🌱♥️🌱♥️🌱♥️🌱🌹
♥️🌱♥️🌱♥️🌱🌹
🌱♥️🌱♥️🌱🌹
♥️🌱♥️🌱🌹
🌱♥️🌱🌹
♥️🌱🌹
🌱🌹
🌹
✨ #سـیـمـیـنـ_روز_چلہ
✨ #دعاے_توسل
🌹
🌱🌹
♥️🌱🌹
🌱♥️🌱🌹
♥️🌱♥️🌱🌹
🌱♥️🌱♥️🌱🌹
♥️🌱♥️🌱♥️🌱🌹
🌱♥️🌱♥️🌱♥️🌱🌹
قراره هرروز دعارو علاوه بر حاجت روایے بہ نیابت یکے از شہدا بخونیم🤗♥️
شہید سـیـمـیـن روز🌹👇🏻
✨ #شہـیـد_مـحمـد_جـہـانـ_آرا
حاجتاتون قبول انشاالله🌿🌺
•••[♥️]•••
باویسِزیرگوشبدید🙂☘🎧
دلٺونشڪسٺماروهم
دعاڪنید✨🖐🏻
●━━━━━━─────── ⇆ㅤㅤ ㅤ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ
@Ourgod
.
قسمتی از وصیت نامه حاج قاسم ...
این دوره با همه دوره ها متفاوت است!
این بار اگر مسلط شدند ،
از اسلام چیزی باقی نمیماند...
راه صحیح ،
حمایت بدون هر گونه ملاحظه
از انقلاب ، جمهوری اسلامی و
ولی فقیه است...
@Ourgod
.
دلنشين ترين محبت و عشق بازى
محبت به امام زمان (عج) است..!
امتحان كنيد..،
كمى توجه به همان
محبتى كه به حضرت داريم،
اين تجربه را به ما خواهد داد.
| استاد پناهيان |
@Ourgod
#رمان
#قسمت_چهارم
#جانم_میرود
ــ چی میگی مهلا خانم خاطرات فراموش نشدنی ؟؟
اخه چی دارن که فراموش نمیشن دوستاتون شهیدشدن خب همه عزیزاشونو از دست میدن شما باید تا الان ماتم بگیرید باید با هر بار دیدن این عکسا حالتون بد بشه
صدای مهیا کم کم بالاتر می رفت دوست نداشت اینطور با پدرش صحبت کند اما خواه ناخواه حرف هایش تلخ شده بودند
ـــ اصلا این جنگ کوفتی برات چیز خوبی به یادگار گذاشت
جز اینکه بیمارت کرد نفس به زور میتونی بکشی حواست هست بابا چرا دارید با خودتون اینکارو میکنید
مهیا نگاهی به عکس ها انداخت و از دست پدرش کشید
ـــ اینا دیگه نباید باشن کاری میکنم تا هیچ اثری از اون جنگ کوفتی تو این خونه نمونه
تا خواست عکس های پدرش و دوستانش را پاره کند مادرش دستش را کشید و یک طرف صورت مهیا سوخت
مهیا چشمانش را محکم روی هم فشار داد
باور نمی کرد ، این اولین بار بود که مادرش روی آن دست بلند مے ڪرد
مهیا لبخند تلخی زد و در چشمان مادرش نگاه کرد عکس ها را روی میز پرت کرد
و فورا از اتاق خارج شد
تند تند کفش هایش را پا کرد صدای پدرش را می شنید که صدایش می کرد و از او می خواست این وقت شب بیرون نرود ولی توجه ای نکرد...
با حال آشفته ای در کوچه قدم می زد باورش نمی شد
که مادرش این کار را بکند
او تصور می کرد الان شاید مادرش او را برای آمدن به هیئت همراهی می کند ولی این لحظات جور دیگری رقم خورد
با رسیدن به سر خیابون ودیدن هیئت دلش هوای هیئت کرد خودش هم از این حال خودش تعجب می کرد باورش نمی شود که علاقه ی به این مراسم پیدا کند
ارام ارام به هیئت نزدیک شد
ــــ بفرمایید
مهیا نگاهی به پسر بسیجی که یک سینی پر از چایی دستش بود انداخت نگاهی به چایی های خوش رنگ انداخت
بی اختیار نفس عمیقی کشید
بوی خوب چایی دارچین حالش را بهتر کرد
دستش را دراز کرد و یک لیوان برداشت
و تشکری کرد
جلوتر رفت کسی را نمی شناخت
نگاه های چند خانم و آقا خیلی اذیتش می کرد مهیا خوب می دانست این پچ پچ هایشان برای چیست
کمی موهایش را داخل برد اما نگاه ها و پچ پچ ها تمامی نداشت
بلند شد و از هیئت دور شد
ـــ ادم اینقدر مزخرف اخه به تو چه من چه شکلیم چطور زل زده
به طرف پارک محله رفت نگاهی به چایی تو دستش انداخت دلش می خواست در این هوای سرد ان چایی را بخورد اما با دیدن چایی یاد اون نگاه ها و پچ پچ ها می افتاد چایی را با حرص بر روی زمین پرت کرد
ــــ قحطی چاییه مگه برم چایی این جوجه بسیجیارو بخورم اول چایی میدن بعد با نگاه هاشون ادمو فراری میدن
با رسیدن به پارک که این موقع خلوت هست روی نیمکت نشست هوا سرد بود پاهایش را در شکم خود جمع کرد و با دستانش خودش را بغل کرد
امشب هوا عجب سرد بود بیشتر در خود جمع شد حوصله اش تنهایی سر رفته بود
ـــ ای بابا کاشکی به زهرا و نازی میگفتم بیان
اه چرا هوا اینقدر سرد شده کاشکی چایی رو نمی ریختم در حال غر زدن بود ڪه...
↩️ #ادامہ_دارد...
#ڪپے_ممنوع⛔️🌱
✍🏻 #نویسنده:
فاطمه امیری
@Ourgod 🍃
🌱♥️🌱♥️🌱♥️🌱🌹
♥️🌱♥️🌱♥️🌱🌹
🌱♥️🌱♥️🌱🌹
♥️🌱♥️🌱🌹
🌱♥️🌱🌹
♥️🌱🌹
🌱🌹
🌹
✨ #سـیـ_و_یـڪمـیـنـ_روز_چلہ
✨ #دعاے_توسل
🌹
🌱🌹
♥️🌱🌹
🌱♥️🌱🌹
♥️🌱♥️🌱🌹
🌱♥️🌱♥️🌱🌹
♥️🌱♥️🌱♥️🌱🌹
🌱♥️🌱♥️🌱♥️🌱🌹
قراره هرروز دعارو علاوه بر حاجت روایے بہ نیابت یکے از شہدا بخونیم🤗♥️
شہید سـیـ_و_یـڪمـیـن روز🌹👇🏻
✨ #شہـیـد_سـیـد_نـجـمـالـدیـنـ_قاسمے
حاجتاتون قبول انشاالله🌿🌺
•••[♥️]•••
♥️🌱
#یہ_حرف_قشنگ
حاج حسین یڪٺا:
یادٺ باشه ها!!
اول #امامزمانعج یادِ ٺو مےڪنه بعد ٺو یاد #امامزمانعج مےافٺے!!
@Ourgod