eitaa logo
کافه 𓊉رمان𓊈 امنیتی گاندو🐊
35 دنبال‌کننده
1 عکس
2 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان دلی تا پای جان رسول :اداره در تاریکی کامل فرو رفته و جای یکی خالی است و هیشکس دل به کار نمیده و دانیال گوشه ای کز کرده و یک ساعت از خبر می‌گذرد و باورم نمی‌کند و دانیال: از اداره خارج شدم و سمت بیمارستان رفتم شماره مهرسان گرفتم اومد و اومدن و گفتم که چی شد چه گذشت از ماموریت آزاد سازی حرم حضرت رقیه گفتم و جان داد عین امام حسین و قمر بنی هاشم شهید شد حسام باورش نمیشد و سکوت شد و درسان خانم سکوت شکست گفت داود دوست داشت مدافع حرم بشه وبچه ها چی بگم خدا بعد رفت تو بیمارستان میثم :آبجی خوبی درسان :سرد خونه کجاست. میثم:طبقه چهارم راست رفت و رفت صحبت می‌کرد داود جان بچه ها چی بگم بعد رفت خونه دانیال:مهرسا حسین دلارام درسان کجایین مهرسا :پریدم با گریه بابا دید اتاق خلوت مهرسان :خوبی مهرسا :مامان رفت بغل کرد و حسین لباس،سورمه ای تن بود مهرسا هم پوشوند و درسان دلارام اومدن دانیال:در باز کرد مهرسان پارچه. سیاه انداختم و عکس گذاشتم و درسان :عع عمو دانیال چی شده دانیال:چیزی نیست حاضر شد با دلارا رفتن درسان :,مامان چرا چیزی نمیگی بابا چیزی شده مهرسان:آره ماجرا گفت درسان:باورم نمیشد رفتم طبقه بالا اتاق دایی مهدی و تو فکر گوشه بودم دانیال گفتم خواهرا و موبایل زنگ خورد جواب دادم گفتم نمیام مدرسه بعد قطع کردم تو فکر مشکی پوشیدن و مراسم بود مهرسان کنار تاوت بود گریه میکرد و دلارام هم مهرسا خواب بود و حسین رفت بغل دایی مهدی حسین بغل کردم گریه میکرد طاقت نداشتم مو نوازش کردم و دیدم پیکر داود تو خاک گذاشتن درسان نکن نریز کثافت بزار نفس بیاد سردش میشه بغل کرده بود و ملیکا :دیدم غش،کرد بغل گرفت درسان ای خدا مریم آب قند بیار اورد و داریوش،غش میکرد سعید بغل گرفت و گفت آب قند بیاره و درسان :نه بابا داود کاش میزاشتی حسین و مهرسا دلارام من می‌دیدیم بغل میکردیم چی میشن حسین مهرسا حضرت زینب چی کشید با غم بی برادری سینا درک میکردم و میکروفن گرفتم گفتم خانم ها و آقایان گوش بدین داود آرزوش بود و کسی گریه نمیکنه چون آرزوش بود و خوشحال باشین برادر مون داود ته تغاری مون دهقان فداکار دوست داشت از زندگی خانواده بچه ها بزنه و مردم سوریه در آرامش باشن و حرم حضرت زینب رقیه آزاد باشه صلوات حسین:متوجه شدم درک میکردم و سنم کمه خوشحالم بابا داود مدافع حضرت زینب شده مهدی :نگو حسین عسلم سعید :سینا خوب گفت درسان :مراسم ها تموم شد پایان
تعداد زیاد بشه
دوستان سلام به دلیلی رمان متوقف میشه ولی مشکل پیش اومده حل بشه میزارم فقط لف ندین ممنون میشم اون موقع رمان دلی میفرستم جایزه تون☺️
دوستان عزیز به دلیلی رمان کنسل شد دوست داشتم بزارم اما پشیمون شدم دیگه