نه به آن چشم عسلوار ، نه به این با نمکی
هدفت چیست از این شوری و شیرینیها ؟
دلم را چشمهایش تیر باران کرد تسلیمم ،
بگویید آن کمان ابرو سپاهش را نگه دارد .
قسمت شاعر همیشه در اسارت بودن است ،
یا اسیر قافیه ، یا وزن ، یا چشمان تو .
دعایی بی اجابت هستی اما در مذاق من ،
نمیدانم چرا اینقدر شیرین است تکرارت .
من پزشکی خواندهام درد تو را میدانمش ،
فاصله داری ز آغوشم که تب دارد تنت .
تا تو باشی چای شعرم تازهدم با قند توست ،
بی تو اما طعم دنیا از دهان افتاده است .
به محض دیدنت از جای برخیزند بیماران ،
بنا شد با تماشای تو طب دیده درمانی .