eitaa logo
「پـاتـوقـمـون🎙」
5.2هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
289 ویدیو
11 فایل
هٰذا‌مِن‌فَضل‌ربی که‌هرچه‌دارم‌از‌فضل‌پروردگارم‌است کپی؟ هرچه بیشتر بهتر، حلال حلالت✌️ کانال‌گرافیکیمون: ➺ @meghdad_graphic تبلیغ و تبادل نداریم! خادم‌کانال(فقط‌کار‌ضروری‌و‌نظرات): ➺ @mim_komeyl
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
واسہ دیدنش روز شمارے میکردم هر روز کہ میگذشت ذوق و شوقم بیشتر میشد هم براےدیدݧ علے عزیزم هم براے عروسیموݧ . احساس میکردم هیچ کسے تو دنیا عاشق تر از منو علے نیست اصلا عشق ما زمینے نبود .بہ قول علے خدا عشق مارو از قبل تو آسمونا نوشتہ بود همیشہ میگفت:اس ماء ما اوݧ دنیا هم باهمیم مـݧ بهت قول میدم همیشہ وقتے باهاش شوخے میکردم و میگفتم:آهاݧ ینے تو از حورے هاے بهشتے میگذرے بخاطر مـݧ؟؟ از دستم ناراحت میشد و اخم میکرد اخم کردناشم دوست داشتم واے کہ چقدر دلتنگش بودم با خودم میگفتم :ایندفعہ کہ بیاد دیگہ نمیزارم بره مـݧ دیگہ طاقت دوریشو ندارم چند وقتے کہ نبود ،خیلے کسل و بے حوصلہ شده بودم دست و دلم بہ غذا نمیرفت کلے هم از درسام عقب افتاده بودم . حالا کہ داشت میومد سرحال ترشده بودم .میدونستم کہ اگہ بیاد و بفهمہ از درسام عقب افتادم ناراحت میشہ شروع کردم بہ درس خوندݧ و بہ خورد و خوراکم هم خیلے اهمیت میدادم. تو ایـݧ مدت چند بار زنگ زد یک هفتہ بہ اومدنش مونده بود .قسمم داده بود کہ بہ هیچ وجہ اخبار نگاه نکنم و شایعاتے رو کہ میگـݧ هم باور نکنم از دانشگاه برگشتم خونہ. بدوݧ اینکہ لباس هامو عوض کنم نشستم رو مبل کنار بابا چادرمو در آوردم و بہ لبہ ے مبل آویزوݧ کردم بابا داشت اخبار نگاه میکرد بے توجہ بہ اخبار سرم رو بہ مبل تکیہ دادم و چشمامو بستم .خستگے رو تو تمام تنم احساس میکرد . با شنیدݧ صداے مجرے اخبار چشمامو باز کردم: تکفیرے هاے داعش در مرز حلب.. یاد حرف علے افتادم و سعے کردم خودمو با چیز دیگہ اے سر گرم کنم اما نمیشد کہ نمیشد .قلبم بہ تپش افتاده بود ایـݧ اخبار لعنتے هم قصد تموم شدݧ نداشت .یہ سرے کلمات مثل محاصره و نیروهاے تکفیرے شنیدم اما درست متوجہ نشدم . چادرمو برداشتم رفتم تو اتاق بہ علے قول داده بودم تا قبل از ایـݧ کہ بیاد تصویر هموݧ روزے کہ داشت میرفت،با هموݧ لباس هاے نظامیش و بکشم ایـݧ یہ هفتہ رو میتونستم با ایـݧ کار خودمو مشغول کنم هر روز علاوه بر بقیہ کارهام با ذوق شوق تصویر علے رو هم میکشیدم یک روز بہ اومدنش مونده بود .اخریـݧ بارے کہ زنگ زد ۶روز پیش بود .تاحالا سابقہ نداشت ایـݧ همہ مدت ازش بے خبر بمونم نگراݧ شده بودم اما سعے میکردم بهش فکر نکنم. اتاقم تمیز و مرتب کردم و با مریم رفتم خرید .دوست داشتم حالا کہ داره میاد با یہ لباس جدید بہ استقبالش برم. خریدام رو کردم و یہ دستہ ے بزرگ گل یاس خریدم. وقتے رسیدم خونہ هوا تقریبا تاریک شده بود .گل هارو گذاشتم داخل گلدوݧ روے میزم فضاے اتاق و بوے گل یاس برداشتہ بود .پنجره ے اتاقو باز کردم نسیم خنکے وارد اتاق شدو عطر گلهارو بیشتر تو فضا پخش کرد .یاد حرف علے موقع رفتـݧ افتادم.گل یاس داخل کاسہ ے آب و بو کردو گفت:اسماء بوے تورو میده . لبخند عمیقے روے لبام نشست ساعت ۱۰بود و دیدار آخر مـݧ ماه و آخریـݧ شب نبودݧ علے روبروے پنجره نشستم.هوا ابرے بود هرچقدر تلاش کردم نتونستم ماه رو ببینم. باوخودم گفتم:عیبے نداره فردا کہ اومد بهش میگم. باروݧ نم نم شروع کرد بہ باریدݧ .نفس عمیقے کشیدم بوے خاک هایے کہ باروݧ خیسشوݧ کرده بود استشمام کردم پنجره رو بستم و رو تختم دراز کشیدم ـ تو ایـݧ یک هفتہ هر شب خوابهاے آشفتہ میدیدم.نفس راحتے کشیدمو با خودم گفتم امشب دیگہ راحت میخوابم . تو فکر فرداو اومدݧ علے،و اینکہ وقتے دیدمش میخوام چیکار کنم ،چے بگم.بودم کہ چشمام گرم شد و خوابم برد نزدیک اذاݧ صبح با صداے جیغ بلندے از خواب بیدار شدم.تمام تنم عرق کرده بود و صورتم خیس خیس بود معلوم بود تو خواب گریہ کردم.نمیدونستم چہ خوابے دیدم ولے دائم اسم علے و صدا میکردم.ماماݧ و بابا با سرعت اومدݧ تو اتاق ماماݧ تکونم میدادو صدام میکرد نمیتونستم جواب بدم.فقط اسم علے رو میبردم . بابا یہ لیواݧ آب آورد و میپاشید رو صورتم .یدفعہ بہ خودم اومدم .ماماݧ از نگرانے رو صورتش قطرات اشک بود و بابا هم کلے عرق کرده بود ماماݧ دستم رو گرفت :اسماء مادر باز هم خواب دیدی؟؟؟ سرمو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ دادم و نفس عمیقے کشیدم .صداے اذاݧ تو خونہ پخش شد. بلند شدم آبے بہ دست و صورتم زدم و وضو گرفتم.باروݧ نم نم دیشب شدید شده بود ورعد و برق هم همراهش بود چادر نمازم رو سر کردم و نمازم و خوندم .بعد از نماز مثل علے تسبیحات حضرت زهرا رو بادست گفتم باروݧ همینطور شدید تر میشد وصداے رعد و برقم بیشتر دستم و بردم سمت گردنم و گردنبندے کہ علے برام گرفتہ بود گرفتم دستم و نگاهش کردم یکدفعہ بغضم گرفت و شروع کردم بہ گریہ کردݧ گوشیم زنگ خورد.اشکهامو پاک کردم .و گوشیمو برداشتم .ینے کے میتونست باشہ ایـݧ موقع صب؟؟؟ حتما علےگوشے و سریع جواب دادم. الو؟؟ الو سلام بفرمایید. سلام خوبے اسماء ؟؟اردلانم إ سلام داداش ممنونم شما خوبید؟؟چرا صداتوݧ گرفتہ؟؟. هیچے یکم سرماخوردم. 🖊خانم علی آبادی ⭕️کپی حرام ▶️ادامه دارد @p_bache_mazhbiya
هیچی یکم سرما خوردم... زنگ زدم ک بگم منا علی دوساعت دیگ پرواز داریم بہ سمت تهراݧ إ شما هم میاید؟؟الاݧ کجایید؟؟ آره ایندفعہ زودتر برمیگرم.الاݧ دمشقیم علے خودش کجاست چرا زنگ نزد؟؟ علے نمیتونہ حرف بزنہ .فعلا مــݧ باید برم .خدافظ. مواظب خودتوݧ باشید خدافظ پوووفے کردم و گوشے و انداختم رو تخت بہ انگشتر عقیقے کہ اردلاݧ براموݧ از سوریہ آورده بود نگاه کردم خیلے دوسش داشتم چوݧ علے خیلے دوسش داشت. ساعت۶بود .یک ساعتے خوابیدم وقتے بیدار شدم صبحونمو خوردم و لباس هاے جدیدے رو کہ دیشب آماده کرده بودم و پوشیدم یکم بہ خودم رسیدم و روسریمو بہ سبک لبنانے بستم . یکمے از عطر علے و زدم و حلقم و تو دستم چرخوندم و از انگشتم در آوردم. پشتش و رو کہ اسم خودم و علے وتاریخ عقدموݧ تو حرم و نوشتہ بودیم نگاه کردم. لبخندے زدم و بوسیدمش و دوباره دستم کردم. تصویرے رو کہ کشیده بودم و لولہ کرده بودم و با پاپیوݧ بستمش. اردلاݧ دوباره زنگ زدو گفت کہ بریم خونہ ے علینا میاݧ اونجا . گل هاے یاسو از تو گلدون برداشتم. چادرم رو سر کردم و تو آینہ نگاه کردم الاݧ علے منو میدید دستش و میذاشت رو قلبش و میگفت :اسماء واے قلبم خندیدم و از اتاق خارج شدم ماماݧ و بابا یک گوشہ نشستہ بودݧ و با اخم بہ تلوزیوݧ نگاه میکردݧ. إ ماماݧ شما آماده نیستیـݧ؟؟الاݧ اونا میرسـݧ. ماماݧ کہ حرفے نزد بابا برگشت سمتم .لبخند تلخے زدو گفت :تو برو دخترم ما هم میایم تعجب کردم:چیزے شده بابا ݧ دخترم یکم با مادرت بحثموݧ شده. باشہ مـݧ رفتم پس شما هم زود بیاید.ماماݧ جاݧ حالا دامادت هیچے پسرتم هستاااا. باسرعت پلہ هارو رفتم پاییــݧ سوار ماشیـݧ شدم و حرکت کردم . با سرعت خیلے زیاد رانندگے میکردم کہ سریع برسم خونہ ے علینا . بعد از یک ربع رسیدم . ماشیـݧ و پارک کردم و دوییدم در خونہ باز بود. پس اومده بودݧ .یہ عالمہ کفش جلوے در بود . زیر لب غر میزدم و وارد خونہ شدم:اینا دیگہ کیـݧ؟؟؟حتما دوستاشـݧ دیگہ ؟؟اه دیر رسیدم‌.الاݧ علے ناراحت میشه وارد خونہ شدم همہ ے دوستاے علے بودݧ با دیدݧ مـݧ همہ سکوت کردݧ اردلاݧ اومد جلو .ریشهاش بلند شده بود .چهرش خیلے خستہ بود دوییدم سمتشو بغلش کردم.سرمو دور خونہ چرخوندم ݧ علے بود ݧ ماماݧ باباش . داداش پس بقیہ کوشـݧ؟؟علے کو؟؟ چیزے نگفت وبا دست بہ سمت بالا اشاره کرد اتاقشہ‌؟؟؟ آره بدو بدو پلہ هارو رفتم بالا بہ ایـݧ فکر میکردم کہ چقدر تغییر کرده ؟حتما ریشهاش بلند شده .و صورتش مث اردلاݧ سوختہ . رسیدم بہ دم اتاقش گل و زیر چادرم قایم کردم و در زدم جواب نداد .یہ صداهایے شنیدم درو باز کردم پدر مادر علے و فاطمہ خودشوݧ انداختہ بودݧ رو یہ جعبہ و گریہ میکردݧ فاطمہ با دیدݧ مـݧ اومد جلو بغلم کرد .حالم دست خودم نبود معنے ایـݧ رفتاراشوݧ نمیفهمیدم سرمو دور اتاق چرخوندم اما علے و ندیدم. فاطمہ رو از خودم جدا کردم و پرسیدم .علے کو؟؟؟علی؟؟؟ گریہ ے همہ شدت گرفت رفتم جلو تر بابا رضا از رو جعبہ بلند شد و نگاهم کرد یک قسمت از جعبہ معلوم بود یہ نفر خوابیده بود توش کم کم داشتم میفهمیدم چے شده . خندیدم و چند قدم رفتم جلو گل از دستم افتاد بابا رضا فاطمہ و ماماݧ معصومہ رو با زور برد بیروݧ ماماݧ معصومہ کہ بلند شد علیمو دیدم آروم خوابیده بود .و اطرافشو پراز گل یاس بود کنارش نشستم و تکونش دادم:علے؟؟پاشو الاݧ وقت خوابہ مگہ؟؟میدونم خستہ اے عزیزم.اما پاشو یہ بار نگاهم کـݧ دوباره بخواب قول میدم تا خودت بیدار نشدے بیدارت نکنم .قول میدم إ علے پاشو دیگہ ،قهر میکنما چرا تو دهنت پنبہ گذاشتے؟؟ لبات چرا کبوده؟؟؟ مواظب خودت نبودے؟؟تو مگہ بہ مـݧ قول ندادے مواظب خودت باشي؟؟ دستے بہ ریشهاش کشیدم.نگاه کـݧ چقد لاغر شدے؟؟ریشاتم بلند شده تو کہ هیچ وقت دوست نداشتے ریشات انقد بلند بشہ .عیبے نداره خودم برات کوتاهشوݧ میکنم .تو فقط پاشو بیا مـݧ دستاتو میگرم کمکت میکنم .علے دستهات کو؟؟جاشوݧ گذاشتے؟؟ عیبے نداره پاشو . پیشونیشو بوسیدم و گفتم:نگاه کـݧ همیشہ تو پیشونے منو میبوسیدے حالا مـݧ بوسیدمش . علے چرا جوابمو نمیدے؟؟؟قهرے باهام.بخدا وقتے نبودے کم گریہ کردم .پاشو بریم خونہ ے ما ببیـݧ عکستو کشیدما .وسایل خونمونو هم خریدم.باید لباس عروسو باهم بگیریم پاشو همسر جاݧ إ الاݧ اشکام جارے میشہ ها.تو کہ دوست ندارے اشکامو ببینے .علے دارے نگرانم میکنیا پاشو دیگہ تو کہ انقد خوابت سنگیـݧ نبود کم کم بہ خودم اومد چشمهام میسوخت و اشکام یواش یواش داشت جارے شد علے نکنہ ...نکنہ زدے زیر قولت.رفتے پیش مصطفے؟؟ حالا دیگہ داد میزدم و اشک میریختم علے؟؟؟؟پاشو قرارموݧ ایـݧ نبود بے معرفت؟؟؟تو بہ مـݧ قول دادے. محکم چند بار زدم تو صورتم.ݧ دارم خواب میبینم ،هنوز از خواب بیدار نشدم سرم و گذاشتم رو پاهاش:بے معرفت یادتہ قبل از اینکہ برے سرمو گذاشتم رو پاهات؟؟یادتہ قول دادے برگردے؟؟یادتہ گفتے تنهام نمیزاری؟
حالا من بدون تو چیکار کنم؟ علی پاشو .مـݧ طاقت ندارم پاشو مـݧ نمیتونم بدوݧ تو کے بدنت و اینطورے زخمے کرده الهے مـݧ فدات بشم .چرا سرت شکستہ؟؟ پهلوت چرا خونیہ؟؟؟دستاتو کے ازم گرفت؟؟علے پاشو فقط یہ بار نگاهم کـݧ بہ قولت عمل کردے برام گل یاس آوردے. علے رفتے ؟؟رفتے پیش خانوم زینب؟؟نگفت چرا عروستو نیاوردے؟؟؟؟ عزیزم بہ آرزوت رسیدے رفتے پیش مصطفے منو یادت نره سلام منو بهشوݧ برسوݧ.شفاعت عروستو پیش خدا بکـݧ . بگو منو هم زود بیاره پیشت بگو کہ چقد همو دوست داریم. بگو ما طاقت دورے از همو نداریم. بگو همسرم خودش با دستهاے خودش راحیم کرد تا از حرم بے بے زینب دفاع کنم بگو خودش ساکم و بست و پشت سرم آب ریخت کہ زود برگردم. بگو کہ زود برگشتے اما اینطورے جوݧ تو بدنت نیست.تو بدݧ مـݧ هم نیست تو جوݧ مـݧ بودے و رفتے اردلاݧ با چند نفر دیگہ وارد اتاق شدݧ کہ علے و ببرݧ میبینے علے اومدݧ ببرنت.الانم میخواݧ ازم بگیرنت نمیزارݧ پیشت باشم.علے وقت خداحافظیہ بازور منو از رو تابوت جدا کردݧ با چشمام رفتـݧ علے از اتاق دنبال میکردم.صداے نفس هامو کہ بہ سختے میکشیدم میشنیدم . از جام بلند شدم و دوییدم سمت تابوت کہ همراهشوݧ برم. دومیـݧ قدمو کہ برداشتم افتادم و از حال رفتم دیگہ چیزے نفهمیدم قرارمان به برگشتنت بود... به دوباره دیدنت... اما تو اکنون اینجا ارام گرفته ای بی انکه بدانی من هنوز چشم به راهم برای امدنت... .یک سال از رفتـݧ علے مـݧ میگذره حالا تموم زندگے مـݧ شده .دوتا انگشتر یہ قرآن کوچیک ،سربند و بازو بند خونے همسرم . هموݧ چیزے کہ ازش میترسیدم. ولے مـݧ باهاشوݧ زندگے میکنم و سہ روز در هفتہ میرم پیش همسرم و کلے باهاش حرف میزنم. حضورش و همیشہ احساس میکنم.... خودش بهم داد خودشم ازم گرفت... نویسنده: من عاشق لبخندهایت بودم وحالا باخنده های زخمی‌ات دل میبری ازمن عاشق ترینم!من کجاوحضرت زینب؟! حق داشتی اینقدرراحت بگذری ازمن ❤️❤️❤️ اگه حتما و حتما برای این منم کنید 🖊خانم علی آبادی ⭕️کپی حرام ▶️ادامه دارد ♡اینجا صحبت در میان است. ﹍..😇پاتوق بچه مذهبیا😇..﹍ @p_bache_mazhabiya
[•💌•] 👌🏻••• [•شهید آیت اللّه بهشتـے•] 🕊•| شهادت در راه آرمان الهـے ❤️•| معشوق ماسٺ. 📣•| آیا شنیده اے ...؟! 💞•| عاشقـے را از معشوق ... 🍃•| بترسانند!!! 💔 ♡ اینجا صحبت در میان است. ..﹍😇پاتوق بچه مذهبیا😇﹍.. @p_bache_mazhabiya
5d19dff545dff92970470522_-3267885183541835987.mp3
1.97M
شب جمعه است ،شب زیارتی آقا امام حسین علیه السلام تا درگه تـو قبله ی رازست حسین ما را بـه درت روی نیازست حسین گردد در کعبه باز سالی یکبار این کعبه درش همیشه بازست حسین ♡ اینجا صحبت در میان است. ..﹍😇پاتوق بچه مذهبیا😇﹍.. @p_bache_mazhabiya
باشد تــو نباشے غم عالــم اینجــاست😔 آقا جون امشب هر ڪجا رفتے یاد ماهم باش💔✋ ♡ اینجا صحبت در میان است. ..﹍😇پاتوق بچه مذهبیا😇﹍.. @p_bache_mazhabiya
✾| |✾ جمعه باشد/✨° ~•تـ℘ـو نباشے/✖️° غمِ عالم اینجاست/👣 ♡ اینجا صحبت در میان است. ..﹍😇پاتوق بچه مذهبیا😇﹍.. @p_bache_mazhabiya
🌱بیـوگرافیشونوشتہ‌بود : [ اَلسَّـلامُ‌عَلَیک یااَباصالـحَ‌المهَـدی(عج)... ]♥️ 💬می‌گفت: وقتی‌آقام‌اکانتم‌و‌چک‌میکنن من‌که‌نمیدونم‌چه‌وقت‌میان؟ زشته‌ایشون‌بیان‌ونوکرشون سـلام‌نکـرده‌باشـه... :) ♡ اینجا صحبت در میان است. ..﹍😇پاتوق بچه مذهبیا😇﹍.. @p_bache_mazhabiya
_ میدونی ۱۱۸۱ چیه؟ *نه چیه؟ _سن یه آقاییه که فقط منتظر ۳۱۳ نفر یاره😞 _هیچی بیخیال به زندگیت برس... ♡ اینجا صحبت در میان است. ..﹍😇پاتوق بچه مذهبیا😇﹍.. @p_bache_mazhabiya
ماهمیشـه‌فڪرمیکنیم‌شهدایه‌کار خاصی‌ڪردن.... نه‌رفیق.. خیلی‌ڪارهارونڪردن ‌که‌شهیدشدن...♥️✨ ♡ اینجا صحبت در میان است. ..﹍😇پاتوق بچه مذهبیا😇﹍.. @p_bache_mazhabiya
امام رضایی...💛 کافر را مسلمان میکند...❣ آب سقانه ات...🌸 ♡ اینجا صحبت در میان است. ..﹍😇پاتوق بچه مذهبیا😇﹍.. @p_bache_mazhabiya
‌ ‌ 🍃شَــهیدآوينـى :🍃 زمانه عَــجیبی ست! برخی مَـردمان، امام گــذشته را عاشِــقند.... نه امـام حاضِـر را... می دانی چرا؟ امام گذشــته را هَـر گونه که بِخواهند تفسـیر می کننـد... اما امـام حاضِـر را بایَــد فرمـان بَـرند! و اینـگونه کوفـیان "عاشــــورا" را رقَــم زدند... . . 🌸اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَليِّکَ الفَرَج🌸 🔻برای شادی روح شهدا 🔻 ‌ ‌ ♡ اینجا صحبت در میان است. ..﹍😇پاتوق بچه مذهبیا😇﹍.. @p_bache_mazhabiya
♥️ [ با همه ے فاصله اے که گاهے اوقات ازت میگیریم .. هنوز هم به ما نزدیڪے] 🌱💚 ♡ اینجا صحبت در میان است. ..﹍😇پاتوق بچه مذهبیا😇﹍.. @p_bache_mazhabiya
{🌱✨} جمعہ باشد✨ تـ℘ـو نباشـ✖️ـے غمِ عالم اینجاست💔 ♡ اینجا صحبت در میان است. ..﹍😇پاتوق بچه مذهبیا😇﹍.. @p_bache_mazhabiya
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|🌴| |هرکے آرزو داشتہ باشہ خیلے خدمت کنہ، شهید میشہ... یہ گوشہ دلت پا بده؛ شهدا بغلت کردند. ما بہ چشم دیدیم اینارو ؛ از این شهدا مدد بگیرید... +مدد گرفتن از شهدا رسم بزرگے است. دست بزار رو خاک قبر شهید بگو: [ حسین،بہ حق این شهید ،یہ نگاه بہ ما کن ] ♡ اینجا صحبت در میان است. ..﹍😇پاتوق بچه مذهبیا😇﹍.. @p_bache_mazhabiya
یڪ جاسوس اسرائیلے اجیر شد شهید رو ترور ڪنه بعداز یه هفته تعقیب و مراقبت رفتار و کردار چمران شد..:) انصافاً یک هفته مراقب ما باشن چطورمیشه! عاشق دین و مذهب ما میشن یا...؟! ♡ اینجا صحبت در میان است. ..﹍😇پاتوق بچه مذهبیا😇﹍.. @p_bache_mazhabiya
نوکر بودن فقط واسه حسین فاطمه خوبه.mp3
20.58M
نوکر بودن فقط...✨ واسه حسین فاطمه خوبه....🍃 اون آقایی که زیر نیزه و چوبه...😞 ولی سنگ ما رو به سینه میکوبه...♥️ ♡ اینجا صحبت در میان است. ..﹍😇پاتوق بچه مذهبیا😇﹍.. @p_bache_mazhabiya
4_5875088624646620970.mp3
6.46M
. . 🎙|| . . •شما میتونید معشوقــ •حضرٺــ ولـےعصر باشید🌱 •آنچنانــ ڪ یعقوبــ •بہ یوسفــ عاشقــ بود♥ 🎵| ♡ اینجا صحبت در میان است. ..﹍😇پاتوق بچه مذهبیا😇﹍.. @p_bache_mazhabiya
|💛| | میگفت: دوست داشتن حد وسط ندارد اگر کسے را دوست داشته باشے، غمگین خواهے شد! مگر اینکه خدا را بیشتر از همه دوست داشته باشے، آنگاه به تعادل میرسے...|• |••استاد پناهیان••| ♡ اینجا صحبت در میان است. ..﹍😇پاتوق بچه مذهبیا😇﹍.. @p_bache_mazhabiya
🎀🌟🎀 🌟🎀 🎀 😉 °• به بعضیا صدا داده قرآن رو با صوت میخونن دل °•همه رو میبرن•|💚|• °•به بعضیا قیافه داده درباره خدا حرف میزنن °•و آدما رو با خدا رفیق میکنن•|😍|• °•به بعضیا اخلاق خوب داده هر کاری میکنن °•یاد خدا میفتی•|🌸|• °•به بعضیا نور داده وقتی میان راه خدا رو نشونت میدن•|☀️|• °•به بعضیا احساس و مهربونی داده با کاراشون °•یاد مهربونی و بنده نوازی خدا میفتی•|💖|• °• به همه مایه چیز داده بگرد تو وجودت ببین به تو °•چی داده•|🎁|• °•همونو بردار تو راه خدا خرج کن•|🍃|• °•هی نگو من صدا ندارم•|🎷|• °•من که قیافه ندارم•|‍♂️♀|• °•من که انرژی مثبت ندارم•|‍♀️♂|• °•باورکن خیلی چیزاد اری الکی خلقت نکرده بشین•|⛵️|• °•فکر کن و سهم خودتو از بندگی خدا تو این دنیا پیدا کن‌•||• °•ببین چطوری میتونی یه نماینده و نشونه ی خداباشی °•برای بقیه..•|🌟|• °•ببین چطوری میتونی جلوه ای از حضور خدا باشی °•و لبخند خدا رو هدیه بدی...•|💝|• ♡ اینجا صحبت در میان است. ..﹍😇پاتوق بچه مذهبیا😇﹍.. @p_bache_mazhabiya
📛 شیطونـه کنارِ گوشت زمزمه میکنه: تا جوونی از زندگیـت لذت ببر❗️ هر جور که میشه خوش بگذرون😰 اما تو حواسـت باشه، نکنه خوش گذرونیت به قیمتِ شکســ💔ـــتنِ دل امام زمانمون باشه... ♡ اینجا صحبت در میان است. ..﹍😇پاتوق بچه مذهبیا😇﹍.. @p_bache_mazhabiya
•{♥️بیـــو🌱}• . . بہ مرگ داخل بسٺر نمیشـود دل بسٺ!! خـدا ڪند ڪہ شهادت به داد ما برسـد... ♡ اینجا صحبت در میان است. ..﹍😇پاتوق بچه مذهبیا😇﹍.. @p_bache_mazhabiya
🌙 باهاش زندگےكن ايمان بـيار بهش بهش تكيہ كن ايشون اخلاقش اينجوريـہ :) ميبره تا مرز نااميـدی بگو قاطے نميكنم قاطے نکن بلده! باهاش معاملہ کن باورش‌ڪن! هرچے بخوای هسـت نمـيده!! عمداً نميـده ميخواد عڪس‌العمل تورو ببينہ 😊 🌿 ♡ اینجا صحبت در میان است. ..﹍😇پاتوق بچه مذهبیا😇﹍.. @p_bache_mazhabiya
🌿•• ~اگر...✋🏻 تیر دشمن...💣•° جسم شہدا را شڪافت...‼️•• ~تیر بدحجابــے...🏹•° قلب آن ها را میدرد...💔•• ):🍃 🚫 ♡ اینجا صحبت در میان است. ..﹍😇پاتوق بچه مذهبیا😇﹍.. @p_bache_mazhabiya
✅ جزئیات جدید از توقیف نفتکش انگلیسی سخنگوی سپاه: 🔹نفتکش انگلیسی «Stena Impero» تحت اسکورت ناوچه جنگی انگلیسی که با بی‌توجهی به قوانین و مقررات دریایی در حال ورود به تنگه هرمز بود با درخواست سازمان بنادر و دریانوردی استان هرمزگان، توسط یگان شناوری منطقه یکم نیروی دریایی سپاه توقیف شد. 🔹نفتکش انگلیسی بر خلاف قوانین و مقررات دریانوردی دستگاه موقعیت یاب خود را خاموش و به جای حرکت به سمت ورودی خلیج فارس در تنگه هرمز از مسیر خروجی در جنوب در حال ورود بود. 🔹پس از بی توجهی به هشدارها و تذکرات یگان دریایی سپاه و حتی مقاومت و نیز دخالت ناوچه جنگی نیروی دریایی سلطنتی انگلستان و به پرواز در آوردن ۲ فروند بالگرد و تلاش برای بازداشتن تکاوران دریایی سپاه از اجرای مأموریت خود، با قاطعیت و سرعت عمل نیروهای خودی متوقف و جهت بررسی ها و اقدامات لازم قانونی به لنگرگاه ساحلی هدایت شد. 🔹در اعمال قانون و حاکمیت ملی در خلیج فارس و تنگه هرمز قاطعانه عمل می کنیم.💪 ♡ اینجا صحبت در میان است. ..﹍😇پاتوق بچه مذهبیا😇﹍.. @p_bache_mazhabiya
⚠ 🔷 ☑️سعی کن مث زندگی کنی... ✨یا حتی تو زندگی کردن ازشون بزنی... میدونی چجوری؟ ☑️وقتی شیرینی واست شد بدون که داری خوب پیش میری...😇 ✨همه رو دوس دارن 📌اما زحمت کشیدن واسه رو چی؟؟✋ زندگی کن تا شهیدت کنن... 💕 ♡ اینجا صحبت در میان است. ..﹍😇پاتوق بچه مذهبیا😇﹍.. @p_bache_mazhabiya