eitaa logo
استاد سعید
1.1هزار دنبال‌کننده
783 عکس
836 ویدیو
56 فایل
تجربه یادگیری آسان زبان با استاد سعید از ٦ساله تا ٦٠ساله در ٦ماه انگلیسی-عربی آنلاین،آفلاین،حضوری،خصوصی تلفن۰۹۹۳۱۹۵۱۴۲۲ پشتيبانى @ostadsaeedadmin سایت www.ostadsaeed.com روبيكا https://rubika.ir/ostadsaeedcom اینستا Http://instagram.com/ostadsaeedcom
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غير از Goodbye خداحافظی بلدی؟ یکی از شاخص های رشد زبانی و نزدیک شدن شما به گویشوران اصلی زبان ها (natives) آشنايى و استفاده از معادل های مختلف و كلمات مترداف و هم معنا است. خداحافظی یکی از عبارات پرکاربرد در گفتگوی روزمره است که با توجه به موقعیت و رسمی یا غیر رسمی بودن گفتگو متفاوت خواهد بود. در این ویدیو با چندین روش دوستانه و عامیانه برای خداحافظی آشنا خواهید شد
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💧مثل آب خوردن با فرایار زبان میشه انگلیسی و عربی را ساده و لذت بخش یاد گرفت 960000 تومان👇 هدیه ویژه تولد پیامبر اکرم (ص) کد تخفیف Farayar ظرفیت محدود https://ostadsaeed.com/faryar-6-months/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مرگ بر ظلم مرگ بر پلیدی مرگ بر اسرائیل
سلام و صبح بخیر خدمت تک تک شما عزیزان خودم😍 بعد از یک غیبت طولانی به خاطر سال تحصیلی جدید و یک عالمه کلاس جدید، بالاخره تونستم برسم خدمت شما امیدوارم حالتون خوب خوب باشه اول میخوام با یک شگفتانه (surprise) شروع کنم😋
قسمت 3 داستان كوتاه 💊کپسول زبان نويسنده: سعید اسحاقی یزدآبادی ایتا|بله|آیگپ|روبیکا|تلگرام|اینستاگرام |گپ|سروش|واتساپ|آپارات|یوتیوب
بعد از چند دقیقه، با شنیدن صدای نا منظم برخورد قاشق به لیوان آب قندی که توی دست خانمم بود، چشمهام را باز کردم. خانمم که نگران‌تر ازچند دقیقه قبل به نظر می‌آمد زیر لب می‌گفت: "نکنه خدایی نکرده افتاده تو کار خلاف؟" توی دلم خندم گرفته بود ولی نای خندیدن نداشتم. یکی دو قلپ از لیوان سرکشیدم تا تونستم چشمهام را کامل باز کنم. تازه متوجه شدم اطرافم چه خبره. با صدای لرزان به خانمم گفتم: "واقعا نمیدونم چی شد. فکر کنم از اثرات جانبی کپسول زبانه، یا شاید هم به خاطر زبانیه که من انتخاب کردم!" خانمم طفلی پاک گیج شده بود. من با احتیاط پا شدم و یک کپسول دیگر خوردم و بعد از یک یا دو دقیقه باز تپش قلب و بالا رفتن درجه حرارت بدن، که متصدی داروخانه وعده‌ی آن را داده بود سراغم آمد و تقریبا بعد از یک ربع، آن قدرت جادویی برگشت. حالا من تند تند با لهجه غلیظ عربی برای خانمم بلبل زبانی می‌کردم. خیلی خوشحال بودم ولی خانمم بنده‌ی خدا از بس من تند تند و روان صحبت می‌کردم نمی‌توانست از حرفهای من سر در بیاورد با عصبانیت گفت: "واقعا دیوانه شدی؟ منو هم دیوانه میکنی. دوتا کلمه فارسی بگو ببینم چته آخه؟" بعد از یکی دو دقیقه که دید فایده‌ای نداره و من فقط دارم عربی حرف میزنم، درب اتاق را محکم به هم زد و رفت داخل آشپزخانه. گذشت و گذشت تا روز سوم. قوطی کپسول را که از روی میزکارم برداشتم تا مثل روزهای قبل صحبت کنم، صدای ترسناکی شنیدم . یک بار دیگر قوطی کپسول زبان را آرام تکان دادم تا بفهمم چند کپسول دیگر توی قوطی باقی مانده است، ولی باز از داخل قوطی همان صدای ترسناک را شنیدم. با خودم گفتم: "چی؟ نه نه نه.... امکان نداره! کی کپسول‌های من را برداشته؟ کی؟ خانم....؟" یادم اومد که خانمم اصلا خونه نیست. قوطی را که باز کردم دیدم یک کپسول دیگر بیشتر باقی نمانده! قوطی ده‌تایی بود، تقریبا برای سه روز. من هم آنقدر توانایی مالی نداشتم که هر هفته بتوانم یک ملیون صرف خرید کپسول زبان کنم. همین‌طور که غرق در افکار خودم بودم از اتاقم خارج شدم و غمناک روی کاناپه داخل اتاق نشیمن نشستم. شروع کردم به فکر کردن و فکر کردن و فکر کردن. بعد از چند ساعت، فکری به ذهنم رسید. با فریاد گفتم: "با دستای خودم توی خونه می‌سازمش. بله خودم! همین جا توی خانه اونم با قیمت پایین تر!" قبل از هر چیزی باید به مواد تشکیل دهنده‌ی آن پی می‌بردم. از فرصت استفاده کردم و بساطم را داخل آشپزخانه به دور از چشم همسرم پهن کردم و شروع کردم با انگشتانم تنها کپسول زبان باقیمانده را با دقت پاک کنم. پوسته کپسول سفت بود. با احتیاط آن را شستم. شبیه بلور براق بود. آرام آرام مواد داخل کپسول بلورین نمایان شد: یک پودر سفید رنگ و یک چیز رنگین در بین آن. با دقت هر چه تمام، پوسته کپسول را شکستم. با ترس و لرز پودر سفید رنگ را چشیدم، بلورهای شکر بود. ولی یک چیز طلایی با طول کمتر از یک سانتیمتر، لابه لای آن خود نمایی می‌کرد. اصلا باورم نمی‌شد که کپسول زبان از یک چیز به این کوچکی و مهمی تشکیل شده باشد. با خودم گفتم: "این دیگه چیه؟ چقدر هم درخشانه!" به سمت بلورهای شکر با آرامی چندین بار دمیدم تا چیزی که داخل خودش پنهان کرده بود نمایان کند. شاید باور نکنید! ولی یک کلمه طلایی با خطی زیبا از زیر پودر شکر پدیدار شد. تنها یک کلمه! بله یک کلمه! تنها ماده تشکیل دهنده کپسول زبان همین تک کلمه بود. به نظر شما اون کلمه چی بود؟ "واژه‌نامه؟" "فیلم؟" "داستان؟" نه هیچ کدام اینها نبود. کلمه‌ی رمزی که در بین آن پودر شیرین جا خوش کرده بود چیزی نبود جز............حب!!!!!!! بله...‌.......عشق!!!! امکان نداره با ترس، هراس، نفرت، سوء ظن و نگاه بد، زبانی را یاد گرفت، قبل از هر چیزی باید عاشق و دلبسته شد. و این بود سر آن کپسول جادویی زبان! سعید اسحاقی یزدآبادی دانشگاه تربیت مدرس تهران زمستان 1398 ایتا|بله|آیگپ|روبیکا|تلگرام|اینستاگرام |گپ|سروش|واتساپ|آپارات|یوتیوب
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💊کپسول زبان داستان كوتاه قسمت پایانی نویسنده: سعید اسحاقی یزدآبادی صدا پیشه: الهام هادیان ایتا|بله|آیگپ|روبیکا|تلگرام|اینستاگرام |گپ|سروش|واتساپ|آپارات|یوتیوب
خوشحال میشم نظرات خودتون را نسبت به داستان کپسول زبان برام بفرستید @ostadsaeedadmin
🌀 زبان شیرین عربی میانبری برای دو زبانه شدن سریع فارسی زبانان در تمامی سنین ! ✨ با یادگیری این زبان با یک تیر 🏹 بیش از 20 نشان را بزنید! ‼️ زبان عربی ابزار فعالیت در عرصه تجارت و گردشگری با عرب‌ زبانان! ☺️ این دوره توسط سرکار خانم موذنی از مدرسان عربی، و از اعضای تیم تولید محتوا و تیم پشتیبانی آموزشگاه استاد سعید برگزار می‌شود. اگر در شهر قهدریجان و یا محدوده شهرستان فلاورجان ساکن هستید و دنبال یک کلاس عربی حضوری پر انرژی و لذت بخش هستید حتما شرکت کنید. آشنایی بیشتر با مدرس دوره👇 https://ostadsaeed.com/teacher/hadise_moazeni/ 🔘 برای کسب اطلاعات بیشتر 👈 ۰۹۳۰۲۱۸۹۴۹۳ آموزشگاه آنلاين استاد سعيد