علامه در این باره نیز توضیح داده است:
در ميان مردم شايع شده كه اسم اعظم اسمي است لفظي از اسماي خداي تعالي كه اگر خدا را به آن بخوانند دعا مستجاب ميشود، و در هيچ مقصدي از تاثير باز نميماند. و چون در ميان اسماء حسناي خدا به چنين اسمي دست نيافته و در اسم جلاله (اللَّه) نيز چنين اثري نديدهاند معتقد شدهاند به اينكه اسم اعظم مركب از حروفي است كه هر كس آن حروف و نحوه تركيب آن را نميداند، و اگر كسي به آن دست بيابد همه موجودات در برابرش خاضع گشته و به فرمانش در ميآيند. و به نظر اصحاب عزيمت و دعوت، اسم اعظم داراي لفظي است كه به حسب طبع دلالت بر آن ميكند نه به حسب وضع لغوي، چيزي كه هست تركيب حروف آن بحسب اختلاف حوايج و مطالب مختلف ميشود، و براي بدست آوردن آن، راه های مخصوصي است كه ابتدا حروف آن، به آن روش ها استخراج شده، سپس آن را تركيب نموده و با آن دعا ميكنند، و تفصيل آن محتاج به مراجعه به آن فن است.(4)
ایشان در ادامه نوشته است:
نامهاي خدای متعال عموماً و اسم اعظمش خصوصاً، هر چند در عالم هستي و وسایط و اسباب نزول فیض در این جهان موثر است، ولي تأثیر آن، مربوط به حقایق این اسماء است، نه الفاظي كه دلالت بر آن مي كند و نه به معاني متصوره در ذهن. بلكه معناي اين تاثير اين است كه خداي تعالي كه پديد آورنده هر چيزي است، هر چيزي را به يكي از صفات كريمهاش كه مناسب آن چيز است و در قالب اسمي است، ايجاد ميكند، نه اينكه لفظ خشك و خالي اسم و يا معناي مفهوم از آن و يا حقيقت ديگري غير ذات متعالي خدا چنين تاثيري داشته باشد.(5)
نتیجه این كه: حرف و سخن در این باره بسیار است كه اسم اعظم الهی چیست؟ آیا لفظ خاصی است یا تركیب الفاظ است و یا این كه اسم اعظم لفظ نیست و معنایی باطنی است و ...تحلیل ها متفاوت است و نیز روایات زیادی كه هر كدام تفسیری خاص به خود در تبیین اسم اعظم الهی ارائه شده است كه بیان آن از حد چند كتاب هم فراتر می رود. علاوه بر این، با توضیحات بالا، پاسخ دیگر سوالات نیز داده شد.
📚پی نوشت ها:
1. مجلسی محمدباقر، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، تهران، انتشارات دار الكتب الاسلامیه، چاپ مكرر، ج27، ص 26 .
2. طباطبایی محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی محمد باقر، قم، انتشارات جامعه مدرسین، سال 1374 ه ش، چاپ پنجم، ج6، ص 363.
3. مصطفوی حسن، ترجمه مصباح الشريعة منسوب به امام صادق سلام الله علیه، تهران، انتشارات انجمن حكمت و فلسفه ایران، سال 1360 ه ش، چاپ اول، ص 79
4. تفسیر المیزان پیشین، ج8، ص 464.
5، همان، ص 465.
🔰 @p_eteghadi 🔰
«جن» چنان كه از مفهوم لغوى اين كلمه به دست مى آيد موجودى است ناپيدا كه مشخصات زيادى در قرآن براى او ذكر شده، از جمله اينكه: 1- موجودى است كه از شعله آتش آفريده شده، بر خلاف انسان كه از خاك آفريده شده است، (وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نار) (الرحمن/ 15( 2- داراى علم و ادراك و تشخيص حق از باطل و قدرت منطق و استدلال است (آيات مختلف سوره جن( 3- داراى تكليف و مسئوليت است (آيات سوره جن و سوره الرحمن( 4- گروهى از آنها مؤمن صالح و گروهی كافرند (وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِكَ) (جن/11(. 5- آنها داراى حشر و نشر و معادند (أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً) (جن/15( 6- آنها قدرت نفوذ در آسمانها و خبرگيرى و استراق سمع داشتند، و بعدا ممنوع شدند (وَ أَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً) (جن/9( 7- آنها با بعضى انسانها ارتباط برقرار مى كردند و با آگاهى محدودى كه نسبت به بعضى از اسرار نهانى داشتند به اغواى انسانها مىپرداختند (وَ أَنَّهُ كانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً) (جن/6(. 8- در ميان آنها افرادى يافت مى شوند كه از قدرت زيادى برخوردارند، همانگونه كه در ميان انسانها نيز چنين است (قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ) (نمل/39( يكى از گردنكشان جن به سليمان گفت من تخت ملكه سبا را پيش از آنكه از جاى برخيزى از سرزمين او به اينجا مى آورم. 9- آنها قدرت بر انجام بعضى كارهاى مورد نياز انسان دارند (وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ ... يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ مَحارِيبَ وَ تَماثِيلَ وَ جِفانٍ كَالْجَوابِ) (سبا/12و13( گروهى از جن پيش روى سليمان به اذن پروردگار كار مى كردند، و براى او معبدها، تمثالها، و ظروف بزرگ غذا تهيه مى كردند.
10- خلقت آنها در روى زمين قبل از خلقت انسانها بوده است (وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ) (حجر/27( از آيات قرآن به خوبى استفاده مى شود كه انسان برتر از آنان است، به دليل اينكه تمام پيامبران الهى از انسانها برگزيده شدند، و آنها به پيامبر اسلام كه از نوع بشر بود ايمان آوردند، و از او تبعيت كردند، و اصولا واجب شدن سجده در برابر آدم بر شيطان (كه بنا به تصريح قرآن در آن زمان از طايفه جن بود (كهف- 50) ) دليل دیگری بر فضيلت نوع انسان بر جن مى باشد. تا اينجا سخن از مطالبى بود كه از قرآن مجيد در باره اين موجود ناپيدا استفاده مى شود كه خالى از هر گونه خرافه و مسائل غير علمى است، ولى مى دانيم مردم عوام و ناآگاه خرافات زيادى در باره اين موجود ساخته اند كه با عقل و منطق جور نمى آيد، و به همين جهت يك چهره خرافى و غير منطقى به اين موجود داده كه وقتى كلمه جن گفته مى شود مشتى خرافات نيز با آن تداعى مى شود از جمله اينكه آنها را با اشكال غريب و عجيب و وحشتناك، و موجوداتى دم دار و سم دار!، موذى و پر آزار، كينه توز و بد رفتار كه ممكن است از ريختن يك ظرف آب داغ در يك نقطه خالى، خانه هايى را به آتش كشند! و موهومات ديگرى از اين قبيل. در حالى كه اگر موضوع وجود جن از اين خرافات پيراسته شود، اصل مطلب كاملا قابل قبول است، چرا كه هيچ دليلى بر انحصار موجودات زنده به آنچه ما مى بينيم، نداريم، بلكه علماء و دانشمندان علوم طبيعى مى گويند: موجوداتى را كه انسان با حواس خود مى تواند درك كند، در برابر موجوداتى كه با حواس قابل درك نيستند ناچيز است. تا اين اواخر كه موجودات زنده ذره بينى كشف نشده بود، كسى باور نمى كرد كه در يك قطره آب، يا يك قطره خون، هزاران هزار موجود زنده باشد كه انسان قدرت ديد آنها را نداشته باشد. و نيز دانشمندان مى گويند: چشم ما رنگهاى محدودى را مى بيند، و گوش ما امواج صوتى محدودى را مى شنود، رنگها و صداهايى كه با چشم و گوش ما قابل درك نيست بسيار بيش از آن است كه قابل درك است. وقتى وضع جهان، چنين باشد چه جاى تعجب كه انواع موجودات زنده اى در اين عالم وجود داشته باشند كه ما نتوانيم با حواس خود آنها را درك كنيم، و وقتى مخبر صادقى مانند پيامبر اسلام (ص) از آن خبر دهد چرا نپذيريم؟ به هر حال از يك سو قرآن که كلام صادق الاهیست، خبر از وجود جن با ويژگيهايى كه در بالا ذكر شد داده است، و از سوى ديگر هيچ دليل عقلى بر نفى آن وجود ندارد، بنا بر اين بايد آن را پذيرفت، و از توجيهات غلط و ناروا و نیز خرافات عوام در اين قسمت بايد اجتناب كرد.
🔰 @p_eteghadi 🔰
پاسخ:
۱.مرگ اهانت و لعنت=مرگ لعنت،مرگ کافران است
۲.مرگ حسرت و مصیبت=مرگ حسرت،مرگ عاصیان است
۳.مرگ تحفه و کرامت=مرگ کرامت،مرگ مؤمنان است
۴.مرگ خلقت و مُشاهدت=مرگ مُشاهدت،مرگ پیغمبران است
انواع مرگ در قرآن را از جنبه های گوناگون می توان بیان کرد که در این جا به چهار دسته اشاره می کنیم. الف: 1- مرگ دلها:قرآن كسانى كه داراى روح بى تفاوت و قساوت قلب هستند را مردگان دانسته است و به پيامبرش مى فرمايد: اِنّك لاتسمع المَوتى (سوره نمل ، آيه 80 و روم ، آيه 52.) تو نمى توانى مرده دلان را شنوا كنى . 2- مرگ جامعه ها: به جامعه هاى بى حركتى كه رشدى ندارند و در برابر فسادها بى تفاوتند و در حوادث تلخ و شيرين بى توجّه و در اقتصاد و فرهنگ وابسته هستند نيز مرده گفته مى شود.قرآن مى فرمايد: ولَكم فِى القِصاصِ حَياةٌ يا اولِى الاَلباب ( بقره / 179.) اى خردمندان ! براى شما در قانون قصاص و انتقام از ستمگران ، زندگى است . 3- مرگ سرخ و شهادت:در قرآن در عظمت شهادت و شهدا آيات فراوانى آمده تا جايى كه خطاب به مردم مى فرمايد: ولا تَحسبنَّ الّذينَ قُتِلوا فى سَبيلِ اللّهِ اَمواتا بَل احياءٌ عندَ ربّهِم يُرزَقون ( آل عمران/ 169.) گمان نكنيد كسانى كه در راه خدا كشته شده اند، مرده اند بلكه زنده هستند و نزد خداوند در حال شادى و بهره گيرى از رزق و روزى او مى باشند. يا مى فرمايد: لاُكفّرَنَّ عنهم سيّئاتهم ( آل عمران /195.) ما از لغزشهاى شهيدان صرفنظر مى كنيم و نوتِيه اءجراً عَظيما( نساء/ 74.) وپاداش بسيار بزرگى به آنان مى دهيم .
4- مرگ با قصاص واعدام:اگر كسى انسانِ ديگرى را به ناحق به قتل رسانده باشد، در قرآن به خانواده و اولياى مقتول حقّ قصاص مى دهند، يعنى آنها مى توانند قاتل را قصاص كرده و جانش را بگيرند. منبع:قرائتی،محسن،معاد،صص43-47.(متن کامل را در اینجا می توانید مطالعه کنید.)
ب:خداوند برای انسان دو نوع مرگ قرار داده است که در قرآن از آنها به اجل یاد می¬ شود؛ 1. اجل بدون قید که به معنای وقت و عمر غیر حتمی است. 2. اجل همراه با قید مسمی که به معنای مدت و عمر حتمی است.بنابراین منظور از تعبیر "اجل مسمی" مرگ طبیعی است و با توجه به معنای طبیعی اینگونه معنا می¬شود: «انسان با مرگی بمیرد که سرشت و ذات انسان اقتضاء می¬کند.» بنابراین در قرآن کریم دو اجل برای انسان شمرده شده است که در تفسیر این دو اجل منظور از یکی را "مرگ ناگهانی" و دیگری را "مرگ طبیعی" دانسته¬ اند.
🔰 @p_eteghadi 🔰
اين كلمه از ماده «وقی»است كه به معنای حفظ و صيانت و نگهداری است. معنای «اتقاء»، حفظ و نگهداری کردن است ولی معمولا در ترجمه های فارسی، اين كلمه را به «حفظ و نگهداری» ترجمه نمی کنند؛ در ترجمه های فارسی اگر اين كلمه را به صورت اسمی استعمال شود مثل خود كلمه "تقوا" يا كلمه "متقين" ، به «پرهيزكاری» ترجمه می شود؛ مثلا در ترجمه « هدی للمتقين» گفته می شود : هدايت است برای پرهيزكاران. و اگر به صورت فعلی استعمال شود، خصوصا اگر فعل امر باشد و متعلقش ذكر شود، به معنای خوف و ترس ترجمه می شود؛ مثلا در ترجمه «اتقوا الله»يا «اتقوا النار» گفته می شود : از خدا بترسيد. البته كسی مدعی نشده كه معنای "تقوا " ترس يا پرهيز و اجتناب است بلكه چون لازمه صيانت خود از چيزی، ترك و پرهيز است و همچنين غالبا صيانت و حفظ نفس از برخی امور، ملازم است با ترس از آن امور، لذا چنين تصور شده كه تقوا مجازا در بعضی موارد به معنای پرهيز و در بعضی موارد ديگر به معنای خوف و ترس استعمال شده است . در واقع، معنای دقیق تر اين جمله ها اين است كه خود را از گزند آتش حفظ كنيد يا خود را از گزند كيفر الهی محفوظ بداريد؛بنابراين ترجمه صحيح كلمه تقوا،خود نگهداری است كه همان ضبط نفس است و متقين يعنی خود نگهداران. (راغب در مفردات ذیل کلمه وقی این معنا را تأیید می کند). نتیجه اینکه ترجمه فارسی «تقوی» به «پرهيزکاری» دقیق نیست و در کتابهای لغت عربی معتبر این معنا نیامده است. البته همانگونه که گفتیم شك نيست كه لازمه عمل به تقوا و صيانت نفس نسبت به چيزی ، ترك و اجتناب از آن چيز است اما معنای تقوا همان ترك و پرهيز و اجتناب نیست؛ بلکه حفظ و نگهداری است. انسان اگر بخواهد در زندگی اصولی داشته باشد و از آن اصول پيروی كند، خواه آنكه آن اصول از دين و مذهب گرفته شده باشد و يا از منبع ديگری، ناچار بايد يك خط مشی معينی داشته باشد و هرج و مرج بر كارهايش حكم فرما نباشد.
لازمه خط مشی معين داشتن و اهل مسلك و مرام و عقيده بودن اين است كه به سوی يك هدف و يك جهت، حركت كند و از اموری كه با هوا و هوسهای آنی او موافق است اما با هدف او و اصولی كه اتخاذ كرده منافات دارد، خود را "نگهداری" كند . بنابراين تقوا به معنای عام كلمه لازمه زندگی هر فردی است كه میخواهد انسان باشد و تحت فرمان عقل زندگی كند و از اصول معينی پيروی نمايد. تقوای دينی و الهی يعنی اينكه انسان خود را از آنچه از نظر دين و اصولی كه دين در زندگی معين كرده و خطا و گناه و پليدی و زشتی شناخته شده، حفظ و صيانت كند و مرتكب آنها نشود . به دیگر سخن، لازمه اينكه انسان از زندگی حيوانی خارج شود و يك زندگی انسانی اختيار كند اينست كه از اصول معين و مشخص پيروی كند و لازمه اينكه از اصول معين و مشخصی پيروی كند اينست كه خود را در چهار چوب همان اصول محدود كند و از حدود آنها تجاوز نكند و آنجا كه هوا و هوسهای آنی او را تحريك می كند كه از حدود خود تجاوز كند خود را " نگهداری" كند . نام اين "خودنگهداری" كه مستلزم ترك اموری است تقوا است. تقوا همانند نماز و روزه و دیگر عبادات، از مختصات دينداری نیست، بلكه لازمه انسانيت است. انسان اگر بخواهد از طرز زندگی حيوانی و جنگلی خارج شود ناچار است كه تقوا داشته باشد . تقوا محدوديت نيست، مصونيت است. فرق است بين محدوديت و مصونيت، اگر هم نام آن را محدوديت بگذاريم محدوديتی است كه عين مصونيت است؛ مانند خانه ای که انسان در آن زندگی می کند که در عین محدودیت، حافظ او از گزند آسیبهای خارج از خانه (مثل سرما و گرما و ...) است. تقوا در درجه اول و به طور مستقيم از ناحيه اخلاقی و معنوی به انسان آزادی می دهد و او را از قيد رقيت و بندگی هوا و هوس آزاد می كند و رشته حرص و طمع و حسد و شهوت و خشم را از گردنش برمی دارد، ولی به طور غير مستقيم در زندگی اجتماعی هم آزادي بخش انسان است.
تقوی یک کمال نفسانی است که آدمی بعد از مدتی جهاد و مبارزه با نفس به شیوه مشروع می تواند در درون خود ایجاد نموده و نفس خود را همواره از آلودگی به گناه و خطا حفظ نماید و خواسته ها و سرکشیهای نفس اماره را کنترل و رام نماید.آنكه تكيه گاهش تقوا است و بر مركب ضبط نفس سوار است عنان اختيار در دست خودش است و به هر طرف كه بخواهد در كمال سهولت فرمان می دهد و حركت می كند. امام علی (ع) در خطبه 112 می فرمايد : « إن تقوی الله حمت اولياء الله محارمة ، و الزمت قلوبهم مخافته ، حتی اسهرت لياليهم ، و اظمأت هواجرهم » . يعنی تقوای خدا ، دوستان خدا را در حمايت خود قرار داده و آنها را از تجاوز به حريم محرمات الهی نگهداشته است و خوف خدا را ملازم دلهای آنها قرار داده است تا آنجا كه شبهای آنها را زنده و بيدار نگهداشته و روزهای آنها را قرين تشنگی ( تشنگی روزه ) كرده است . در اين جمله ها، تقوا را به معنای آن حالت معنوی و روحانی ذكر كرده كه حافظ و نگهبان از گناه است و ترس از خدا را به عنوان يك اثر از آثار تقوا ذكر كرده است. از همين جا می توان دانست كه تقوا به معنای ترس نيست، بلكه يكی از آثار تقوا اينست كه خوف خدا را ملازم دل قرار می دهد . ترک گناه اولین قدم در مراعات تقوا و عمل به آیاتی است که ما را به رعایت تقوی دعوت می کند؛ لازمه ترک گناه هم، رعایت واجبات و ترک محرمات است و البته کسانی که چنین تلاشی در رعایت حدود الهی و انجام فرمان خدای تعالی داشته باشند، البته از تأییدات الهی هم برخوردار خواهند بود: وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقينَ (بقره/194) و بدانيد خدا با پرهيزكاران است وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنينَ (عنکبوت/69) و آنها كه در راه ما (با خلوص نيّت) جهاد كنند، قطعاً به راه هاى خود، هدايتشان خواهيم كرد و خداوند با نيكوكاران است. دو اثر مهم تقوی در زندگی انسان تقوی و روشن بينى يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً وَ يُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ (انفال/29) اى كسانى كه ايمان آوردهايد اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد براى شما وسيله اى براى جدايى حق از باطل قرار مى دهد (و روشنبينى خاصى كه در پرتو آن حق را از باطل خواهيد شناخت) و گناهان شما را مى پوشاند و شما را مى آمرزد و خداوند فضل و بخشش عظيم دارد. تقوى و نجات از مشكلات. ...وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ... (طلاق/2و3) و هر كس تقواى الهى پيشه كند، خداوند راه نجاتى براى او فراهم مى كند، و او را از جايى كه گمان ندارد روزى مى دهد.
🔰 @p_eteghadi 🔰