eitaa logo
🕊💜ࢪٻحـــاݩھ‌اݪݩݕــۍ💜🕊
1هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
5.6هزار ویدیو
97 فایل
مآدرساداٺ!🙃 فڪرڪن‌مآ‌بچہ‌هاٺیم🙏 دسٺ‌محبٺ‌بڪش‌به‌سرمون؛🙃🙂🌹 اینجاهمہ‌مهماڹ‌حضرت زهرا س هستی زیرنظر مدافع حرم عمه سادات 😷 💚εαɖᵃT سادات الحسینی💚: @bs_hoseini
مشاهده در ایتا
دانلود
14.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲 کاش ‌قبل‌ از‌ اربعین یک‌ خوش‌ خبر ‌پیدا‌ شود تا‌ بگوید زائران؛باز‌ است‌ راه‌ کربلا 😭 🖤 @oshahid
🖤🌹 شهید زین الدین: هر گاه شب جمعه شهدا را یاد کردید آنها شما را نزد اباعبدالله (ع) یاد میکنند.... باز آینه و آب و سینی چای و نبات... باز شب جمعه و یاد شهدا با صلوات...🌹🌹🌹🌹 🖤 @oshahid
🕊💜ࢪٻحـــاݩھ‌اݪݩݕــۍ💜🕊
❤️💞❣💛❤️💞❣💛 ❤️ #عاشقانہ_دو_مدافع❤️ #قسمت_چهلم _مادر مـݧ اولا کہ کے گفتہ قراره بلایے سرش بیاد دوما
❤️💞❣💛❤️💞❣💛❤️ ❤️ ❤️@oshahid _رفیقم شهید شده... مات و مبهوت بهش نگاه میکردم سرشو بین دو دستاش نگہ داشت و بلند بلند شروع کرد بہ گریہ کردن هق هق میزد دلم کباب شد تا حالا گریہ ے علے رو بہ این شدت ندیده بودم نهایتش دو قطره اشک بود ماما همیشہ میگفت: مردها هیچ وقت گریہ نمیکنن ، ولے اگر گریہ کـنن یعنے دیگہ چاره اے ندارند. _حالا مــرده من داشت گریہ میکرد یعنے راه دیگہ اے براش نمونده❓ ینے شکستہ❓ علے قوے تر از ایـݧ حرفهاست خوب بالاخره رفیقش شهید شده. اصلا کدوم رفیقش چرا چیزے بہ مـݧ نگفتہ بود تاحالا❓ گریہ هاش شدت گرفت دیگہ طاقت نیوردم،بغضم ترکید و اشکام جارے شد. _نا خودآگاه یاد اردلان افتادم ترس افتاد تو جونم اشکامو پاک کردم و سعے میکردم خودمو کنترل کنم اسماء قوے باش،خودتو کنترل کـن ، تو الان باید تکیہ گاه علے باشے نزار اشکاتو ببینہ. صداے گریہ هاے علے تا پاییـن رفتہ بود فاطمہ بانگرانے اومد بالا و سراسیمہ در اتاق و زد _داداش❓زن داداش❓چیزے شده❓ درو باز کردم و از اتاق رفتم بیرون بیا بریم پاییـن بهت میگم. دستش و گرفتم و رفتم آشپز خونہ فاطمہ رنگش پریده بود و هاج و واج بہ مـݧ نگاه میکرد. _زن داداش چرا گریہ کردے❓داداش چرا داشت اونطورے گریہ میکرد❓دعواتون شده❓ پارچ رو از یخچال برداشتم وهمونطور کہ آب و داخل لیوان میریختم گفتم: فاطمہ جان دوست علے شهید شده. _با دو دست زد تو صورتشو گفت: خاک بہ سرم مصطفے❓ با تعجب بهش خیره شدم و گفتم:مصطفے❓مصطفےکیه❓ روصندلے نشست و بے حوصلہ گفت دوستِ داداش علے بیشتر از ایـن چیزے نپرسیدم لیوان آب و برداشتم چرخیدم سمتش و گفتم: فاطمہ جان بہ مامانینا چیزے نگیا بعد هم رفتم بہ سمت اتاق علے یکم آروم شده بود. _پنجره رو باز کردم تا هواے اتاق عوض بشہ کنارش نشستم ولیوانو دادم دستش لیوان رو ازم گرفت و یکمے آب خورد از داخل کیفم دستمال کاغذے  و درآوردم و گرفتم سمتش دستمال و گرفتو بو کرد لبخند زد و گفت: بوے تورو میده اسماء تو اوݧ شرایط هم داشت دلبرے میکرد و دلم و میبرد. _دستش رو گرفتم و باچهره ے ناراحت گفتم خوبے علے جان❓ تو پیشمے بهترم عزیزم إ اگہ پیش مـݧ بهترے چرا بهم خبر ندادے بیام پیشت❓ سرشو انداخت پاییـݧ و گفت: تو حال و هواے خودم نبودم ببخشید بہ شرطے میبخشم کہ پاشے بریم بیروݧ دراز کشید رو تخت و گفت: اسماء حال رانندگے و ندارم @oshahid _دستش و گرفتم و با زور از رو تخت بلندش کردم دستم و گذاشتم رو کمرمو با اخم گفتم:خب مـن رانندگے میکنم بعدش یادت رفتہ امرو ... حرفمو قطع کردو گفت میدونم پنچ شنبست اما ،دلم نمیخواد برم بهشت زهرا با تعجب نگاهش کردم و گفتم: چے❓ سابقہ نداشت علے عاشق اونجا بود. در هر صورت ترجیح دادم چیزے نگم _چادرم رو از زمیـن برداشتم و گفتم:باشہ پس مـن میرم بلند شد جلوم وایساد کجا❓ برم دیگہ فک نکنم کارے با مـݧ داشتہ باشے ینے دارے قهر میکنے اسماء❓ مگہ بچم❓ خب باشہ برو ماشیـنو روشـن کـن تا مـن بیام کجا❓ هرجا کہ خانم دستور بده. مگہ نمیخواستے حالمو خوب کنے❓ لبخندے زدم و گفتم: عاشقتم علے لبخندے تلخ زدو گفت مـن بیشتر حضرت دلبر _ماشیـن رو روشـن کردم ساعت۵ بعدظهر بود داشتم آینہ رو تنظیم میکردم کہ متوجہ جاے خالیہ پلاک شدم ناخودآگاه یاد حرفهاے فاطمہ افتادم _اسم مصطفے رو تو ذهنم تکرار میکردم اما بہ چیزے نمیرسیدم مطمئن بودم علے چیزے نگفتہ درموردش. از طرفے فعلا هم تو ایـن شرایط نمیشد ازش چیزے پرسید. چند دیقہ بعد علے اومد  خوب کجا بریم آقا❓ هرجا دوست دارے _ماشیـݧ رو روشـن کردمو حرکت کردم. اما نمیدونستم کجا باید برم بیـن راه علے ضبط رو روشـن کرد مداحے نریمانے: "میخوام امشب با دوستاے قدیمم هم سخـن باشم شاید مـن هم بتونم عاقبت مثل شهیدان شم میرم و تک تک قبراشونو با گریہ میبوسم بخدا مـن با یاد ایـن رفیقام غرق افسوسم" فقط همینو کم داشتیم. _تکیہ داده بود بہ صندلے ماشیـن بہ رو برو خیره شده بود بعد از چند دیقہ پرسید: اسماء کجا میرے❓ چند دیقہ مکث کردم. یکدفعہ یاد کهف الشهدا افتادم لبخند زدم و گفتم کهف و الشهدا. احساس کردم کمے بهش آرامش میده _آهے کشید و گفت کهف را عاشق شوے آخر شهیدت میکند هیییی یادش بخیر... _چے یادش بخیر❓ هیچے با رفقا زیاد میومدیم اینجا إ تا حالا چیزے نگفتہ بودے... پیش نیومده بود آها باشہ تو ذهنم پر از سوال هاے بے جواب بود اما نباید میپرسیدم نزدیک ساعت ۶ بود کہ رسیدیم. کهف. خلوت بود _از ماشیـݧ پیاده شدیم و وارد غار شدیم همیـن کہ وارد شدیم آرامش خاصے پیدا کردم اصلا خاصیت کهف همیـن بود وقتے اونجایے انگار از تعلقات دنیایے آزاد میشے هیچ چیزے نیست کہ ذهنت رو درگیر و مشغول کنہ کنار قبر ها نشستیم فاتحہ خوندیم چند دیقہ بینموݧ سکوت بود _علے سکوت و شکست و بدون هیچ مقدمہ اے گفت... ادامه دارد... ❤️💞❣💛❤️💞❣💛❤️ 💍@oshahid💍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❁﷽❁ 💠 جمعہ‌هایم بے تو بےمعناسٺ، مهدے جان بیا ✨ دل درون سینہ ام تنهاسٺ، مهدے جان بیا 💠گر چہ دیدارٺ میسر نیسٺ بر چشمان من ✨ این دل اما با غمٺ شیداسٺ، مهدے جان بیا 💚 السلام علیک یا سیدی و مولای یا صاحب‌الزمان(عج) 💚 🖤 @oshahid
صبح علے الطلوع ، سلام علے الحُسین تسبیح صبحگاهــےِ ، آداب 🖤 @oshahid
❤️ 🌹💚 گفتند که عاشقی و دیوانه نه ای در باب خیال و خم ابروی که ای گفتند بگو به قصد غربت گفتم سید علی حسینی خامنه ای😍💚 تسلیت رهبرم🖤😔 🖤 @oshahid
༻﷽༺ مَرحـبا زِیـْنـَبْ ڪه طوفان ڪرده اسٺ آنچہ زهــراء گفتہ بود آنּ ڪرده اسٺ او بہ بحر العشـق نوحِ ڪـربلاسٺ عِشـقِ او فَتحُ الفتـوحِ ڪـربلاسٺ 💔 🖤 @oshahid
🥀 🖤😔 ◾نمی‌دانم در این دهه، باید کدام روز را به یاد تو بیاراییم ◾روز مسلم را، به خاطر سفیر بودنت؟ یا روز حبیب را به خاطر یار بودنت؟ یا روز قاسم را برای قاسم بودنت؟ یا روز علی اکبر را برای اربا اربا شدنت؟ یا روز عباس را برای علمدار بودنت؟ ◾من فقط می‌دانم ما هنوز برای داغ تو یک دل سیر گریه نکرده‌ایم. ما هنوز مبهوتیم از نبودنت ◾باری، در محرم امسال، در سیل اشک عاشقان، رد تو نیز هویداست ◾امسال وقتی به "علیٰ اصحاب الحسین" می‌رسیم تو نیز از خاطرمان می‌گذری. ما را دعا کن جوانمرد! 🖤 @oshahid
🖤 🔅 علیه السلام: ✍️ إنْ سَرَّک أَنْ تَسْکنَ الْغُرَفَ الْمَبْنِیةَ فِی الْجَنَّةِ مَعَ النَّبِی فَالْعَنْ قَتَلَةَ الْحُسَین. 🔴 اگر دوست داری در بهشت با پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله همراه باشی قاتلان امام حسین علیه السلام را لعنت کن. 📚 بحارالأنوار جلد ۴۴، صفحه ۲۸۶ 🖤 @oshahid
💚 ••| یکی از بچه های گردان آب قمقمه اش رو داشت خالی میکرد ... فریاد زدم: ما تو این عملیات کلی باید پیاده بریم با یه بغضی آرام گفت: حاجی خب میخواستین رمز عملیات رو نذارین شادی روح شهدا صلوات🌹 ...|🌱••😔💔 🖤 @oshahid
🔔 ⚠️ مغـــرور نباشیم وقتی پرنده‌ای زنـده است مـــورچه را میـخورد. 👌وقتی میمــیرد مــورچه او را میخورد! شـرایط به مرور زمان تغییر میڪند! پس خوب باشیم و خوبی ڪنیم..! 🖤 @oshahid