهای افزوده و چند برابر است نخورید و از خدا پروا کنید، شاید رستگار شوید. (آل عمران/130) . . . (( @oshagh121))
ماسـٰامرا‌نرفتھ‌گدا؎‌تو‌مۍ‌شویم‌ ای‌مھربان‌امـٰام‌فدا؎‌تو‌مۍ‌شویم هـٰاد؎‌خلق‌ڪوری‌چشمان‌گمراهان پروانگـان‌شـم‌‌عزا؎‌تومۍ‌شویم🏴
آلوده شدیم.. -مـٰا‌را‌بہ‌ڪربلا‌برسانید خـٰاك‌اینجا‌به‌ما‌نمیسازد(:
درویشی تهی‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟» درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟» کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه می‌خواهی؟» درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.» چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که می‌خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیان خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت: «نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.» . . . (( @oshagh121))
بسم اللـہ الرحمن الرحم
لیله الرغائب . . . (( @oshagh121 / @cheshm_be_rah_ir ))
لیله الرغائب . . . (( @oshagh121 / @cheshm_be_rah_ir ))
لیله الرغائب . . . (( @oshagh121 / @cheshm_be_rah_ir ))
لیله الرغائب . . . (( @oshagh121 / @cheshm_be_rah_ir ))
نمازی‬ دوازده‬ کعتی‬ به‬ صوت‬ هر دو رکعت به یک سلام و در هر رکعت از آن یک مرتبه حمد و سه مرتبه «سوره قدر» و دوازده‏ مرتبه «سوره توحید» می‌خوانی و هنگامی که از نماز فارغ شدی هفتاد مرتبه می‌گویی: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ وَ عَلَی آلِهِ [وَ آلِ مُحَمَّدٍ]. خدایا! بر محمّد پیامبر درس ناخوانده و خاندانش درود فرست سپس به سجده می‌روی و هفتاد مرتبه می‌گویی: سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِکَةِ وَ الرُّوحِ پاک و منزّه است پروردگار فرشتگان و روح آنگاه سر از سجده بر می‌داری و هفتاد مرتبه می‌گویی: رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ تَجَاوَزْ عَمَّا تَعْلَمُ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیُّ الْأَعْظَمُ پروردگارا! مرا بیامرز و بر من مهرورز و از آنچه از من می‌دانی بگذر، تو خدای برتر و بزرگ‌تری. دوباره به سجده می‌روی و هفتاد مرتبه می‌گویی: سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِکَةِ وَ الرُّوحِ پاک و منزّه است پروردگار فرشتگان و روح سپس حاجت و آرزوی خود را طلب کنید تا به خواست و اراده خدا به آن برسید.(ابن طاووس، الإقبال بالأعمال الحسنة، ۱۳۷۶ ش، ج ۳، ص ۱۸۶) . . . (( @oshagh121 / @cheshm_be_rah_ir ))
لیله الرغائب . . . (( @oshagh121 / @cheshm_be_rah_ir ))
امام باقر(عليه‌ السلام) فرمودند: توصيه و امر كنيد شيعيان ما را كه به زيارت قبر امام حسين(عليه‌ السلام) حركت كنند؛ زيرا زيارت حسينی مايه زيادتی در رزق و عمر طولانی و رفع سوء و بدی خواهد بود، بلكه به زيارت حسين(عليه‌ السلام) رفتن بر هر مؤمنی كه به امامت او معترف است، يك فريضه است.» (فلسفه زيارت - صفحه ۱۵۴) ... ... . . . (( @oshagh121 ))
روزی اسب پیرمردی فرار کرد، مردم گفتند: چقدر بدشانسی پیر مرد گفت : ازکجا معلوم فردا اسب پیر مرد با چند اسب وحشی برگشت. مردم گفتند: چقدر خوش شانسی پیرمرد گفت: از کجا معلوم پسر پیرمرد از روی یکی از اسبها افتاد و پایش شکست. مردم گفتند: چقدر بدشانسی پیرمرد گفت از کجا معلوم فردایش از شهر آمدند و تمام مردهای جوان را به جنگ بردند به جز پسر پیرمرد که پایش شکسته بود. مردم گفتند : چقدر خوش شانسی پیرمرد گفت : از کجا معلوم زندگی پر از خوش شانسی ها و بدشانسی های ظاهری است، شاید بدترین بدشانسی های امروزتان مقدمه خوش شانسی های فردایتان باشد. از کجا معلوم؟ ... ... . . . (( @oshagh121 ))
بسم اللـہ الرحمن الرحم
امام هادی علیه‌السلام میفرماید: ألحِکمَةُ لاتَنجَعُ فِی الطِّباعِ الفاسِدَةِ حکمت و دانش در دل‌های فاسد اثر ندارد. (بحارالانوار، ج. ۷۸، ص. ۳۷۰) ... ... . . . (( @oshagh121 ))
رجبعلی خیاط مستاجری داشت. که زن وشوهربودند با 20 ریال اجاره بعد از چند وقت این زن و شوهرصاحب فرزند شدن رجبعلی به دیدنشون رفت و به مرد گفت: " چون فرزند دار شدی خرجت بالاتر رفته، از این ماه به جای ۲۰ ریال ۱۸ ریال اجاره بده، ۲ ریالشم واسه فرزندت خرج کن، این ۲۰ ریال رو هم بگیر اجاره ی ماه گذشته ایه که بهم دادی، هدیه ی من باشه برای قدم نوزادت ! تو دوره زمونه الان کرایه ها رو با فرزنددار شدن مردم بالا میبرن! ... ... . . . (( @oshagh121 ))
بسم اللـہ الرحمن الرحم
امام على عليه السلام : لِيَتَزَيَّنْ أحدُكُم لأخيهِ المسلمِ إذا أتاهُ كما يَتَزَيَّنُ لِلغَريبِ الّذي يُحِبُّ أنْ يَراهُ في أحسَنِ الهَيْئةِ همچنان كه دوست داريد افراد غريبه شما را در بهترين هيئت ببينند و خود را براى آنها مى آراييد، وقتى نزد برادر مسلمان خود مى رويد نيز خويشتن را بياراييد. ( الخصال : ۶۱۲/۱۰ ) ... ... . . . (( @oshagh121 ))
فردی چند گردو به بهلول داد و گفت: «بشکن و بخور و برای من دعا کن.» بهلول گردوها را شکست و خورد ولی دعایی نکرد.آن مرد گفت: «گردوها را می‌خوری نوش جان،ولی من صدای دعای تو را نشنیدم!» بهلول گفت: «مطمئن باش اگر در راه خدا داده‌ای،خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنیده است!» ... ... . . . (( @oshagh121 ))
بسم اللـہ الرحمن الرحم
فِی الحَدیثِ القُدسِیِّ :یَابنَ آدَمَ ، خَلَقتُ الأَشیاءَ لِأَجلِک وخَلَقتُکَ لِأَجلی. ای آدمیزاد! همه چیز را برای تو آفریدم و تو را برای خودم آفریدم. (شرح الأسماء الحسنی، ص 139) ... ... . . . (( @oshagh121 ))
بهلول هر وقت دلش می گرفت به کنار رودخانه می رفت و می نشست و به آب نگاه می کرد و با گل های کنار رودخانه خانه می ساخت . یک بار در حال انجام این کار صدای پایی شنید دید همسر خلیفه هست از بهلول پرسید چه می کنی ؟ او با لحنی جدی گفت بهشت می سازم همسر خلیفه که می دانست بهلول شوخی می کند گفت آنرا می فروشی ؟ جواب داد به صد دینار می فروشم . بهلول صد دینار را گرفت و گفت این بهشت مال تو و به طرف شهر رفت بین راه به هر فقیری می رسید یک سکه به او می داد وقتی همه دینارها را صدقه داد با خیال راحت به خانه بازگشت . همان شب همسر خلیفه در خواب دید وارد باغ بزرگ و زیبایی شده در آنجا یک ورق طلایی رنگ به او دادند و گفتند این همان قباله بهشتی است که از بهلول خریده ای . او بعد از بیدار شدن در حالی که خیلی خوشحال بود ماجرا را برای همسرش تعریف کرد . مشتاق شد تا او هم یکی از همان بهشت ها را از بهلول بخرد اما بهلول به هیچ قیمتی حاضر به فروش نشد . وقتی با ناراحتی علتش را از بهلول پرسید او جواب داد : همسر شما آن بهشت را ندیده خرید اما تو می دانی و می خواهی بخری من به تو نمی فروشم ... ... ... . . . (( @oshagh121 ))
بسم اللـہ الرحمن الرحم