eitaa logo
کافه 𓊉رمان𓊈 امنیتی گاندو🐊
35 دنبال‌کننده
1 عکس
2 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بچه ها عزیز رگباری فالو کنین رمانش فوق العاده زیبا ست ☺️
امشب بخش حساسش هست فوق العاده پر یزید بازی 😈
سلام دوستان☺️
بچه ها زیاد کنین آمار رو
سلام دوستان
ایول بچه ها بمونین برامون💓💓
آمار ۲۰ تا بشه پارت شهادت فرشید میزارم
لینگ پخش بشه
سلام دوستان عزیز بمونین فقط به مناسبت زیاد شدن آمار پارت شهادت فرشید میزارم
و دقایقی دیگر 😍😍
هدایت شده از نسا
رمان دلی شهادت فرشید :کارا اداره میکردم سخت. تمرکز کرده بودیم🤓 و شیفتم تموم شد و به خانه میرفتم ناگهان صدای محیب توجه م را جلب کرد و حسن :چاقو رو گردن پسر گذاشتم😰☹️ لباسش،کشیدم به گل پسر خوبی بهتره پات از پرونده بکشی بیرون وگرنه بعد فرشید :نفسم داشت بسته میشد😰 گفتم وگرنه چی حسن:وگرنه برادرت و دوستات میکشم😈 فرشید : چیزی نگفتم کارن :شنیدی فرشید آ ره بعد دیدم هلم داد میزد خب اسم فرماندت چیه پام گذاشتم رو قلب فشار میدادم فرشید :ک دوم کارن معلومه فرماندت فرشید خان فرشید :اسم من از کجا حفضی کارن:فشار دادم بعد رو قفسه سینه گذاشتم خب ساعت قشنگیه چشم قشنگ دفعه بعد چشمات در میارم 😏😈 فرشید :نفس نمیومد دیدم با چاقو خواست بزنه تو چشم راستم با دستم مانع شدم خورد زیر چشمم و دستم برید و رفت فرشید :عمیق بریده بود نا بلند شدن نداشتم بعد نفسم میزون شد سرفه میکردم حسام :از اداره اومدم صدا سرفه توجه من را جلب کرد رفتم شوکه شدم عع فرشید چی شده داداش فرشید: چ ی زی ن ی ست ح س ام هه س ی نا ش یف ته ادا ره ست ی ا بیمارستان حسام :بیمارستان شیفتشه کمکش کردم میخوای بریم پیشش فرشید :ن ه ا ذ یت می شه بعد حسام :کمکش کردم تا خونه فرشید :حسام :خوبی فرشید : خ وبم حسام :درد داشتی زنگ بزن بیام بریم بیمارستان خب فرشید :ب اشه دم در بود حسام :زنگ چنده فرشید :تکیه بزن حسام :زدم فاطمه :رفت دم آیفن فرامرز :خودم میکنم آبجی بشین آیفن برداشتم کیه حسام :ببخشید در میزنین فرامرز:شما کی هستی حسام :من حسام شاکر نژاد دوست فرشید هستم فرامرز:آها بفرمایین داخل حسام :نه مزاحم نمیشم فقط میشه بیاین پایین فرامرز:باشه رفت پایین دم در باز کرد سلام خوبین دست داد من فرامرز حسنی هستم برادر فرشید فرشاد حسام :منم حسام حلو یا شاکر نژاد هستم در اصل فامیلیم عوض کردم به دلایل خاص فرامرز:عجب چرا حسام : چون من برادرم خانواده م خواهرم عراق بودیم بچه گی رو و اومدیم ایران بخاطر شغلم فامیلیمون عوض کردیم فرامرز :عجب داداش فرشید خوبی چی شده فرشید:خوبم فرامرز چیزی نیست چرا نگرانی فرامرز :چرا زیر چشمت قرمزه فرشید :نپرس حسام خدا حافظ رفت تو حسام فرامرز کمکش کن تا در فرامرز:چشم بعد کمک کردم و حسام رفتم سر کوچه در باز کردم و رفتم تو فرامرز:سلام فاطمه:داداش چی شده مادر مرضیه:چی شده فرامرز پدر محمود: چی شده فرزانه :چی شده داداش فرشید :چیزی نیست عع فرامرز فرشته شیفته فرامرز:آره بعد گفت فاطمه:جعبه آوردم فرشید بخیه زدم بعد پانسمان کردم و گفتم فاطمه این زیر چشمم بزار گذاشت رنگ خون می‌گرفت😞 فرشید :درد داشتم ناحیه قلب و قفسه سینم بعد شب شد خوابم نمی‌برد سر قضیه آیی و دل شوره نمیزاشت ساعت چهار صبح بود نماز خوندم و درد گرفت هر نفس میکشیدم درد نفوذ پیدا می‌کرد غیر قابل تحمل بود😣 و ساعت دیدم ۵ شد بیدار شدم شماره حسام گرفتم حسام :ذکر تسبیحات حضرت زهرا (س) میگفتم موبایل زنگ خورد جواب دادم جانم فرشید :الو سلام حسام خونه ای حسام: آره چی شده فرشید:حسام من میام جلو ساختمون میای پایین بریم بیمارستان درد اونم بریده حسام باشه میام خدا حافظ حسام جا نماز بستم و لباس چهار خونه آبی پوشیدم ادکلن زدم و رفتم آروم پایین فرشید :لباس عوض کردم رفتم دیدم فرشاد :خونه بودم آروم پذیرایی فرامرز خواب بود روش کشیدم یهو دیدم یکی بود یا ابلفضل فرشاد :چی شده داداش فرشید:چیزی نیست بخواب استراحت کن فرشید: رفتم دم در خونه حسام :فرشید :کمکم کن تا دم در رفتن تو سینا عمل بود تموم شد اومدم آخ تموم شد میثم :آره بعد حسام :خوبی فرشید :آره بعد سینا :عع حسام این موقع شب چی شده🧐 حسام :چی بگم سینا :بریم اتاق خب بگو فرشید :سینا داشتم میرفتم خونه بعد یکی تهدید میکرد بعد پاش رو قلبم قفسه سینم گذاشت اصلا خوابم نبرد سینا هر نفس میکشیدم درد میگیره درد نفوذ پیدا می‌کنه😣 سینا :خب باید اسکن بدی دیگه فرشید و که قلبم گاهی درد میگیره😣 فرشید :سینا :نوار قلب نوشتم زیر چشم چی شده. فرشید :سوژه عوضی دست بردار نبود ‌ و این کارا کرد. 😕 سینا :خب قلب مشکل نداری قفسه سینه یکم آسم داری اسپری ها باید پیشت باشه 😕 فرشید:بعد رفت خونه ساعت ۶ بود خوابید دارو ها کنارش فرشاد:ساعت نه بود رفتم فرشید خواب بود دارو دور ورش چی شده بود یعنی حسام :خونه خوابم بود حسنا :دیدم حسام خوابه ناز بود حسام امیر قلقلک میدادم 😂 موبایل فرشید زنگ می‌خورد خواب ناز فرشته :از شیفت برگشت خسته رفت اتاق فرشید موبایل ورداشت دید نوشته فرمانده دیدم دارو دیدم مور مور شدم صداش کردم داداش فرشید :جا نم کیه اهه سعید باز من از خواب ناز بیدار کردی 🥺🧐 چشمام باز کردم عع آبجی کیه زنگ میزنه فرشته فرمانده تونه 3 بار زنگ رده☺️ فرشید:جواب دادم جانم آقا محمد:سلام فرشید خواب بودی فرشید : بله آقا محمد