👒#عࢪوسننہاممیشۍ
📗#پارت1
#باران
با صدای داد مامان که بلند صدام می کرد اخمامو توی هم کشیدم و در اتاق مو وا کردم رفتم بیرون روی پله ها وایسادم و گفتم:
- باز چته صداتو انداختی رو سرت؟
دست به کمر با اخم نگاهم کرد و طبق معمول بزک کرده اماده بود بره و گفت:
- امشب رایان خان جانشین اقاخان داره از خارج میاد مهمونیه خواستم به عرضت برسونم نمی برمت اقا خان گفته نحسی ممکنه نحسی به بار بیاری.
و زیر لب غر زد:
- همه پسر زایدن نمی دونم تقدیر من چی بود اینو اوردم.
پوزخندی زدم و گفتم:
- دست من نبود و گرنه پامو توی زندگی مزخرف خاندان ایزدیار شیاطین نمی زاشتم دست تو و اون شوهرت بود پس خودتون نحس این!می گفتی بیا هم نمی یومدم اون قبرستون برین که برنگردین.
برگشتم توی اتاق و محکم کوبیدمش.
یه شلوار اسلش با پیراهن پسرونه پوشیدم موهای بلند امو از دو طرف گیس کردم انداختم روی شونه هام.
ارایش هم که طبق معمول نیاز نداشتم چون انقدر خوشکل بودم نیازی نداشتم مامان هم چون خیلی زورش می یومد می گفت تو یه جادوگر به تمام معنایی.
گوشی و کارت مو انداختم توی جیب شلوارم و چون با در حال نمی کردم از پنجره پریدم توی حیاط.
کلاه کاسکت موتور 1300 مو سرم کردم و سوار شدم و گاز دادم که در و نگهبان باز کرد و با سرعت زدم بیرون.
عشق یعنی سرعت همینه!
بین ماشین ها لایی کشیدم که نزدیک بود بزنم به یه پسری و دقیق کنار پاش ترمز کردم که پشت موتور بلند شد و خیلی شیک بعد اومد پایین.
سرش بالا اومد و تا ببینه با مرگ فاصله ای نداره و نزدیک بود به درک واصل بشه!
با دیدن به این نتیجه رسیدم چقد شبیهمه!
کلاه کاسکت و برداشتم و حالا بهتد می تونستم صورت شو وارسی کنم و دستمو زیر چونه ام زدم و گفتم:
- اومم ابرو های مشکی پر پشت صورت مثل برق سفید لب های به رنگ یاقوت کبود موهای کاملا مشکی چشم های ابی با رگه های بنفش اوکی باید بگم خیلی شبیه همیم!
پسره فقط یه نگاه کوتاه به من انداخت و یه جذبه ی خاصی داشت انگار و گفت:
- این همه شباهت هم اشتباهی نمی تونه باشه مگر اینکه تو دختر عموی من یا به قول معروف جادوگر خاندان ما باران باشی درست؟
بحث داشت جذاب می شد به عقب خم شدم و گفتم:
- صحیح پسر رایان وارث تاج و تخت این سرزمین البته یه مبل سلطنتی بیشتر نیست ولی اقا خان روش می شینه فاز جمونگ برمی داره ولی یونکپو هم نیست البته تویی؟
لبخندی کنج لب ش نشست و گفت:
- منم زیاد با اون مبله حال نمی کنم اره خودمم حالا چرا لاتی شو پر کردی؟
حال می کردم عین خودم بام حرف می زنه اخه بقیه اشون فقط اداری مانند صحبت می کردن!
#نویسندگی_منتظر313-@khademohoseini
@romane_mazhaby👈🏻منبع
کپی حرام⛔️
👒#عࢪوسننہاممیشۍ
📗#پارت2
دست به سینه نگاهش کردم و گفتم:
- عشقم بیشتر به لاتی می کشه!تو هم خوب بلدی ولی توصیه ام اینکه اونجا اینجور لاتی نحرف چون مثل من جادو گر افسونگری چیزی می شی!
سری تکون داد و گفت:
- حتما به توصیه ات عمل می کنم ولی خوب من بیشتر کاری که دلم بخواد و انجام می دم پایبند به رسوم نیستم!
ابرویی بالا انداختم و گفتم:
- گردن ت شکست نکنه می ترسی افسون ت کنم بهم نگاه نمی کنی؟
دستی لای موهای خوش فرم ش کشید و گفت:
- همین الان گفتی من کپی تم پس هیچ جادوگری از افسون شدن نمی ترسه!
کلاه مو گذاشتم و گفتم:
- نه خوشم اومد بچه باحالی هستی خوب عزت زیاد شب پادشاهی خوبی رو داشته باشی بای!
اومدم برم که گفت:
- نگو که نمی خوای منو تا عمارت برسونی؟
اینه کلاه کاسکت مو دادم بالا و گفتم:
- شوخی که نمی کنی؟
سری به عنوان منفی تکون داد و گفت:
- درسته این موتور سنگین با راننده کوچولویی مثل تو مرگ بار به نظر بیاد ولی بابت حرفم مطمعنم کرایه بخوای هم حساب می کنم!
شونه ای بالا انداختم و گفتم:
- فلفل نبین چه ریزه بشکن بیین چه تیزه بپر بالا پسر عمو .
لب زد:
- دمت گرم.
نشست با فاصله ازم.
همه ارزوشونه من یه نگاه بهشون بندازم این نه نگاهم می کنه نه نزدیکم می شه!
خدایا خاندان ما ادم ان یا بز؟بگو من طاقت شنیدن دارم ولی نمی خواد بگی خودم می دونم گاو ان دیگه تو چرا زحمت بکشی بگی نوکرتم؟
دستمو روی گاز فشار دادم و توی تیک ثانیه رسیدیم روبروی کاخ گوگوریو.
همیشه کارم همین بود برای حرص دادن شون مسخره اشون می کردم و حسابی کیف می داد.
رایان پیاده شد و گفت:
- نه رانندگی ت عالیه خوشم اومد!
شیشه کلاه کاسکت و دادم بالا و گفتم:
- ما اینیم دیگه اینم کاخ گوگوریو ما بریم؟
اخمی کرد و گفت:
- نه کجا یعنی می خوای به قول خودت توی روز تاج گذاری من نباشی؟
پوزخندی زدم و گفتم:
- اقا خان ت امر کرده من نباشم نحسی به بار میاد.
اخم هاشو بیشتر توی هم کشید و گفت:
- تو از طرف اون دعوت نیستی از طرف شاه بعدی دعوتی بپر پایین.
پیاده شدم دلم می خواست منو کنار رایان ببینن و بسوزن.
#نویسندگی_منتظر313-@khademohoseini
کپی حرام⛔️
13.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دستجمعینوکرا دمبدیماینذکروآقا
حسیـن حسیـن حسیـن دلبـر دلهـا...♥️
#حسین_ستوده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اروم قرار قلب زار من حسین❤️🩹
21.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای سه سالهٔ بزرگ خاندان . .🤍
#امیرطلاجوران
•عُشاقُ❤الحُسِین•
ای سه سالهٔ بزرگ خاندان . .🤍 #امیرطلاجوران
جوونیمفدارقیه...❤️🩹
مهکاملرقیه🌙🥲
•عُشاقُ❤الحُسِین•
-چشـمِمَنخیسوهـَـواےِتوبِہدِلافتـٰاده♡..؛
اِےرفیــقِاَبدے،حَضرَتاَربـٰابسَلآم..!″🩷🌴જ~
#آقایاباعبــداللّٰــہ ‹🔗🌱-
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هوایِ این روزایِ من. .
هوایِ مشهده:((❤️🩹
#امام_رضا🤍✨
بـه قـول صـائـب تبـریـزی:
«آرامـش اسـت؛عاقبـت اضـطـراب ها..»
آقـاجـانمـابعدازاضطـرابدنـیا
آرامـشـیازجنـسشـمامیخـواهـیم🙃❤️
-یـٰااباصـٰالِـح🤍