eitaa logo
موکب فرهنگی شهید حاج رسول استوار
980 دنبال‌کننده
523 عکس
309 ویدیو
96 فایل
مجمع فرهنگی سردار مدافع حرم شهید حاج رسول استوار محمودآبادی @ostovar313 www.hajrasoul.ir آی دی جهت ارتباط @hajrasoul313 لینک آپارت https://www.aparat.com/shahidOstovar
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم خلاصه گزارش سفر به لبنان و سوریه دوشنبه ۲۸آبان ۱۴۰۳ در حین بازدید از خانواده شهدای لبنانی مستقر در روستای دلبوز خبر دادند یک پسر یک خانواده مستقر در روستا تازگی شهید شدند ما هم برای عرض تسلیت به خانواده سر زدیم . پدر خانواده بسیار روحیه بالایی داشت و بسیار صمیمی و‌مهربان با ما رفتار کرد دیدار خانواده شهدا واقعا خود جهادی دیگر است موکب فرهنگی شهید حاج رسول استوار @ostovar313
بسم الله الرحمن الرحیم خلاصه گزارش سفر به لبنان و سوریه دوشنبه ۲۸آبان ۱۴۰۳ نماز جماعت در مسجد امام خمینی (ره) ربوه و بازدید از وضعیت خدمات رسانی به مهاجران لبنانی ساکن در روستا جلسه با شیخ احمد شحود در مورد وضعیت سوخت و نحوه تامین سوخت و امکانات منطقه شیخ شحود: در منطقه زرزوریه چاه نفت سطحی وجود دارد که مردم از آن به صورت سنتی استخراج کرده و تقطیر کرده استفاده می کنند درقدیم در این روستا مردم از فضولات حیوانی به عنوان سوخت استفاده می کردند همچنین خانه ها با سنگ ساخته می شد ولی الان با سیمان ساخته شده و سبب سردی می شود موکب فرهنگی شهید حاج رسول استوار @ostovar313
چه زیباست نشاندن لبخند بر روی لب یتیمان یکشنبه ۴ آذر ۱۴۰۳ _ بیروت محل اسکان مهاجران مقاوم لبنانی موکب شهید حاج رسول استوار @ostovar313
کمک گروه جهادی زائران ظهور انصافا در این مدت گروه جهادی زایران ظهور به صورت جدی به ما مقاومت لبنان می کنند.
بسم الله الرحمن الرحیم خلاصه گزارش سفر به لبنان و سوریه دوشنبه ۲۸آبان ۱۴۰۳ ورود به اردوگاه آوارگان حسیا بررسی وضعیت اشتغال های ایجاد شده اعم از چرخ خیاطی تحویل شده به مادر شهید و مرغ های خریداری شده موکب فرهنگی شهید حاج رسول استوار @ostovar313
*بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیٖم* ✍️ شخصی می گفت: من یک شب بعد از خواندن فاتحه برای❣️ اموات به مسجد مقدس جمکران می رفتم که دیدم دیر وقت شده و تردد ماشین برای جمکران کم شده است ، به هر ماشینی میگفتم یا پر بود یا جمکران نمی رفت. خسته شدم گفتم برگردم و به منزل بروم . یک ماشین آمد گفتم توکلت علی الله ، به راننده گفتم جمکران ، گفت بفرمایید. تا نشستم مسافرین دیگر اعتراض کردند و گفتند که ما جمکران نمی رویم؟‼️ راننده به من گفت ابتدا مسافرین را می رسانم سپس شما را به جمکران می برم. بعد از رساندن آنها به مقصد ، به سمت جمکران رفتیم. گفتم چرا مرا به جمکران می رسانید با اینکه جمکران در مسیر شما نبود ؟ گفت:کسی بگوید جمکران، زانوهای من می لرزد و نمی توانم او را نبرم. مسجد جمکران حکایتی بین من و آقا دارد. گفتم پس لطفی کن ما که همدیگر را نمی شناسیم و بعد از رسیدن هم، از همدیگر جدا می شویم، پس حکایت را تعریف کن. گفت:شبی ساعت دوازده ، خسته از سرکار به سمت منزل می رفتم، هوا پاییزی و سوز و سرما بود که دیدم یک خانم و آقا به همراه دو بچه کنار جاده ایستاده اند. از کنار آنها که رد شدم، گفتند جمکران. گفتم من خسته ام و نمی برم. مقداری رفتم و بعد فکر کردم، نکند خدا وظیفه ای بر گردن من نهاده و لطف امام زمان(عج) باشد که آنها را برسانم. با وجود کم میلی آنها را به جمکران رسانده و به خانه برگشتم. به بچه هایم گفتم که من امروز آنقدر خسته ام و دیر وقت شده که احتمالا بخوابم و نماز صبح ام قضا بشود، نماز صبح من را بیدار کنید. ده دقیقه بود که دراز کشیده بودم و تازه خوابم می برد که صدایی به من گفت خوابیدی؟ بلند شو. بلند شدم گفتم: کسی من را صدا زد؟ به خودم گفتم بخواب، خسته ای، هزیان می گویی‼️ دوباره دراز کشیدم نزدیک بود که بخوابم، صدایی دوباره گفت: باز خوابیدی؟ با صاحب صدا صحبت کردم، گفتم چرا نخوابم؟ گفت:برو جمکران. گفتم تازه جمکران بودم برای چه بروم؟ گفت:آن خانواده گریه میکنند و نگران هستند. گفتم به من چه؟ گفت:کیف پولشان در ماشینت جا مانده، برو و آنرا تحویل بده. به خودم گفتم ماشین را نگاه کنم، ببینیم اگر خواب می بینم و توهم است، برگردم بخوابم. در ماشین را باز کردم دیدم که کیفی در صندلی عقب است. آنرا باز کردم، دیدم که داخل آن چند میلیون پول وجود دارد. سوار ماشین شدم و رفتم جمکران. دیدم دم درب یکی از ورودی ها همان زن با دو بچه اش نشسته و در حال گریه کردن هستند. گفتم:خواهر چرا گریه میکنی؟ گفت:برادر من، شما که نمی توانی کاری بکنی، چرا سوال می کنی؟ گفتم:شوهرتان کجاست؟ گفت:چرا سوال میکنی؟ گفتم:من همان راننده ای هستم که شما را به مسجد جمکران آوردم، گمشده نداری؟ گفت:شوهرم در مسجد متوسل به امام زمان(عج) شده است. گفتم بلند شو، داخل مسجد برویم. به یکی از خدام اسم شوهرش را گفتیم تا صدایش کند، آن مرد با صورت و چشمانی سرخ آمد و شروع به فریاد زد که چرا نمی گذاری به توسلم برسم چرا نمی گذاری به بدبختیم برسم و...؟ زن گفت:این آقا آمده و گفته که مشکلتان را حل میکنم. گفت شما کی باشید؟ کیف را در آوردم و به او دادم. مرد کیف را گرفت و درب آنرا با خوشحالی باز کرد و گفت چرا این را آوردی؟ گفتم آقا به من گفت که بیایم. چهره ها بارانی شد و به زانو افتادند و گفتند یعنی امام زمان(عج) ما را دیده؟ گفتم این جمله برای خود آقا امام زمان (عج) است که می فرمایند: *"«إِنّا غَیْرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ، و لاناسینَ لِذِکْرِکُمْ»"* دمی زحاجت ما نمی کنی غفلت که این سجیه به جز در شما نمی بینم. ز بس که گرد معصیت نشسته بر چشمانم تو در کنار منی و تو را نمی بینم. مرد گفت: ما با این پول می خواستیم خانه بخریم و گفتیم اول به جمکران بیاییم و آنرا تبرک کنیم که این اتفاق برایمان افتاد. 💐 تا نیایی گره از کار بشر وا نشود درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود اَللّهُـــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفرج *ان شاالله،* *قلب مبارک حضرت مهدی (روحی فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف) از اعمال همه ما راضی باشد.* 💦ملتمس دعای فرج و❣️شهادة ✨﷽✨✨✨ اللهم عجل لولیک الفرج 🍇🍇🍇🍇🍇 *☺️ اگر از این نوشته خوشت آمد پس سبب خیر باش و آن را نشر بده ، و اگر خوشت نیامد پس دیگران را محروم نکن ؛ شاید که وسیله ی نفع آن ها شدی .* *✨روزگارتان با یاد خدا خوش باد.* 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
خاطره طنز _سفر جهادی لبنان حل مشکل بوکسباد ماشین با نشستن دوشنبه ۶ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۹ صبح روستای المعیصره محسن صیاد و علی اصغر روی کاپوت ماشین جهت خواندن خاطرات جهادی سفر لبنان عضو کانال موکب شهید حاج رسول استوار شوید🔻 @ostovar313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳ وارد منطقه شمال لبنان شدیم و سری به مدرسه ای در یک روستا زدیم بچه ها حسابی از دیدن ما خوشحال شدند و شروع کردند به گفتن کلمات فارسی واقعا دوران حضور این بچه ها میتواند فرصتی عالی برای آموزش فارسی باشد آنها از من خواستند تا پیامشان را به آقا برسانم من هم گفتم باید خودشان نامه ای بنویسند تا برسانم فرانسه در زمان استعمار زبانش را به این مردم تحمیل کرد اما حالا می توان با عشق زبان فارسی را به این بچه ها منتقل کرد خوشآمد گویی بچه های لبنانی به زبان فارسی موکب شهید حاج رسول استوار 🔻 @ostovar313
تکرار تاریخ / رقیه های زمانه می گویند تاریخ تکرار می شود بله درست است کودک کشی کار قدیم شیاطین است یک روز فرعونیان در مصر یک روز یزیدیان در کربلا روزی صدامیان در بمباران ایران و روز دگر داعشیان در سوریه و حالا رژیم شیطان در لبنان کودکان را می کشد این دختر کوچولو کیلومترها دورتر از خانه شأن به همراه مادر و تمام اعضای خانواده دو ماه بعد از شهادت پدرشان مورد هدف بمباران دشمن قرار گرفت و شهید شد بدون هیچ جرم و گناهی برای خواندن مطالب مفید از لبنان عضو کانال موکب فرهنگی شهید حاج رسول استوار شوید🔻 @ostovar313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برخی آدم ها میلیاردها تومان می ارزند در شرایطی که خیلی ها برای حفظ روحیه مردم خوب کردن حال بچه ها دنبال تهیه سرسره و تاب هستند یک روحانی خوش ذوق با یک سری بازی و مسابقه ساده خنده ای عمیق را بر لبان همه مردم مهاجر لبنانی می نشاند موکب شهید استوار @ostovar313
1_14038958833.kml
300K
‌موقعیت جغرافیایی شهدای مدافع حرم ایرانی در سوریه