eitaa logo
🕊💜ࢪٻحـــاݩھ‌اݪݩݕــۍ💜🕊
1هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
5.5هزار ویدیو
97 فایل
مآدرساداٺ!🙃 فڪرڪن‌مآ‌بچہ‌هاٺیم🙏 دسٺ‌محبٺ‌بڪش‌به‌سرمون؛🙃🙂🌹 اینجاهمہ‌مهماڹ‌حضرت زهرا س هستی زیرنظر مدافع حرم عمه سادات 😷 💚εαɖᵃT سادات الحسینی💚: @bs_hoseini
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ زلال اشک ودعایی،سلام اربابم سلالة النجبایی،سلام اربابم سپیده سرنزده روبروے ڪرببلا به گریه گفت گدایی،سلام اربابم 🖐🏻💚 ─═ঊঈ. 🌷❤️ 🌷ঊঈ═─╮ 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid ╰─═ঊঈ 🌷❤️ 🌷ঊঈ═─╯
❤️ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاىَ سَلامَ مُخْلِصٍ لَكَ فِى الْوَِلايَةِ... سلام بر تو ای مولایم، سلام بر تو از سوی قلبی، که جز تو در آن راه ندارد! بپذیر سلام کسی را که قلبش، خانه محبت توست و چشمهایش مشتاق دیدار تو... ─═ঊঈ. 🌷❤️ 🌷ঊঈ═─╮ 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid ╰─═ঊঈ 🌷❤️ 🌷ঊঈ═─╯
💚🌹✨💫 🍃امیرالمومنین علی(ع) چه بد گردنبندی است؛ گردنبند گناه برای مؤمن.⛓😔 ─═ঊঈ. 🌷❤️ 🌷ঊঈ═─╮ 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid ╰─═ঊঈ 🌷❤️ 🌷ঊঈ═─╯
💚 🥀 🔹مـسـیر بِهِشـت ... خَطِّ دارد ...🌹 . آن هم اگر وعده ے«بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقونْ»🌹 .را در خوانده باشے ... ─═ঊঈ. 🌷❤️ 🌷ঊঈ═─╮ 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid ╰─═ঊঈ 🌷❤️ 🌷ঊঈ═─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 💫 باحجابٺ از گزندِ دشمنانٺ ایمنـی🌹 دخٺرِ چادربھ‌سر٬ تو اِفتـخار میھـنی🌸 نقشھ‌هاپیچیده دشمنـ ٺا بگیرد عفّتٺ☘️ با حجابِ فاطمی ٺیرۍبھ چشمِ👀 دشـمنی❌ ─═ঊঈ. 🌷❤️ 🌷ঊঈ═─╮ 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid ╰─═ঊঈ 🌷❤️ 🌷ঊঈ═─╯
🌹💚 انگشت‌به‌لب‌ڪنار‌ایوان‌تو‌باشد آن‌زائر‌دلخسته‌که‌مهمان‌تـو‌باشـد از‌روی‌ادب‌بوسه‌زند‌ڪنج‌ضریحت شاد‌است‌که‌چندی‌به‌خُــراسان‌تو‌باشد...💗 🌹 💚 ─═ঊঈ. 🌷❤️ 🌷ঊঈ═─╮ 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid ╰─═ঊঈ 🌷❤️ 🌷ঊঈ═─╯
💚 😍💫✨ گاهی هَمهِ ی جُرئَتِ یک زَن به هَمین است که شِعر شَوَد در کَسی و دِل بِرُبایـَد 🤩🙃 ─═ঊঈ. 🌷❤️ 🌷ঊঈ═─╮ 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid ╰─═ঊঈ 🌷❤️ 🌷ঊঈ═─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌💚✨ ♦️از چشم خدا میفتی اگر... 🌴💎🌹💎🌴پیشنهاد_دانلود👌 ─═ঊঈ. 🌷❤️ 🌷ঊঈ═─╮ 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid ╰─═ঊঈ 🌷❤️ 🌷ঊঈ═─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚🌹✨ 🎥 پدر چه وظیفه ای در قبال مادر خانواده بخاطر تربیت فرزندان دارد. 👌 ─═ঊঈ. 🌷❤️ 🌷ঊঈ═─╮ 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid ╰─═ঊঈ 🌷❤️ 🌷ঊঈ═─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پشت پرده ی بسته های معیشتی دولت😅😅 😂😂😂👌👌 ─═ঊঈ. 🌷❤️ 🌷ঊঈ═─╮ 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid ╰─═ঊঈ 🌷❤️ 🌷ঊঈ═─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚🥀✨ 📀📒• 🎥 ببینید | صدات میکردم 🥺💔🍃 ‏هـزارقصہ نوشـتیم برصـحیفہ‌ے‌دل اما هنوز‌عـشق‌تو عـنوان ‌سرمقالہ‌ے‌ماسـت 🥀 🌷 ─═ঊঈ. 🌷❤️ 🌷ঊঈ═─╮ 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid ╰─═ঊঈ 🌷❤️ 🌷ঊঈ═─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊با احترام به تمام شهدای گرانقدر 💚 #زالو_زاده ─═ঊঈ. 🌷❤️ 🌷ঊঈ═─╮ 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid ╰─═ঊঈ 🌷❤️ 🌷ঊঈ═─╯
کدهاي بسيار خوب از قرآن 💦 ▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓ ❤اگه فرزند صالح ميخواي: رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَأَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ 💙 ▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓ 💛اگه ميترسي قلبت گمراه بشه: رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّاب��ُ ▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓ 🌷اگه ميخواي شهيد از دنيا بري: رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنْزَلْتَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ 🍁 ▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓ 😓☝اگه غم و غصه ي بزرگي داري: حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ 🍃 ▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓ 🌸 اگه ميخواي خودت و فرزندانت پايبند نماز باشيد: رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاةِ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ 🍀 ▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓ 💓اگه ميخواي همسر و فرزندانت بهت وفادار باشن: رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا 🌺 ▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓ 💝 اگه خونه ي خوب ميخواي: رَبِّ أَنْزِلْنِي مُنْزَلًا مُبَارَكًا وَأَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِين��َ ▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓ 😰👌 اگه ميخواي شيطان ازت دور باشه: رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ وَأَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ 💚 ▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓ 💢اگه از عذاب جهنم ميترسي: رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَامًا 💦 ▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓ 🆔@qurankarim1 🌻اگه ميترسي خدا اعمالت رو قبول نکنه: رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ 🍂 ▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓ 😔👆اگه ناراحتي: إنما أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللَّه 🍃 ▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓ ☺☝دوستان و عزيزانت رو از اين دعاهاي قرآني مطلع کن ▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓ 😊در پناه قرآن باشيد کپی کنید دیگران هم بدانند ─═ঊঈ. 🌷❤️ 🌷ঊঈ═─╮ 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid ╰─═ঊঈ 🌷❤️ 🌷ঊঈ═─╯
1_849504669.mp3
7.25M
●━━━━━━────── ⇆ㅤㅤㅤㅤ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤㅤ↻ حاج مهدی رسـولی |👤🎤 •●🌻●• «مخصوص دلهاتون👌🏼» چقد کبوتر🕊 داری یا سلطان👑 غلام و نوکر داری یا سلطان🦋🕊 •°• 💛 هوایی شد التماس دعا😊🤲 ─═ঊঈ. 🌷❤️ 🌷ঊঈ═─╮ 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid ╰─═ঊঈ 🌷❤️ 🌷ঊঈ═─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚🌹💚 امام رضا (ع) می‌فرماید: مَن أرادَ أن لایُؤذِیَهُ مِعدَتُهُ فَلا یَشرَب بَینَ طَعامِهِ ماءً هر که مى خواهد معده اش آزارش ندهد، در بین غذا آب نخورد. (بحار الأنوار) ─═ঊঈ. 🌷❤️ 🌷ঊঈ═─╮ 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid ╰─═ঊঈ 🌷❤️ 🌷ঊঈ═─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚🌹✨ خبر آمیخته با بغض گلوگیر شده ست سیل دلشوره و آشوب سرازیر شده ست شعرخوانی در حضور مقام معظم رهبری همین شعری که حامدزمانی خونده بسیار زیبا و شنیدنی👌👌👌👌 ─═ঊঈ. 🌷❤️ 🌷ঊঈ═─╮ 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid ╰─═ঊঈ 🌷❤️ 🌷ঊঈ═─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•○🌱 💚🌹 دلت گرفته اگر رو به کربلا برخیز سلام کن به حسین غریب و سَر، خم کن |یا حسین یا عین الحیاة| 🎤با نوای سید رضا نریمانی ─═ঊঈ. 🌷❤️ 🌷ঊঈ═─╮ 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid ╰─═ঊঈ 🌷❤️ 🌷ঊঈ═─╯
💚 ✨فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ 🌹 أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ ✨تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ ﴿۱۰۱﴾ ✨اى پديدآورنده آسمانها و زمين تنها 🌹تو در دنيا و آخرت مولاى منى ✨مرا مسلمان بميران و مرا به 🌹شايستگان ملحق فرما (۱۰۱) 📚 سوره مبارکه یوسف ✍آیه ۱۰۱ ─═ঊঈ. 🌷❤️ 🌷ঊঈ═─╮ 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid ╰─═ঊঈ 🌷❤️ 🌷ঊঈ═─╯
37.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫به فرموده مولا و مقتدایمان هر روز 🌟دعای هفتم صحیفه سجادیه🌟 را میخوانیم👆👌👌 اَللّٰهُمَ عَجْل لوَلِیِّکَ اَلفَرَج •┈••✾🕯🏴🕯✾••┈• 💕 @oshahid
❣﷽❣ 📚 •← ... 4⃣6⃣ _نگفت عاشق نشو!😏😍💓 با شنیدن سہ ڪلمہ ے آخر ضربان قلبم بالا رفت 🙈💗صداش رو مے شنیدم! صداے قلبم رو بعد از پنج سال مے شنیدم!☺️ آب دهنم رو قورت دادم، چشم هام رو باز و بستہ ڪردم، آروم بہ سمت سهیلے برگشتم. بہ ڪاشے هاے زیر پاش زل زدہ بود، گونہ هاش سرخ شدہ بود.😌☺️ خبرے از اون لحن محڪم و قاطع ڪہ گفت "نگفت عاشقش نشو " نبود! دست چپش رو برد بالا و گذاشت روے پیشونیش، از روے پیشونے دستش رو ڪشید همہ جاے صورتش و روے دهنش توقف ڪرد. چند لحظہ بعد دستش رو از روے دهنش برداشت،همونطور سر بہ زیر گفت:😊 _فقط بهم یہ فرصت بدید همین! نگاهم رو بہ ڪفش هاے مشڪے براقش دوختم.👀👞 این مردے ڪہ رو بہ روم ایستادہ بود، امیرحسین سهیلے،استاد دانشگاهم و دوستِ امين! خب دوست امین باشہ،مگہ مهمہ؟مگہ امین بیشتر از یہ پسرہ ے همسایہ ے سادہ س؟ لبخندے نشست روے لب هام.😌☺️ 💓توے قلبم گفتم:فقط یہ پسرہ همسایہ س همین! قلبم گفت:سهیلے چے؟ جوابش رو دادم:بهش فرصت مے دم همین! همین،با معنے ترین ڪلمہ ے اون شب بود 💞😍🙈💞😍🙈💞😍🙈💞😍🙈 صداے شهریار از توے حیاط بلند شد: _هانیہ بدو مردم منتظرن!😄 همونطور ڪہ چادرم رو سر مے ڪردم با صداے بلند گفتم:😄 _دارم میام دیگہ! از اتاق خارج شدم،مادرم قرآن✨ بہ دست ڪنار در خروجے ایستادہ بود. شهریار با خندہ گفت: _آخہ مادرِ من این قرآن لازمہ مراقبش باشہ یا پسر مردم؟😁 چپ چپ نگاهش ڪردم و چیزے نگفتم. قرآن رو بوسیدم و از زیرش رد شدم،پدرم بہ سمتم اومد و گفت: _حاضرے بابا؟😊 سرم رو بہ نشونہ ے مثبت😌😇 تڪون دادم. پدر و مادرم 💑سوار ماشین🚗 شدن،شهریار هم دنبالشون رفت. عاطفہ ڪنارم ایستاد با لبخند نگاهم ڪرد و گفت:😊 _استرس دارے؟ سریع گفتم:😟😬 _خیلے! جدے نگاهم ڪرد و گفت:😃 _عوضش بہ این فڪر ڪن از ترشیدگے درمیاے! با مشت آروم ڪوبیدم بہ بازوش و گفتم:😄 _مسخرہ! خندید و چیزے نگفت. شهریار شیشہ ے ماشین رو پایین ڪشید و گفت:😄 _عاطفہ خانم شما دومادے؟ رو بہ پدر و مادرم ادامہ داد:🙁😄 _دارن دل و قلوہ میدن! با حرص گفتم:😬 _شهریار نڪنہ تو عروسے انقد عجلہ دارے! عاطفہ اخم ساختگے ڪرد و گفت:😠😄 _با شوور من درست حرف بزن. ایشے گفتم و بہ سمت ماشین رفتم. عاطفہ در رو بست،قبل از من ڪنار شهریار نشست، من هم سوار شدم، پدرم با گفتن بسم اللہ الرحمن الرحیم ماشین رو روشن ڪرد. شهریار با ترس 😨چشم هاش رو دوخت بہ سقف ماشین و لبش رو بہ دندون گرفت. تو همون حالت سرش رو بہ سمت چپ و راست تڪون داد و گفت: _خدا میدونہ قرارہ چہ بلایے از آسمون نازل بشہ ڪہ ما هر قدممونو با قرآن و بسم اللہ برمیداریم. ✍نویسنده: 🌹🍃🌹🍃
❣﷽❣ 📚 •← ... 5⃣6⃣ شهریار رو بہ من جدے ادامہ داد:😄 _خواهرم حداقل همین تهران مراسم میگرفتے!تا قم نمے رسیما! مادرم با تحڪم گفت:😐 _شهریار! شهریار نگاهے بہ مادرم انداخت و گفت:😄 _چشم مامان جونم چیزے نمیگم! پدرم با خندہ گفت:😃 _آفرین. عاطفہ نگاهم ڪرد و با اضطراب گفت: _هانیہ چادرت ڪو؟ 😟 خواستم دهن باز ڪنم ڪہ شهریار گفت:😜 _رو سرش! برادر بزرگم نمڪدون ☺️شدہ بود! یعنے خوشحال بود، خیلے خوشحال! عاطفہ گفت:😌 _منظورم چادر سفیدہ! آروم گفتم:😇 _جیران خانم میارہ! صداے هشدار پیام📲 موبایلم بلند شد،با عجلہ موبایلم رو از توے ڪیفم درآوردم. رمز رو زدم و وارد صندوق پیام ها شدم. حنانہ بود.☺️🙈 "عروس خانم ڪجایے داداشم رماتیسم گرفت از بس این ڪوچہ رو بالا پایین ڪرد" بے اختیار لبخندے روے لبم نشست،عاطفہ با شیطنت گفت:😉 _یارہ؟ سرم رو بلند ڪردم و گفتم:☺️ _نہ خواهر یارہ! مادرم برگشت سمت ما و گفت: _هانے،بهارم دعوت ڪردے؟ سرم رو تڪون دادم: _آرہ میاد حسینیہ!😊 یڪ ساعت بعد رسیدیم سر خیابون دانشگاہ،🚗 پدرم خیابون رو رد ڪرد و وارد ڪوچہ ے حسیــ💚ــنیہ شد. لبم رو بہ دندون گرفتم و شروع ڪردم بہ جویدن. نزدیڪ حسینیہ رسیدیم، سهیلے💓 دست بہ سینہ جلوے حسینیہ قدم مے زد. سرش رو بلند ڪرد، نگاهش افتاد بہ ما. ایستاد، پدرم براش بوق زد، با لبخند سرش رو تڪون داد.☺️😍 پدرم ماشین رو پارڪ ڪرد و پیادہ شد. سهیلے و پدرم مشغول صحبت شدن. ڪت و شلوار آبے نفتے با پیرهن سفید پوشیدہ بود. موها و ریش هاش مرتب تر از همیشہ بود!☺️ استادم داشت داماد مے شد!دامادِ من!😍 مادرم چادرش رو مرتب ڪرد و پیادہ شد،عاطفہ چشمڪے بہ شهریار زد و گفت:😉 _مام بریم. دستگیرہ ے در رو گرفتم و گفتم:😊 _باهم بریم! شهریار در رو باز ڪرد و پیادہ شد. عاطفہ هم پشت سرش! نگاهم بہ شهریار و عاطفہ بود ڪہ چند تقہ بہ شیشہ ے پنجرہ ے ڪنارم باعث شد ڪہ سرم رو برگردونم. پدرم بود، در رو باز ڪردم و پیادہ شدم. پدرم دستم رو گرفت،باهم قدم برمے داشتیم، چند قدم با سهیلے فاصلہ داشتیم. با دیدن من نگاهش رو دوخت بہ گوشہ ے چادرم و گفت:☺️ _سلام! آروم جوابش رو دادم. دیگہ نایستادم و وارد حسیــ💚ـنیہ شدم. با لبخند😊 بہ حسینیہ نگاہ ڪردم، برعڪس دفعہ ے اولے ڪہ اومدم سیاہ پوش نبود! 🎊ماہ شعبان بود و حسینیہ هم رنگ ماہ گل بارون 🎀🎊و با پرچم هاے رنگے چیزے ڪہ قشنگترش مے ڪرد سفرہ ے عقد سفید و نقرہ اے بود ڪہ وسط حسـ💚ـــینیہ مے درخشید! مادرم و عاطفہ همراہ جیران خانم و حنانہ ڪنار سفرہ ے عقد نشستہ بودن. خانم محمدے با لبخند 😊بہ سمتم اومد و روبوسے ڪرد. حنانہ و جیران خانم هم اومدن ڪنارمون. جیران خانم گونہ هام 😊😘رو بوسید و تبریڪ گفت. حنانہ با شیطنت گفت: _مامان خانم من ڪہ گفتہ بودم عروستو دیدم.😉😌 چشم غرہ اے بہ حنانہ رفتم،جیران خانم بستہ ے سفیدے بہ سمتم گرفت و گفت:😊 _هانیہ جان برو چادرتو عوض ڪن! تشڪر ڪردم 😊 و بستہ رو ازش گرفتم،همراہ حنانہ رفتیم گوشہ ے حسیــ💚ـنیہ،چادر مشڪے م رو درآوردم و دادم بہ حنانہ. بستہ رو باز ڪردم، چادر سفید تورے✨ با اڪلیل هاے نقرہ اے! هم خونے جالبے با سفرہ ے عقد داشت.😊 شال سفید رنگم رو مرتب ڪردم،چادر رو سر ڪردم. رو بہ حنانہ گفتم: _چطورہ؟😌 با ذوق نگاهم ڪرد و گفت:😍👌 _عالے! حنانہ دو سال از من ڪوچیڪتر بود اما روحیہ ے شیطونش بہ یہ دختر نوزدہ سالہ نمیخورد! دوربینش 📸رو گرفت سمتم و گفت:😊✋ _وایسا! با خندہ گفتم:☺️🙈 _تڪے؟ نگاهش رو از دوربین گرفت و گفت:😉 _چہ هولے تو! خوبہ چند دیقہ دیگہ محرم میشید! چند دیقہ دیگہ عڪس دونفرہ بخواہ. بشگونے از دستش گرفتم و گفتم:☺️ _بچہ پررو!خواهر شوهر بازے درنیار. حنانہ بے توجہ بہ بشگونے ڪہ ازش گرفتم سریع دوربین رو بالا برد و عڪس گرفت! با لبخند گفت: _بفرمایید اینم اولین عڪس دونفرہ!😉😍 با تعجب گفتم:😳 _وا! با چشم و ابرو بہ پشت سرم اشارہ ڪرد. سرم رو برگردوندم، سهیلے چند قدمیم ایستادہ بود. جا خوردم مثل خنگ ها گفتم: _واااا! سریع دستم رو گذاشتم روے دهنم!☺️ حنانہ شروع ڪرد بہ خندیدن.😄 سهیلے لبش رو بہ دندون گرفتہ بود، مشخص بود خودش رو نگہ داشتہ نخندہ!☺️🙊 ✍نویسنده: 🌹🍃🌹🍃
❣﷽❣ 📚 •← ... 6⃣6⃣ خجالت زدہ خواستم برم پیش بقیہ ڪہ حنانہ گفت:😟 _هانے خوبے رنگ بہ رو ندارے! آروم گفتم:😣 _خوبم یڪم فشارم افتادہ. سهیلے😍 سریع دستش رو داخل جیب شلوارش ڪرد و شڪلاتے🍬 بہ سمتم گرفت. حنانہ نگاهے بهمون انداخت و گفت:😌😉 _خب من برم! و چشمڪے نثارم ڪرد. نگاهم رو دوختم بہ دست سهیلے. آروم گفت:😊 _براے فشارتون! چند لحظہ بعد ادامہ داد:☺️ _شیرینے اول زندگے! گونہ هام☺️🙈 سرخ شد،آب دهنم رو قورت دادم و شڪلات رو ازش گرفتم. زیر لب گفتم: _ممنون! +سلام زن داداش!😄✋ سرم رو بلند ڪردم،امیررضا سر بہ زیر چند مترے مون ایستادہ بود. چادر رو روے صورتم گرفتم و گفتم: _سلام! سهیلے با لبخند نگاهش ڪرد،سریع رفت ڪنار سفرہ ے عقد. با عجلہ گفتم:😊 _منم برم پیش خانما دیگہ! بدون اینڪہ منتظر جوابے ازش باشم رفتم بہ سمت بقیہ. بهار هم رسید،محڪم بغلم ڪرد زیر گوشم زمزمہ ڪرد: _هانے این برادر شوهرت چند سالشہ؟ آروم گفتم:😄 _از ما ڪوچیڪترہ! از خودش جدام ڪرد و زیر لب گفت: _خاڪ تو سرت!😕😄 صداے یااللہ گفتن مردے باعث شد همہ بلند بشن. روحانے👳♂ مسنے وارد شد،پشت سرش هم پدرم و پدر سهیلے. سهیلے بہ سمت مرد رفت و باهاش دست داد. با اشارہ ے مادرم،نشستم روے صندلے. بهار و حنانہ هم سریع بلند شدن و تور سفید رنگے رو از دو طرف بالاے سرم گرفتن. جیران خانم دو تا ڪلہ قند ڪوچیڪ تزیین شدہ سمت عاطفہ گرفت و گفت:😊 _عاطفہ جون شما زحمتش رو میڪشے؟ عاطفہ با گفتن با ڪمال میل،ڪلہ قندها رو از جیران خانم گرفت و پشت سرم ایستاد. چادرم رو جلوے صورتم ڪشیدہ بودم، روحانے ڪنار سفرہ ے عقد نشست، مشغول صحبت با سهیلے بود. هنوز هم نمیتونستم بگم امیرحسین! 😊سهیلے ڪتش رو مرتب ڪرد و روے صندلے ڪناریم نشست. استرسم بیشتر شد،انگشت هام رو بہ هم گرہ زدم.😣 روحانے شروع ڪرد بہ صحبت ڪردن. انگشت هام رو فشار میدادم. صداے سهیلے پیچیید تو گوشم:😊 _شڪلات! نگاهے بہ دست هاے عرق ڪرده م، ڪردم. شڪلات🍬 بین دست هام بود،آروم بستہ ش رو باز ڪردم و گذاشتم تو دهنم. سهیلے قرآن 📖رو برداشت وبوسید😘 آروم گفت: _حاج آقا استادم هستن،یہ مقدار صحبتشون طول میڪشہ شڪلاتتون تموم شد بگید قرآن رو باز ڪنم. سریع شڪلاتم رو قورت دادم،اما بہ جاے شیرینے شڪلات آرامش سهیلے آرومم ڪرد.😌😍 آروم گفتم: _من آمادہ ام. قرآن 📖رو باز ڪرد و بہ سمتم گرفت. 🌸🌸🌸 نگاهم رو بہ آیہ هاے سورہ ے ✨نور انداختم. روحانے شروع ڪرد بہ خطبہ خوندن اما نمے شنیدم! حواسم پیش اون صدا بود، همون صدایے ڪہ تو همین حسینیہ بهم گفت🌟 دخترم! انگار اینجا بود،داشت با لبخند نگاهم مے ڪرد!🌟 اشڪ هام باعث شد آیہ ها رو تار ببینم،صداش ڪردم:😢 یا فاطمہ! صداش پیچید:🌸 مبارڪت باشہ دخترم! اشڪ هام روے صورتم سُر خورد.😢 🌸🌸🌸 هم زمان روحانے گفت: _دوشیزہ ے محترمہ سرڪار خانم هانیہ هدایتے براے بار سوم عرض میڪنم آیا وڪیلم با مهریہ ے معلوم شما را بہ عقد دائم آقاے امیرحسین سهیلے دربیاورم؟وڪیلم؟ هیچ صدایے نمے اومد،سڪوت! آروم گفتم:😊 _با اجازہ ے بزرگترا بلہ! صداے صلوات و بعد ڪف زدن و مبارڪ باشہ ها پیچید! نفسم رو دادم بیرون. سهیلے نگاهش رو دوخت بہ دستم، با لبخند گفت:😍🙂 _مبارڪہ! خندہ م گرفت،😄اشڪ هام رو پاڪ ڪردم و گفتم: _مبارڪ شمام باشہ!😍 ✍نویسنده: 🌹🍃🌹🍃
❣﷽❣ 📚 •← ... 7⃣6⃣ خجالت مے ڪشیدم بگم،🙈امیرحسین! تازہ یڪ هفتہ از عقدمون میگذشت! وقتے دید چیزے نمیگم ادامہ داد: _دزد و پلیس بازیہ؟!😉 آروم گفتم: _نہ!ولے فعلا تا بچہ هاے دانشگاہ نمیدونن اینطور باشہ!😊 باشہ اے گفت و قطع ڪرد. بهار دستش رو بہ سمتم دراز ڪرد و گفت:😄 _من میرم ولے جانہ عزیزت با این همہ احساسات نذار سہ طلاقہ ت ڪنہ! همراہ بهار از دانشگاہ خارج شدیم، بهار خداحافظے ڪرد و سوار تاڪسے🚕 شد. راہ افتادم سمت ڪوچہ پشتے دانشگاہ. پراید سفید رنگش رو دیدم ڪہ وسط ڪوچہ پارڪ شدہ بود. با قدم هاے بلند بہ سمتش رفتم، دستگیرہ ے در رو گرفتم و باز ڪردم. همونطور ڪہ روے صندلے جلو مے نشستم گفتم:☺️😍 _دوبارہ سلام! نگاهم ڪرد و گفت:☺️ _سلام. زل زدہ بودم بہ رو بہ روم. سهیلے بالاتنہ ش رو سمت من برگردونہ بود، دستش رو گذاشتہ بود زیر چونہ ش و بہ نیم رخم زل زدہ بود. با لحن ملایم گفت:😊 _ڪے دخترخانمو دنبال ڪردہ ڪہ نفس نفس میزنہ؟آقا پلیسہ؟ خندہ م گرفت،😄نمیدونم چرا بهم میگفت دخترخانم! منم بہ طبع گاهے میگفتم آقا پسر! صورتم رو برگردوندم سمتش، اما بہ چشم هاش نگاہ نمے ڪردم. سنگینے👀 نگاهش💓 ضربان قلبم رو بالا مے برد! جدے گفت: _هانیہ خانم درمورد یہ چیزے صحبت ڪنیم بعد بریم نامزد بازے. سرفہ اے ڪردم و گفتم: _صحبت ڪنیم. سرش رو نزدیڪ صورتم آورد: _ڪو اون دختر خشمگین؟ سرم رو بلند ڪردم، نگاہ هامون بهم گرہ خورد.👀👀 برق چشم هاے عسلیش نفسم💓 رو گرفت، سریع صورتم رو برگردوندم. جدے گفتم: _خشمگین خودتے!😕 خندہ ے ڪوتاہ ڪرد😄 و گفت: _راجع بہ امین و بنیامین! لبم رو بہ دندون گرفتم، چرا قبل از عقد ماجرا رو بهش نگفتم؟! آروم شروع ڪردم بہ تعریف همہ چیز،مو بہ مو! بدون ڪم و ڪاست!😒 گذشتہ م،گذشتہ ے من بود! بہ خودم و خدا مربوط نہ هیچڪس دیگہ! این مرد همسرم بود فقط لازم بود در جریان باشہ.😔 وقتے حرف هام تموم شد،با زبون لبم رو تر ڪردم گلوم خشڪ شدہ بود! سهیلے با اخم😠 نگاهش رو بہ فرمون دوختہ بود! با حرص نفسم رو بیرون دادم. قضاوت و برخورد آدم ها در مقابل صداقت آزار دهندہ س! همونطور ڪہ در ماشین رو باز مے ڪردم گفتم: _بهترہ تنها فڪر ڪنید،ڪنار بیاید! اما اگہ پشیمونید باید قبل از عقد میگفتید! 😞✋ از ماشین پیادہ شدم،بغض ڪردم!😢 ازش توقع نداشتم،مگہ خبر نداشت؟! رسیدم سر ڪوچہ، خیابون شلوغ بود خواستم تاڪسے🚕 بگیرم ڪہ صداش پیچید: _ڪجا میرے؟😟 برگشتم سمتش، رسید بہ سہ قدمیم. چادرم رو گرفتم روے صورتم،خواستم برم ڪہ صداش مانعم شد:😊 _هانیہ خانم! لبخندے☺️ نشست روے لبم برگشتم سمتش. سرش پایین نبود اما چشم هاش زمین رو نگاہ میڪرد با اینڪہ محرم هم بودیم باز خجالتے شدہ بود نگاهم نمیڪرد انگار خجالت میڪشید صحبت ڪنہ! نگاهے بہ اطراف ڪردم وسط خیابون بودیم و نگاہ عابرا رومون بود! _بلہ! دست هاش رو بہ هم گرہ زد و نگاهش رو بالاتر آورد ولے باز من رو نگاہ نمیڪرد فڪرڪنم نصف قدم رو میدید! _چرا زود رفتے،خب یہ لحظہ ناراحت شدم!🙁 وقتے دید چیزے نمے گم ادامہ داد: _حالا قلبت شیش دونگ بہ من محرم میشہ؟😇😍 لبخند عمیقے زدم، میشد با این حرفش قلبم شیش دونگ محرمش نشہ؟! 😍خواستم اذیتش ڪنم با لحن جدے گفتم:😐 _نہ خیر!دیگہ باید برم خونہ عرضے ندارید؟ بہ وضوح دیدم پوست سفیدش قرمز شد،ڪلافہ دستے بہ ریشش ڪشید و گفت:😥 _حرف آخرتونہ؟ با حالت ساختگے خودم رو عصبے نشون دادم: _اول و آخر ندارہ ڪہ!موفق باشید خدانگهدار😐✋ حرڪت ڪردم برم ڪہ سریع گوشہ چادرم رو گرفت و گفت: _صبر ڪن!😟😒 پشتم بهش بود،لبم رو گاز گرفتم تا نخندم میدونستم دنبالم میاد! با لحن آرومے گفت:😕 _من ڪہ عذرخواهے ڪردم! برگشتم سمتش، دستش شل شد چادرم رو رها ڪرد! آروم و خجول گفت:☺️ _ببخشید! این پسر چرا یڪ دفعہ انقدر خجالتے شد؟! بے اختیار گفتم:😍🙈 _امیرحسین! با تعجب😳 سرش رو بلند ڪرد، چند لحظہ بعد چشم هاش مثل لب هاش رنگ لبخند گرفتن. زل زد بہ چشم هام و گفت:😍☺️ _جانہ امیرحسین! دلم رفت براے جان گفتنش!😍☺️🙈 مثل خودش زل زدم بہ چشم هاش. _بریم نامزد بازے؟!🙈 .... ✍نویسنده: 🌹🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اِلهى‏ عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفآءُ، وَانْکشَفَ الْغِطآءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجآءُ، وَ ضاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ، و اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَيک‏ الْمُشْتَکى‏، وَ عَلَيک الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخآءِ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ، اُولِى الْأَمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَينا طاعَتَهُمْ، وَ عَرَّفْتَنا بِذلِک مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ، فَرَجاً عاجِلاً قَريباً کلَمْحِ‏ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ، يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ، يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ، اِکفِيانى‏ فَاِنَّکما کافِيانِ، وَانْصُرانى‏ فَاِنَّکما ناصِرانِ، يا مَوْلانا يا صاحِبَ‏ الزَّمانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِکنى‏ اَدْرِکنى‏ اَدْرِکنى‏، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ، بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرينَ. 💚💚💚💚💚 قرارِصبح‌مون…(:✨☘️ بخونیم‌دعآی‌فرج‌رآ؟🙂📿 -اِلٰهے‌عَظُمَ‌الْبَلٰٓآ،وَبَرِحَ‌الخَفٰآءُوَانْڪَشِفَ‌الْغِطٰٓآءٌ…!🌱 …!🌸🍃 😊 💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚 [♥️] هر زمان... (عج) رازمزمه‌کند... همزمان‌ (عج)‌ دست‌های مبارکشان رابه سوی‌آسمان‌بلندمی‌کنندو‌ برای‌آن ‌جوان‌ میفرمایند؛🤲 چه‌خوش‌سعادتندکسانی‌که‌ حداقل‌روزی‌یک‌بار را زمزمه می‌کنند...:)❤️ ♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid