D1737476T14601269(Web).Mp3
945.4K
ما دو تعبیر برای اینکه خدا خارج می کند مردگان را داریم. یکی به معنای زنده کردن است و یکی به معنای میراندن است. این دو تعبیر چگونه قابل جمع است؟
@ostad_maleki
وقتی که در مسجدی که من بودم بمب منفجر شد، از وقتی که بار اوّل بر زمین افتادم - که البته نفهمیدم چطور شد که افتادم - تا وقتی که به کلّی بیهوش شدم، سه مرتبه، برای لحظاتی به هوش آمدم و هر دفعه هم یک احساسی داشتم. آن حالات، هیچوقت از یادم نمیرود. حالا یکی را عرض میکنم: در یکی از حالات، احساس کردم که دارم میروم؛ یعنی احساس کردم که مرگ در مقابل من است. کاملاً در آن مرز عالم برزخ، خودم را دیدم و احساس کردم که در آن حال، انسان هیچ دستاویزی به جز خدا ندارد؛ هیچ دستاویزی! یعنی هر چه هم عمل پشت سرخودش داشته باشد، باز اگر نتواند تفضّل الهی و رحمت خدا را جلب کند، خاطر جمع به آن عمل نیست. آدم شک میکند: آیا این عمل را با اخلاص بهجا آوردم؟ آیا نیّتم صددرصد، خدایی بود؟ آیا در آن شرک و ریا نبود؟ آیا ملاحظهی این و آن نبود؟
بههرحال، ماها مرکز عیوبیم. متأسّفانه، همهی شائبهها در ما هست. آنجا انسان احساس میکند که مثل پرِ کاهی بین زمین و آسمان است. از همه چیز منقطع میشود. من این حالت انقطاع را در آن وقت احساس کردم و پیش خدای متعال، تضرّع نمودم و گفتم: «پروردگارا! میبینی که من چقدر دستم خالی است و چیزی ندارم و محتاجم! اگر تفضّلی بکنی، کردهای وَاِلّا ما رفتهایم.» منظورم مردن نبود؛ رفتن از وادی سعادت بود. بعد، بیهوش شدم و چیزی نفهمیدم. (روایتی از ترور؛ بیانات در 1379/2/10)
@ostad_maleki
بسم الله
سخن بسیار شنیدنی از آیتالله شهید بهشتی این بحث در جمع طلاب و اساتید مدرسه حقانی در سال 1356 ایراد شده است.
در ابتدا شهید بهشتی به این پرسش پاسخ میدهد که طلبه در حال حاضر چه وظیفهای دارد؟ و به سوی چه آیندهای باید گام بردارد؟
ایشان در این بخش از چیستی علوم انسانی متعارف و نسبت آن با علوم اسلامی میگوید و لیست مفصلی از نیازمندیهای طلبهی آن روز ارائه میدهد.
.
شهید بهشتی:
با خدای خویش میثاق بستهایم که آنچه تاکنون در این زمینه به دست آوردهایم، با خلوص و صفای کامل در اختیار دنبالکنندگان و همراهان جوان این راه بگذاریم.
اگر امکاناتی داریم، میگذاریم در اختیار آن عاشقها، نه در اختیار آن نِقنِقزنها! عاشق که اینقدر نق نمیزند. عاشق که اینقدر آفتاب و سایه نمیکند. عاشق که اینقدر پرتوقع نمیشود.
{برنامهها} حسابشده است، منتها اگر به ذائقه برخی خوش نمیآید: یا به سلیقه ما هم خوش نمیآید، ولی جایگزین بهتری پیدا نکردهایم؛ یا به سلیقه ما به عنوان پیشروی آگاه خوب میآید، به سلیقه خام شما خوب نمیآید؛ این دیکتاتوری نیست، این قاطعیت است. مدیریت بیقاطعیت صنار نمیارزد.
دهها رشته نو در انتظار شماهاست، اما شمای ساختهشده، نه شمای خودسر. شمای عاشق، نه شمای نازکنارنجی. شمای تلاشگر تنبهزحمتده.
@ostad_maleki