eitaa logo
رسانه عشاق
35 دنبال‌کننده
41 عکس
34 ویدیو
1 فایل
🌱الهم‌عجل‌لولیک‌الفرج 🌱 . 🤍خوشا آن دل که دلدارش حسین است🤍
مشاهده در ایتا
دانلود
اعمال مشترک . . . (( @oshagh121 ))
اعمال مشترک . . . (( @oshagh121 ))
اعمال مشترک . . . (( @oshagh121 ))
اعمال مشترک . . . (( @oshagh121 ))
اعمال مشترک . . . (( @oshagh121 ))
اعمال مشترک . . . (( @oshagh121 ))
ای شیعــه را به مهر شما اقتـدارها گرفتـه ز تــو اعتبارها خورشید بر درت یکی از جـان‌نثارها گردنــد دور کـوی تـو لیـل و نهارها (ع) 🌺 و حلول مبارڪ🌙🌺
ماه رمضان، ماه عبادت افراد عمومی است ولی " ماه رجب " ماه عبادت برای دوستان خاص حضرت حق است. ◝ استاد پناهیان◜
مبــــــارڪ‌باشدآمدن‌ماهـےڪـہ اولین‌روزش‌باقرے، سومینش‌نقوے، دهمینش‌تقوے، سیزدهمینش‌علوے، نیمہ‌اشزینبـے وبیست‌وهفتمش‌محمدے‌است ...♥️ ...🎉
امام باقر عليه السلام: از افكندن كار امروز به فردا بپرهیز؛ زيرا اين كار دريايى است كه مردمان در آن غرق و نابود مى شوند تحف العقول ص285 از روشني طلعت رخشنده باقر شد نور علوم نبوی بر همه ظاهر در اوّل ماه رجب از مشرق اعجاز گرديد عيان ماه تمام از رخ باقر 🌸ولادت با سعادت حضرت امام محمّد باقر علیه السلام و حلول ماه رجب بر شما مبارک باد🌸 . . . (( @oshagh121 ))
دختری با پدرش می‌خواستند از یک پُل چوبی رد شوند. پدر رو به دخترش گفت: دخترم دست من را بگیر تا از پل رد شویم. دختر رو به پدر کرد و گفت: من دست تو را نمیگیرم تو دست مرا بگیر. پدر گفت: چرا؟ چه فرقی میکند؟ مهم این است که دستم را بگیری و با هم رد شویم. دخترک گفت: فرقش این است که اگر من دست تو را بگیرم ممکن است هر لحظه دست تو را رها کنم، اما تو اگر دست مرا بگیری هرگز آن را رها نخواهی کرد... این دقیقا مانند داستان رابطه‌ی ما با خداوند است، هرگاه ما دست او را بگیریم ممکن است با هر غفلت و ناآگاهی دستش را رها کنیم، اما اگر از او بخواهیم دست ‌مان ما را بگیرد، هرگز دست ‌مان را رها نخواهد کرد! و این یعنی عشق ♥️ . . . (( @oshagh121 ))
ولادت با سعادت حضرت امام محمّد باقر علیه السلام مبارک . . . (( @oshagh121 ))
بسم اللـہ الرحمن الرحم
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله میفرماید: هر گاه کسی به شما نیکی کرد، جبرانش کنید و اگر چیزی نداشتید که آن را جبران نمایید، برایش به درگاه خدا دعا کنید، چندان که فکر کنید پاداش احسان او را داده اید. ( بحارالأنوار:۷۵/۴۳/۸) . . . (( @oshagh121))
مرد جوانی به نزد “ذوالنون مصری” آمد و شروع کرد به بدگویی از صوفیان. ذوالنون انگشتری را از انگشتش بیرون آورد و به مرد داد و گفت: این انگشتر را به بازار دست فروشان ببر و ببین قیمت آن چقدر است؟ مرد انگشتر را به بازار دستفروشان برد ولی هیچ کس حاضر نشد بیشتر از یک سکه نقره برای آن بپردازد. مرد دوباره نزد ذوالنون آمد و جریان را برای او تعریف کرد. ذوالنون در جواب به مرد گفت: حالا انگشتر را به بازار جواهر فروشان ببر و ببین آنجا قیمت آن چقدر است. در بازار جواهر فروشان انگشتر را به قیمت هزار سکه طلا می خریدند! مرد شگفت زده نزد ذوالنون بازگشت و او را از قیمت پیشنهادی بازار جواهرفروشان مطلع ساخت. پس ذوالنون به او گفت: دانش و اطلاعات تو از صوفیان به اندازه اطلاعات فروشندگان بازار دست فروشان از این انگشتر جواهر است. قدر زر زرگر شناسد؛ قدر گوهر، گوهری! خدایا چنانم دار که هرگز ناآگاهانه قضاوت نکنم. . . . (( @oshagh121))
بسم اللـہ الرحمن الرحم
گدا؎‌عِـشق‌آقاۍ‌سـٰامرا🖤 . . . (( @oshagh121))
امام هادی (علیه السلام): به راستی که حرام، افزایش نمی یابد و اگر زیاد شود، برکتی ندارد و اگر در راه خدا انفاق شود، پاداشی ندارد و اگر باقی بماند، ذخیره ای است به سوی دوزخ. (کافی/ج5/ص125) ای کسانی که ایمان آورده اید، ربا را که سودهای افزوده و چند برابر است نخورید و از خدا پروا کنید، شاید رستگار شوید. (آل عمران/130) . . . (( @oshagh121))
ماسـٰامرا‌نرفتھ‌گدا؎‌تو‌مۍ‌شویم‌ ای‌مھربان‌امـٰام‌فدا؎‌تو‌مۍ‌شویم هـٰاد؎‌خلق‌ڪوری‌چشمان‌گمراهان پروانگـان‌شـم‌‌عزا؎‌تومۍ‌شویم🏴
آلوده شدیم.. -مـٰا‌را‌بہ‌ڪربلا‌برسانید خـٰاك‌اینجا‌به‌ما‌نمیسازد(:
درویشی تهی‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟» درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟» کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه می‌خواهی؟» درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.» چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که می‌خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیان خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت: «نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.» . . . (( @oshagh121))
بسم اللـہ الرحمن الرحم
لیله الرغائب . . . (( @oshagh121 / @cheshm_be_rah_ir ))
لیله الرغائب . . . (( @oshagh121 / @cheshm_be_rah_ir ))
لیله الرغائب . . . (( @oshagh121 / @cheshm_be_rah_ir ))